نکات مدیریتی
استیصال مدیران در برابر احتمالات بیپایان آینده
رویداد اول: سیر تکامل ثابت – و تحولات گاه و بیگاه – ابزارهایی که فعالیتهای انسانی را تکمیل و اتوماتیکسازی میکنند.
بشر از دوره غارنشینی خود که با چوب و سنگ آتش درست میکرد، همواره در پی کشف یا اختراع ابزارهایی بود که کار یدی خود را راحتتر کند. در طول نیم قرن گذشته، ابزارهای پیشرفتهتری ساخته شدهاند تا بخشهای بزرگتری از کارهای شناختی روتین، با کیفیت بهتری انجام شوند. اما امروز، با یک جهش تاریخی مواجه هستیم و تکنولوژی را برای کارهای شناختی غیرروتین مورد استفاده قرار میدهیم. سازمانها برای بهرهبرداری از ابزارهای دیجیتال جدید، باید دوباره اختراعاتی داشته باشند تا قابلیتهای ماشین و انسان را با هم ترکیب کنند و از هر دو آنها بیشترین بهره را ببرند. برای تحقق این هدف، رهبران کسبوکار با نگاهی به اینکه مطمئنا مشاغل افراد در آینده هم توجیه خواهند داشت، باید کارکنان خود را آموزش دهند و از آنها پشتیبانی کنند. تلاشهای زیادی صورت گرفته تا محیط کار منعطفتر و راحتتر شود. اما کسبوکارها در ضمن باید فرهنگهای یادگیری قدرتمندی ایجاد کنند و به کارکنان خود انگیزه دهند که از حوزه امنشان بیرون بیایند. بهترین رهبران کسبوکار، آنهایی هستند که کارکنان خود را تشویق میکنند که از تغییر استقبال کنند و در کارشان هدف داشته باشند و سپس آنها را به سوی فرصتهایی برای رشد و توسعه راهنمایی میکنند.
رویداد دوم: تخصصیسازی و تفکیکسازی مداوم کسبوکارها
بیش از یک قرن پیش، جورج ایستمن یک دامداری را خرید تا به گلاتین موجود در استخوان احشام دسترسی داشته باشد و بتواند فیلمهای کداک را بسازد. این سطح از مالکیت فردی و کنترل داشتن بر کلیه داراییها و مراحل یک کسبوکار این روزها جای خود را به مجازیسازی و راهاندازی مشارکتی کسبوکار داده که به واسطه زنجیرههای تامین پیچیده ایجاد شده است. اما توسعه گسترده ارتباطپذیری و دیجیتالسازی این روند را از حالت طبیعی خارج کرده و به جایی رسانده که ایجاد و بهدست آوردن ارزش، به شبکه پیچیدهای از بازیگران که با هم در حال رقابت، مشارکت و تکامل هستند، نیاز دارد. ظهور این اکوسیستمها نیازمند یک ذهنیت تازه است. رهبران کسبوکار باید بپذیرند که ممکن است بخشی از استقلال و کنترل مستقیم خود در فضای بازار را از دست بدهند و باید بدانند که دشمنان دیروز در عین حال که همچنان رقیب هستند، ممکن است تامینکنندگان، کانالها یا شرکای امروز باشند. بهعلاوه، بازیگران جدید که قبلا به ندرت سر و کلهشان پیدا میشد، بیش از پیش در فضای بازار اختلال ایجاد میکنند. این واقعیتهای نوظهور، شکل توسعه و اجرای استراتژی ما را بهطور اساسی تغییر میدهند. باید حرف و عمل در رابطه با مشارکت موفق با دیگران، یکی باشد. حتی مهمتر از آن، باید کشف کنیم که چگونه میتوان در ارائه راهحلهای پیچیده برای چالشهای سرسخت جامعه، مشارکت کرد.
رویداد سوم: تمرکز قدرتمند بر تحقق محوریت قرار دادن مشتری، بیشتر شده است.
جمله معروف هنری فورد را در زمانی که خودرو تولید میکرد، همه شنیدهاند: «هر مشتری میتواند خودرویی با هر رنگی که دوست دارد داشته باشد، تا زمانی که این رنگ مشکی باشد.» این جمله تقریبا بیش از ۴۰ سال قبل از آن بود که بشنویم «مشتری پادشاه است.» در سالهای بعد، ساختار کسبوکارهای خودمان را براساس شناخت نیازها و خواستههای مشتریانمان تغییر دادیم. اما من معتقدم موضوع بزرگتری ظهور کرده که به این روند طولانی سرعت بیشتری میبخشد. امروز، ساختار اقتصادی براساس نیازها و خواستههای اساسی بشر تغییر میکند تا اصلیترین نیازها و تمایلات انسان به شکلی موثرتر، درستتر و پایدارتر برآورده شود. اینکه همچنان پیشرفتهای مثبتی داریم یا در حال سقوط هستیم را هیچ آژانس و موسسهای به تنهایی تعیین نمیکند. آینده مشترک ما با میلیاردها تصمیم و عمل بازیگرانی که با هم همکاری میکنند، مشخص میشود. آینده نیازمند آن است که رهبران سازمانی موفق، ذهنیت رهبری و رویکردهای تازهای نسبت به کار داشته باشند؛ اینکه استراتژیهای اکوسیستم خود را براساس نیازهای مشتری تنظیم کنند و اینکه مطمئن شوند همه ذینفعان بدانند سازمانشان چه کاری انجام میدهد و چرا. ما نمیتوانیم همه اتفاقها را پیشبینی کنیم، اما میتوانیم مسیرهای پایداری را که هنوز در آنها قدم میگذاریم بشناسیم و از وقفههایی که جلوی پیشرفتمان را میگیرند، اجتناب کنیم. برای انجام این کار، میتوانیم کسبوکارهای بهتر و بادوامتری ایجاد کنیم که در خدمت سهامداران، استعدادها، مشتریان، جوامع و البته خود بشریت هستند.
ارسال نظر