سرعت یادگیری: در سال‌های اخیر شاهد هستیم که امکان اشتغال برای افرادی که از تحصیلات بالایی برخوردار نیستند، هم به‌صورت کمی و هم به‌صورت کیفی در کشورهای صنعتی مانند ایالات متحده‎ آمریکا و انگلستان، کاهش چشمگیری داشته است. امروزه اگر چه هنوز مشاغل بسیاری در کارخانه‌ها عرضه می‎شوند، اما برای احراز این موقعیت‎های شغلی نیز باید با مبانی کار با رایانه آشنا بود، تا سطح دیپلم سواد خواندن و نوشتن داشت (این توانایی برای آگاهی از دستورالعمل‎های منتشر شده برای کار با ماشین‌های پیچیده‎ کارخانه‎ها لازم است)، با مبانی علم آمار آشنایی داشت (تا مسوولیت‌های بخش کنترل کیفیت را بر عهده گرفت)، مقداری فیزیک دانست، برنامه‎نویسی بلد بود و احتمالا به یک زبان خارجی نیز مسلط بود. باید توجه داشت که این موضوع تنها به کشورهای توسعه‎یافته محدود نمی‌شود و کشورهای در حال توسعه نیز در زمینه‎ کسب توانمندی‎های لازم برای به‎دست آوردن شغل مناسب در جامعه‎ای که بر تعداد افراد طبقه‌ متوسط آن افزوده می‎شود، با چالش‌های جدی مواجه هستند.

فشار اقتصادی و تغییرات اجتماعی: امروزه بحث «دارا و ندار» و شکاف اقتصادی که میان قشر مرفه و طبقات آسیب‎پذیر جامعه وجود دارد و فرصت‎هایی که ثروتمندان از آن برخوردار و فقرا از آنها محروم هستند، تاثیر غیر قابل انکاری روی موسسات آموزشی داشته است. به این متغیرهای اقتصادی باید شرایط اجتماعی را نیز اضافه کنیم که با تنوع و پیش‎بینی‌ناپذیری خود به‌صورت مداوم زندگی افراد را دستخوش تغییر و تحول می‎کند. در چنین وضعیتی از مدارس انتظار می‎رود تا از کودکان در برابر فشار این متغیرها و تبعات این تغییرات مراقبت کنند و دانش‎آموزان خود را از گزند مسائلی مانند تغییرات ساختار خانواده‌ها، دگرگونی‎های سریع وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ عامه، تجاری شدن مداوم زندگی روزمره، فقر، مشکلات آموزشی کودکانی که فرزندان طلاق هستند، مشکلات آموزشی کودکانی که معلولیت‎های ذهنی و جسمی دارند، مشکلات آموزشی کودکانی که از خانه و کاشانه‎ مناسب محروم هستند و در نهایت تدریس زبان غالب به دانش‌آموزانی که زبان مادری متفاوتی دارند، در امان و محفوظ بدارند.  این چالش‎ها پایان کار مدرسه‎های دنیای معاصر نیستند، دست آخر مدارس دنیای ما مجبور هستند تا با تمام این مشکلات در کشورهایی دست‎وپنجه نرم کنند که در وضعیت نابسامان اقتصادی به سر می‎برند و به دلیل بحران‎‎های مالی، بودجه‎ زیادی نیز در اختیار مدارس قرار نمی‎دهند.

