بخش ششم
حلقه مفقوده یادگیری در مدارس امروز
سرعت یادگیری: در سالهای اخیر شاهد هستیم که امکان اشتغال برای افرادی که از تحصیلات بالایی برخوردار نیستند، هم بهصورت کمی و هم بهصورت کیفی در کشورهای صنعتی مانند ایالات متحده آمریکا و انگلستان، کاهش چشمگیری داشته است. امروزه اگر چه هنوز مشاغل بسیاری در کارخانهها عرضه میشوند، اما برای احراز این موقعیتهای شغلی نیز باید با مبانی کار با رایانه آشنا بود، تا سطح دیپلم سواد خواندن و نوشتن داشت (این توانایی برای آگاهی از دستورالعملهای منتشر شده برای کار با ماشینهای پیچیده کارخانهها لازم است)، با مبانی علم آمار آشنایی داشت (تا مسوولیتهای بخش کنترل کیفیت را بر عهده گرفت)، مقداری فیزیک دانست، برنامهنویسی بلد بود و احتمالا به یک زبان خارجی نیز مسلط بود. باید توجه داشت که این موضوع تنها به کشورهای توسعهیافته محدود نمیشود و کشورهای در حال توسعه نیز در زمینه کسب توانمندیهای لازم برای بهدست آوردن شغل مناسب در جامعهای که بر تعداد افراد طبقه متوسط آن افزوده میشود، با چالشهای جدی مواجه هستند.
فشار اقتصادی و تغییرات اجتماعی: امروزه بحث «دارا و ندار» و شکاف اقتصادی که میان قشر مرفه و طبقات آسیبپذیر جامعه وجود دارد و فرصتهایی که ثروتمندان از آن برخوردار و فقرا از آنها محروم هستند، تاثیر غیر قابل انکاری روی موسسات آموزشی داشته است. به این متغیرهای اقتصادی باید شرایط اجتماعی را نیز اضافه کنیم که با تنوع و پیشبینیناپذیری خود بهصورت مداوم زندگی افراد را دستخوش تغییر و تحول میکند. در چنین وضعیتی از مدارس انتظار میرود تا از کودکان در برابر فشار این متغیرها و تبعات این تغییرات مراقبت کنند و دانشآموزان خود را از گزند مسائلی مانند تغییرات ساختار خانوادهها، دگرگونیهای سریع وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ عامه، تجاری شدن مداوم زندگی روزمره، فقر، مشکلات آموزشی کودکانی که فرزندان طلاق هستند، مشکلات آموزشی کودکانی که معلولیتهای ذهنی و جسمی دارند، مشکلات آموزشی کودکانی که از خانه و کاشانه مناسب محروم هستند و در نهایت تدریس زبان غالب به دانشآموزانی که زبان مادری متفاوتی دارند، در امان و محفوظ بدارند. این چالشها پایان کار مدرسههای دنیای معاصر نیستند، دست آخر مدارس دنیای ما مجبور هستند تا با تمام این مشکلات در کشورهایی دستوپنجه نرم کنند که در وضعیت نابسامان اقتصادی به سر میبرند و به دلیل بحرانهای مالی، بودجه زیادی نیز در اختیار مدارس قرار نمیدهند.
