جراحی سازمانی-بخش سیزدهم
قیاس پزشکی انسان در مقابل شرکت در مدیریت بازسازی
یک شرکت در مرحله قبل از حیات، همچون جنین انسان، از طریق تفکرات موسس یا یک ایده اولیه تشکیل میشود. در مورد یک انسان، جنین از طریق مراقبتهای پیش از تولد تا زمان تولد پرورش داده میشود. در زمینه یک شرکت، ایده اولیه به یک طرح توجیهی در مورد زیستپذیریاش تبدیل میشود تا در ادامه به مرحله استارتآپی خود برسد. استارتآپ در مرحله تولد همچون یک نوزاد است. برخی از نوزادها نارسند و به دلایلی همچون حملات ویروسی متعدد، سقط خواهند شد. یک انسان سالم و زنده همچون یک شرکت سودآور است، سرشار از قدرت حیات (در حال توسعه) و انرژی (همکاری). در حالی که شخص بیمار همچون شرکتی است که دچار مشکلات متعددی است. دردسر (بیماری)، ناخوشی و درد در یک شرکت عمدتا به مسائل مالی مربوط میشود؛ هر چند میتواند به شکلهای دیگری خود را نشان دهد. شرکت همچون یک انسان در مقابل حملات ویروسی آسیبپذیر است. این آسیبپذیریها خود را تحتتاثیر اثرگذاری عوامل داخلی و خارجی منفی، نشان میدهند.
جریان نقدی شرکت همچون جریان خون یک انسان است و همچون انسانی که دچار خونریزی شده، میتواند با کاهش جریان یا منفی شدن جریان نقدینگی مواجه شود. در برخی از موارد، شرکت بهصورت منفی تحتتاثیر کارکنان ناکارآمد قرار میگیرد که شباهت زیادی به رشد کنترل نشده تومور یا سرطان در آناتومی بدن انسان دارد. در این موارد پزشک شرکت، مدیرعامل یا مدیر احیاگری است که با خود سلامت یا نجات را برای شرکت بیمار به ارمغان میآورد و به مرحله بازسازی دست مییابد. اصطلاحاتی همچون تجدید ساختار مجدد، کارآسازی (rationalizing)، کاهش ابعاد و مهندسی مجدد(reengineering) تماما به یک معنا هستند. زمانی که شرکتی دچار بیماری مهم میشود، نیازمند عمل جراحی و مراقبتهای ویژه است تا بتواند خود را بازیابی کند و سلامتاش را به دست آورد. مراقبتهای ویژه در اینجا همان تکنیکهای بازسازی است که برای نجات شرکت و دستیابی به سلامتی از آن استفاده میشود. زمانی که شرکت سلامتی خود را به دست آورد، در واقع شاهد بازسازی وضعیت خود بوده است؛ در غیر این صورت مرگ آن بهصورت فروپاشی مالی یا ورشکستگی اتفاق خواهد افتاد.
آنگاه مسوول کفن و دفن در حوزه شرکت، کسی است که وظیفه نقد کردن داراییهای شرکت را به حکم قانون برعهده دارد(liquidator) (مدیر تصفیه)و حکم مرگ شرکت را امضا میکند. مراقبت از یک شرکت نیازمند تغییر در طرز تفکر و برخورد (قلب) و فرهنگ سازمانی (فرهنگ) شرکت است. در علوم پزشکی این یک واقعیت پذیرفته شده است که در برخی از بیماریها، رویکرد ذهنی، طرز تفکر، روان و استرس فرد میتواند اثرات بسیار مهمی بر سلامت فیزیکی شخص داشته باشد. در سایر موارد ناتوانی در کنار آمدن با استرس میتواند مشکلاتی همچون حملات قلبی، سکته یا حتی سرطان را به دنبال داشته باشد. در شرکت نیز طرز تفکر اشتباه و منفی کارکنان میتواند فرهنگ سازمانی ناکارآمدی ایجاد کند. فرهنگ سازمانی همچون سیستم ایمنی یک شرکت است. مدلهای کسبوکار یک شرکت همان پایه و بنیان شرکت است که همچون DNA انسان است. دستگاه عصبی دیجیتال (Digital Nervous System) همچون دستگاه عصبی بدن است که به شرکت کمک میکند تا در مقابل تغییرات محیطی، حساس باشد. اگر یک شرکت بیمار شود، سریعا نیازمند عیبیابی مناسب است. زمانی که با یک انسان سروکار داریم، ناخوشی و بیماری معمولا مشهود و به سرعت قابلتشخیص است.