تغییرات تکنولوژیک: امروزه فناوری با سرعت در حال تغییر است و همان‌طور که تغییر می‎کند، جوامع را نیز دگرگون می‎کند. این موضوع باعث شده است تا برخی از افراد با خوشحالی (البته کوته‎بینانه)، از مرگ مدارس عمومی در جوامع سخن بگویند و این احتمال را مطرح کنند که مدارس از آن‌جایی که نمی‎توانند با تغییرات فناوری هماهنگ شوند، کم‌کم کنار گذاشته می‎شوند و تاثیرشان را در جامعه از دست می‎دهند. اگر چه این پیش‎بینی محقق نخواهد شد و مدارس از بین نخواهند رفت، اما تردیدی وجود ندارد که مدرسه‌ها تحت تاثیر این تغییرات، دگرگون می‎شوند و با آن تصویری که از قدیم از مدرسه در خاطرمان مانده است، فرق خواهند داشت.  در روزگار ما دیگر دانش‎آموزان، مجبور نیستند برای یادگیری نکته‎های مهم درسی، حتما سر کلاس درس حاضر باشند یا اینکه در کلاس‌های تقویتی نام‌نویسی کنند، بلکه می‎توانند به‌صورت آنلاین و تا پاسی از شب، پاسخ دشوارترین مسائل را از طریق ارتباط با افراد دیگر با هزاران کیلومتر فاصله، یاد بگیرند.  فناوری کاملا راه‌های دسترسی دانش‎آموزان به اطلاعات را تغییر داده است. چندین سال پیش، شرکت اپل هنوز آی‌پاد، آی‌فون و آی‌پد را روانه‎ بازار نکرده بود، اینترنت تازه چند سال عمر داشت، گوگل به زحمت نامی شناخته شده بود و ویکی‎پدیا و فیس‎بوک نیز اصلا وجود خارجی نداشتند. امروزه دانش‎آموزان در تمامی مقاطع تحصیلی، دسترسی به این فناوری‎ها را بدیهی فرض می‎کنند و از این امکانات و تکنولوژی‎ها برای انجام تکالیف درسی خود استفاده می‎کنند. در این شرایط معلمان نیز شیوه‎ تدریس خود را تغییر داده‌اند و تکنولوژی را برای بهره‎وری بیشتر به خدمت گرفته‌اند.  این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که همه‎گیر شدن تکنولوژی و حضور همه‎جانبه‎ آن در مدارس، چالش‎های تازه‎ای را در برابر مدیریت مدرسه قرار داده است و برخی از مشکلاتی را نیز که از قبل وجود داشته است تشدید کرده است. برای مثال فناوری با پیچیده‎تر کردن فرآیند یادگیری، بر مشکلات موجود مدارس در آموزش دانش‎آموزان مشکلات تازه‌ای نیز اضافه خواهد کرد.

نارضایتی از کیفیت آموزش: در حالی که انتظار می‎رود تا مدارس بسیاری از مشکلات اجتماعی را که خودشان نقشی در ایجادشان نداشته‌اند، شناسایی کنند و برطرف سازند، هر روز انتقادها به مدرسه و نظام آموزشی بیشتر می‎شود که چرا در وظیفه‎ اصلی خود عملکرد ضعیفی دارد و با عملکرد ضعیفش در تربیت دانش‎آموزان، مدام بر مشکلات اجتماعی می‎افزاید.

اولین مصداق این مساله نیز ناخرسندی والدین از کیفیت آموزش فرزندانشان در مدارس است. از طرف دیگر کارفرمایان نیز از عملکرد مدارس ناراضی هستند و قریب به چهار دهه است که از مدارس گلایه می‎کنند که در تربیت نیروی کار توانمند و خلاق برای بازار کار و نیازهای موجود در آن، شکست خورده‌اند. دانش‌آموزان نیز اغلب دل خوشی از مدرسه ندارند و از ساعات زیادی که در مدرسه به بطالت می‎گذرانند، ناراضی هستند.

در برخی جوامع نیز نوک پیکان انتقادات متوجه نحوه‎ مدیریت مدارس و نظام آموزشی می‎شود و اعضای این جوامع از این موضوع ناراحت هستند که عده‎ اندکی که منتخب اکثریت نیستند این قدرت را دارند تا تصمیم‎های خلق‌الساعه بگیرند و یک شبه روال کارها را در مدرسه تغییر دهند.  متاسفانه بسیاری از راه‌حل‎هایی که تاکنون برای این مسائل پیشنهاد شده‌اند تنها در حد راهکارهای موقتی هستند و به جای آنکه سراغ ریشه و علت مشکلات بروند، تنها به نشانه‎ها و معلول‎ها می‎پردازند و به خاطر غفلت از علت‎های اصلی خود این راه‎حل‎ها نیز پیامدهای منفی به دنبال دارند.

منبع:‌ کتاب مدارسی که یاد می‌گیرند