تغییرات تکنولوژیک: امروزه فناوری با سرعت در حال تغییر است و همانطور که تغییر میکند، جوامع را نیز دگرگون میکند. این موضوع باعث شده است تا برخی از افراد با خوشحالی (البته کوتهبینانه)، از مرگ مدارس عمومی در جوامع سخن بگویند و این احتمال را مطرح کنند که مدارس از آنجایی که نمیتوانند با تغییرات فناوری هماهنگ شوند، کمکم کنار گذاشته میشوند و تاثیرشان را در جامعه از دست میدهند. اگر چه این پیشبینی محقق نخواهد شد و مدارس از بین نخواهند رفت، اما تردیدی وجود ندارد که مدرسهها تحت تاثیر این تغییرات، دگرگون میشوند و با آن تصویری که از قدیم از مدرسه در خاطرمان مانده است، فرق خواهند داشت. در روزگار ما دیگر دانشآموزان، مجبور نیستند برای یادگیری نکتههای مهم درسی، حتما سر کلاس درس حاضر باشند یا اینکه در کلاسهای تقویتی نامنویسی کنند، بلکه میتوانند بهصورت آنلاین و تا پاسی از شب، پاسخ دشوارترین مسائل را از طریق ارتباط با افراد دیگر با هزاران کیلومتر فاصله، یاد بگیرند. فناوری کاملا راههای دسترسی دانشآموزان به اطلاعات را تغییر داده است. چندین سال پیش، شرکت اپل هنوز آیپاد، آیفون و آیپد را روانه بازار نکرده بود، اینترنت تازه چند سال عمر داشت، گوگل به زحمت نامی شناخته شده بود و ویکیپدیا و فیسبوک نیز اصلا وجود خارجی نداشتند. امروزه دانشآموزان در تمامی مقاطع تحصیلی، دسترسی به این فناوریها را بدیهی فرض میکنند و از این امکانات و تکنولوژیها برای انجام تکالیف درسی خود استفاده میکنند. در این شرایط معلمان نیز شیوه تدریس خود را تغییر دادهاند و تکنولوژی را برای بهرهوری بیشتر به خدمت گرفتهاند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که همهگیر شدن تکنولوژی و حضور همهجانبه آن در مدارس، چالشهای تازهای را در برابر مدیریت مدرسه قرار داده است و برخی از مشکلاتی را نیز که از قبل وجود داشته است تشدید کرده است. برای مثال فناوری با پیچیدهتر کردن فرآیند یادگیری، بر مشکلات موجود مدارس در آموزش دانشآموزان مشکلات تازهای نیز اضافه خواهد کرد.
نارضایتی از کیفیت آموزش: در حالی که انتظار میرود تا مدارس بسیاری از مشکلات اجتماعی را که خودشان نقشی در ایجادشان نداشتهاند، شناسایی کنند و برطرف سازند، هر روز انتقادها به مدرسه و نظام آموزشی بیشتر میشود که چرا در وظیفه اصلی خود عملکرد ضعیفی دارد و با عملکرد ضعیفش در تربیت دانشآموزان، مدام بر مشکلات اجتماعی میافزاید.
اولین مصداق این مساله نیز ناخرسندی والدین از کیفیت آموزش فرزندانشان در مدارس است. از طرف دیگر کارفرمایان نیز از عملکرد مدارس ناراضی هستند و قریب به چهار دهه است که از مدارس گلایه میکنند که در تربیت نیروی کار توانمند و خلاق برای بازار کار و نیازهای موجود در آن، شکست خوردهاند. دانشآموزان نیز اغلب دل خوشی از مدرسه ندارند و از ساعات زیادی که در مدرسه به بطالت میگذرانند، ناراضی هستند.
در برخی جوامع نیز نوک پیکان انتقادات متوجه نحوه مدیریت مدارس و نظام آموزشی میشود و اعضای این جوامع از این موضوع ناراحت هستند که عده اندکی که منتخب اکثریت نیستند این قدرت را دارند تا تصمیمهای خلقالساعه بگیرند و یک شبه روال کارها را در مدرسه تغییر دهند. متاسفانه بسیاری از راهحلهایی که تاکنون برای این مسائل پیشنهاد شدهاند تنها در حد راهکارهای موقتی هستند و به جای آنکه سراغ ریشه و علت مشکلات بروند، تنها به نشانهها و معلولها میپردازند و به خاطر غفلت از علتهای اصلی خود این راهحلها نیز پیامدهای منفی به دنبال دارند.
منبع: کتاب مدارسی که یاد میگیرند
ارسال نظر