تلاش برای مالکیت شرکت جدید منشعب‌شده، همواره با موفقیت همراه نیست اما صنعت تولید قطعات حافظه کامپیوتر، نمونه‌ای کمیاب از چنین موفقیتی است که پیش‌تر از این به آن اشاره شده بود؛ داستان یک رهبر قدیمی بازار که موفقیت در محصولات جدید و ساده‌تر را از طریق یک انشعاب ناخواسته تجربه کرد. شرکت کوانتوم، بزرگ‌ترین تولیدکننده دیسک‌های حافظه ۸ اینچی کامپیوتری در آمریکا بود اما این دیسک‌ها با ظهور دیسک‌های ساده‌تر ۲۵/ ۵ اینچی منسوخ شدند. این شرکت، محصول جدید ۲۵/ ۵ اینچی خود را چهار سال بعد معرفی کرد که بسیار دیر بود. در هر صورت، در سال ۱۹۸۴، تعدادی از کارکنان کوانتوم تصمیم به ترک شرکت، تاسیس شرکت دیگری با نام پی‌دی‌سی (Plus Development Corporation) و تولید دیسک‌های حافظه ۵/ ۳ اینچی گرفتند. کوانتوم پیشنهاد تامین مالی شرکت جدید را ارائه کرد و ۸۰ درصد مالکیت آن را در اختیار گرفت. پی‌دی‌سی دیسک‌های حافظه جدید را طراحی کرد اما عملیات تولیدی آن را به واحدی از ماتسوشیتا در ژاپن برون‌سپاری کرد. سه سال بعد، فروش دیسک‌های حافظه ۸ و ۲۵/ ۵ اینچی کوانتوم کاملا متوقف شده بود اما این شرکت با هوشمندی ۲۰ درصد سهام باقی‌مانده پی‌دی‌سی را هم خریداری کرد. پس از آن، مدیر پی‌دی‌سی را به‌عنوان مسوول کل شرکت منصوب کرد، واحدهای تولیدی قدیمی را تعطیل کرد، اما توانست نشان تجاری کوانتوم را زنده نگه دارد. کوانتومِ جدید تبدیل به بزرگ‌ترین تامین‌کننده دیسک‌های حافظه جهان شد، در سال ۲۰۰۱ سهام خود را به فروش گذاشت و سومین دگردیسی خود را، این بار به‌عنوان رهبر محصولات حافظه نواری (مانند نوارکاست و فیلم) آغاز کرد.

در هر صورت، الگوبرداری از داستان موفقیت کوانتوم، ساده نیست. این شرکت که توانست مالکیت و حمایت مالی خود را حتی در شرکت منشعب‌شده از خود ادامه دهد، کاری انجام داد که به ندرت دیده می‌شود. شرکت‌های انشعابی، به جز آنکه در مراحل ابتدایی تولد و رشد خود، با کمبود منابع مالی مواجه هستند، مزیت‌های بسیاری دارند که آنها را در مسیر موفقیت قرار می‌دهد:

• موسسان آنها به‌طور معمول روحیه کارآفرینی قوی‌تری نسبت به مدیران شرکت مادر دارند و از انگیزه بیشتری هم برای ایجاد کسب‌وکار ارزشمند خود برخوردارند.

• شرکت‌های انشعابی و نوظهور پس از مراحل ابتدایی و شکل‌گیری، می‌توانند از طریق کسب حمایت‌های مالی، بودجه مورد نیاز خود برای پیگیری برنامه‌هایشان را تامین کنند. درست است که «استقلال» هدف بزرگی برای آنها است، اما پول و بودجه هم مهم است و عملا هر کس که از آنها حمایت مالی کند، کنترل فعالیت‌های عملیاتی آنها را هم به دست می‌آورد. این شرکت‌ها برای استقلال مدیریتی، نیاز به استقلال مالی دارند.

• حس استقلال و توانایی تصمیم‌گیری‌های مستقل، در شرکت‌های انشعابی بالا است؛ حتی اگر تحت مالکیت یا حمایت شرکت مادر باشند. این استقلال، حتی از استقلال تصمیم‌گیری مستقل‌ترین واحدهای داخل شرکت مادر هم بیشتر است. در همین زمان، فقدان امنیت مالی و نیاز به تصمیمات مالی درست، باعث می‌شود تا مدیران این شرکت‌های نوظهور، توجه بیشتری به بازار و مسائل مالی خود داشته باشند و مسیر عاقلانه‌تری را طی کنند.

• ساختار قانونی و مالکیتی مجزا باعث می‌شود که حتی اگر شرکت مادر اقدام به حمایت مالی یا خرید اکثریت سهام شرکت انشعابی کند، باز هم نتواند به سادگی آن را در خود ادغام کند. این مساله، به جای خود حس استقلال و امنیت مدیران شرکت انشعابی را تقویت می‌کند و آنها آسوده‌خیال‌تر می‌توانند به تصمیم‌گیری‌های خود ادامه دهند.

• اگر شرکت‌های انشعابی مانند مثال شرکت کوانتوم، کاملا جداگانه از شرکت مادر به فعالیت خود ادامه دهند، حتی می‌توانند فرهنگ سازمانی و مقررات خاص خود را داشته باشند. در این حالت، حتی روحیه و نگرش کارکنان هم با روحیه و نگرش کارکنان شرکت مادر تفاوت خواهد داشت و بیشترین تناسب را برای ساده‌سازی قیمت یا محصول خواهند داشت (به‌عنوان مثال، اگر فرهنگ سازمانی شرکت انشعابی، جاه‌طلبی و بلندپروازی را تشویق کند، کارکنان به‌طور خستگی‌ناپذیری به دنبال ارتقای محصولات و خدمات خود خواهند بود و می‌توانند تبدیل به شرکتی با استراتژی ساده‌سازی محصول شوند که مشتریان برای محصولات فوق‌العاده آنها حاضرند پول فراوانی بپردازند).

• در نهایت، پتانسیل شرکت‌های انشعابی بسیار بالا است. آنها خانه کارکنان به شدت بااستعدادی هستند که شرایط شرکت مادر را راضی‌کننده نمی‌دانسته‌اند؛ افرادی که در شرکت مادر، ایده‌های فوق‌العاده و نگرش‌های متفاوتی نسبت به کار داشته اما نتوانسته‌اند به هر دلیلی، باعث بهبود کارها شوند. به‌عنوان مثال، ممکن است یکی از آنها متوجه شده باشد که با تغییر مکان دو ماشین صنعتی در خط تولید کارخانه، می‌توان ۱۰ درصد از هزینه تولید محصول کاست و با این حال، به دلیل مشکلاتی نتوانسته باشد این ایده خود را عملی کند. چنین فردی اگر از شرکت خود خارج شده و یک شرکت جدید ایجاد کند، می‌تواند خط تولیدی راه بیندازد که هیچ‌کدام از نقص‌ها و مشکلات خط تولید شرکت مادر را نداشته باشد. به این صورت، او فرصت عملی ساختن ایده‌های خود را خواهد داشت و شاید بتواند محصولی با ۵۰ درصد قیمت پایین‌تر به بازار عرضه کند. حمایت مالی شرکت مادر این کسب‌وکار نوظهور باعث می‌شود که شانس موفقیت هر دو افزایش یابد. در مواردی مانند شرکت اپل هم فردی مانند استیو جابز، پس از خروج از شرکت مادر و موفقیت‌های چند ساله، به شرکت اصلی بازمی‌گردد و اوضاع نابسامان آنجا را درست می‌کند.