اشتیاق؛ راز رشد چشمگیر یک شرکت خدمات مالی
همه چیز با دیدن یک فیلم مستند درباره تکامل و تاریخ خودروهای برقی و داستان ایلان ماسک شروع شد. چیزی که با دیدن آن فیلم مستند یاد گرفتم این است که به عنوان کارآفرینان اجتماعی، تنها زمانی احساس سرزندگی میکنیم که چیزی بزرگتر از خودمان بسازیم؛ چیزی که بتواند مشکل بزرگی را در دنیا حل کند و راهحلی مفید ارائه دهد. شرکتهایی که به ابرغولهای دنیا تبدیل میشوند، یکباره همه رقبایشان یا شرکتهای کوچکتر از خودشان را نبلعیدهاند. اینطور نیست که هر کس بلندترین صدا را داشته باشد برنده شود، چون در این صورت شرکتهایی که جیب پرپول داشتند بیشتر از همه رشد میکردند، در حالی که همیشه این اتفاق رخ نمیدهد.آنهایی که من را میشناسند، میگویند یک مدیر عامل معمولی نیستم. بیشتر شرکتهای مالی بدون در نظر گرفتن جامعه، سرمایهگذاریهای خود را انجام میدهند و این از خیلی جهات مشکل ایجاد میکند.
من همیشه احساس متفاوتی داشتهام. نمیخواستم صرفا شرکتی را اداره کنم که کورکورانه و بدون در نظر گرفتن مشکلاتی که در دنیا وجود دارد به سرمایهگذاری میپردازد. افراد زیادی بر اثر اعتیاد به مواد شبه افیون که شرکتهای بزرگ داروسازی آنها را تولید میکنند جان خود را از دست میدهند. یا خشونت با اسلحه که محصول سرمایهگذاری در شرکتهای بزرگ تولید سلاح است، به کالبد جامعه آسیب میزند. من نمیخواستم شرکت من با سرمایهگذاری از این فعالیتها پشتیبانی کند. بنابراین، برند شرکتم را که به عنوان واسطه مالی کار میکرد تغییر دادم و تصمیم گرفتم از جریان سرمایه برای سرمایهگذاری در حوزههایی استفاده کنم که به نفع جامعه و محیط زیست باشد. استفاده از کسبوکار برای ارتقای وضعیت زیست محیطی و اجتماعی، کلاهی نیست که وقتی میخواهم سر کار بروم بر سرم بگذارم، بلکه جزئی از زندگی و عقیده من است و در هسته آن چیزی است که قصد دارم با زندگی خودم انجام دهم. در واقع، پایداری به یک روش زندگی تبدیل شده، نه فقط یک ایده کسبوکار. به این ترتیب، به الگویی برای کارآفرینان دیگر که میخواستند اشتیاق خود را دنبال کنند، تبدیل شدم. در نقش مدیر عامل شرکت EO به کارآفرینان دیگر کمک میکنم با اجرای «اهداف توسعه پایدار» سازمان ملل در کسبوکارشان، کارهای مثبتی برای دنیا انجام دهند.
همگرایی در اشتیاق و برند
یکی از نکاتی که همیشه به هر کارآفرینی یادآور میشوم این است که ببینند به چه چیزی اشتیاق دارند و سپس آن اشتیاق را با کسبوکارشان همگام کنند. وقتی این کار را کردید، میبینید که رشد به طور طبیعی خودش اتفاق میافتد. اگر برندهای خیلی موفق را زیر نظر بگیرید، متوجه میشوید همه آنها از اشتیاق به اینجا رسیدهاند، نه وعده پاداش مادی.
مثلا داستان شرکت Burton Snowboards را در نظر بگیرید. جیک برتون عاشق اسکی بود، اما در این راه آسیب جسمی جدی دید و نتوانست به این ورزش ادامه بدهد. او اولین اسنوبوردش را در گاراژ خانه و با دست خودش ساخت، چون استطاعت مالی خرید آن را نداشت. در شروع کار مساله برای او پول نبود، بلکه ساختن چیزی بود که راضیاش میکرد. شرکت او در طول زمان پستی و بلندی زیادی را تحمل کرد، اما چیزی که سر پا نگهش داشت، اشتیاق بیحدش بود.همگرایی خودتان به تنهایی کافی نیست. کارآفرینان باید از طریق یک مفهوم قابل درک، راهی برای ابراز اشتیاق خود به دنیا بیابند؛ راهی که ارزشها و عقاید کسبوکار آنها را بیان کند: یک برند همگرا. این کار اصلا ساده نیست. شرکت تسلا را در نظر بگیرید. هر گونه بهروزرسانی تکنولوژی در این شرکت، با ماموریت آن برای تبدیل شدن به رهبر خودروهای برقی در دنیا سازگار است. این یعنی یک برند کاملا همگرا.
برندسازی یعنی ساخت یک هویت فرهنگی تا بتوانید آنچه را حس میکنید به دیگران منتقل کنید. بهترین راه برای اینکه به چنین چیزی برسید این است که ماموریت و ارزشهای خود را بهعنوان یک شرکت به طور واضح تعریف و تصریح کنید که مزایای آن برای افرادی که به شما میپیوندند، چیست.به دست آوردن تیمهای مشاور مالی مثل به دست آوردن ملک نیست، چون با افراد سروکار دارید. ما با تیمهای مشاورهای کار کردهایم که کارآیی لازم را نداشتند.سوالی که در این لحظات سخت از خودمان میپرسیم این است که «چطور در قالب یک شرکت میتوانیم با اشتیاقی که داریم سازگارتر شویم؟» یا «چطور میتوانیم همگرایی بیشتری نسبت به گذشته به دست آوریم؟» در مجموع، باید بگویم استقبال از اشتیاقی که دارید، به همگرایی منجر میشود. اگر این همگرایی را در پیام برندتان بگنجانید، افراد زیادی را با خودتان همراه میکنید و نتیجه کار شما را حیرتزده خواهد کرد.
ارسال نظر