برای مثال شخصی که دچار آنفلوآنزا است، علائمی همچون سرفه، آبریزش بینی، تب و بدن درد را از خود نشان میدهد. پزشک قادر خواهد بود با استفاده از حرارت سنج، به میزان تب پی ببرد. در حوزه شرکت نیز فرآیند مشابهی برقرار است. معمولا نشانههای هشداردهنده یا علائم دردسرساز قریب الوقوعی وجود دارد. اما این نشانههای هشداردهنده معمولا نادیده گرفته شده یا سرکوب میشوند؛ در نتیجه وقوع بحران به منزله یک واقعه غیرمنتظره تلقی میشود. این امر مایه تاسف است که بسیاری از شرکتها شکست میخورند، نه تنها صرفا بهدلیل کاهش سلامت وضعیت مالیشان، بلکه بهدلیل ناتوانی یا تمایل مدیریت بهمنظور مقابله مستقیم با مشکلات جدی و انجام اقدامات مناسب در زمان مناسب. انکار مدیریت، به حدی ناپسند است که نتیجه آن تاخیر در اتخاذ اقدامات درمانی مناسب در دوران ابتدایی عملکرد ضعیف شرکت است. از سوی دیگر اقدام عاجل میتواند شدیدا شانس بقای شرکت را بهبود بخشد و منجر به بهبود و بقای مجدد شرکت شود. گاهی اوقات، مدیران ارشد دچار تله انکار میشوند، زیرا پذیرش مشکل، معادل پذیرش شکست قلمداد میشود که آنها را در معرض انتقادات هیاتمدیره، سهامداران و سایر افراد در ساختار سازمانی شرکت قرار میدهد. بسیاری از شرکتها برای کارکنان خود مراقبتهای پزشکی دورهای و سالانه فراهم میکنند اما زمانی که وقت چکاپ خود میرسد، به سهلانگاری روی میآورند. مدیریت ضعیف و سیستمهای اطلاعرسانی مالی معمولا بهدلیل عدم توانایی مدیریت در پیشبینی بحران مورد سرزنش قرار میگیرند.
با این حال روشهای سنتی حسابداری همچون ترازنامه و صورت سود و زیان، تنها بخشهای قابلسنجش مالی شرکت را در یک نقطه از زمان مورد بررسی قرار میدهند. در حالی که ممکن است عوامل غیرقابل سنجشی باشند که بر سلامت شرکت اثرگذار هستند. آنگاه در زمانی که بیماری به وضوح در حسابهای شرکت قابلمشاهده است، ممکن است که اتخاذ اقدامات اصلاحی برای معکوس کردن وضعیت، بسیار دیر باشد. در این زمینه پیتر تورتلوت(Peter Tourtellot) مدیراحیاگر و رئیس یک سازمان غیرانتفاعی بین المللی که بیش از ۴۱۰۰ نفر از افراد فعال در حوزه بازسازی و تجدید ساختار مجدد در آن عضویت دارند، میگوید: «در اغلب اوقاتی که با ما بهمنظور مشاوره تماس گرفته میشود، شرکت در وضعیت بسیار نابسامانی گرفتار شده است. در نتیجه ارزیابی دلایل افت و شکست شرکتها دشوار است زیرا ما با کمبود ابزار تشخیص و عیبیابی روبهرو هستیم.»