بخش چهارم
چرا به مدارس یادگیرنده نیازمندیم؟
حال چه پیش خواهد آمد اگر تمام جوامع بشری تصمیم بگیرند تا یادگیری مادامالعمر را بهعنوان هدف غایی خود برگزینند و برای بالندگی هرچه بهتر و بیشتر آن بکوشند؟ محتمل، چنین دنیای نوینی فرسنگها با جهانی که امروزه ما در آن زیست میکنیم، متمایز خواهد بود. در چنین جامعهای هیچگونه حد و مرزی میان «مدرسه»، «کار» و «زندگی» وجود نخواهد داشت و صاحبان مشاغل و حرف گوناگون از سرایدار و حسابدار گرفته تا دانشمند و هنرمند شاگردانی خواهند داشت که در هر سن و سال که باشند برای یادگیری، نزد استادان فن کارآموزی میکنند. در چنین جامعهای، افراد در هر سن و سالی که باشند مدام دست به تجربههای تازه میزنند و برای راهاندازی بنگاههای جدید تلاش میکنند و با دستگیری از یکدیگر بر ویرانه شکستها بنای موفقیتهای آتی را میسازند. کودکان و نوآموزان چنین جامعهای بیشتر زمانشان را خارج از دیوارهای محصور مدرسه (با آن همه انرژی که ادوارد هال شوق یادگیری را به آن تشبیه میکند) روی تکالیفی صرف میکنند که به زندگی روزانه آنها ارتباط پیدا میکند و برایشان معنا دارد و کاملا ملموس است.
کودکان این جامعه در جایجای آن دیده میشوند از جلسات شورای شهر و کنفرانسهای اقتصادی گرفته تا جلسات با اهمیتی که با حضور ریشسفیدان و بزرگان جامعه تشکیل میشوند. جامعهای که یادگیری مداوم را درونی کرده است و به فرهنگ مردمان کوچه و بازار تبدیل کرده است، کمتر گرفتار بزکهای ظاهری میشود که قرار است درمانگر باشند اما در عمل تنها بر درد میافزایند و مشکل را بیشتر میکنند. در چنین جامعهای، کودکان، ارزشهای فرهنگی و تمام تکاپوهای شبانهروزی افراد ترجیعبندی است که قرار است غایت اصلی تلاشهای جمعی آدمیان را یادآوری کند و یادآور باشد که به آینده فکر کنیم و از برنامهریزیهای بلند مدت غافل نباشیم.
به نظر میرسد با این سرعتی که جوامع امروز تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فنی را پشت سر میگذارند، دیر یا زود ناگزیر خواهیم شد تا با دنیای تازه دست و پنجه نرم کنیم و برای مسائل جدیدتری به دنبال چاره و پاسخ بگردیم. برخی از صاحبنظران عقیده دارند که این تغییر و تحولات قاصدانی هستند که از مرگ مدارس در جوامع پیام آوردهاند، مدارسی که کارکردشان را در دنیای ما از دست دادهاند. مؤلفان این کتاب اما نظری خلاف این عقیده دارند و بر این باورند که فناوری به هر میزان که پیشرفت کند و تبلتها به هر تعداد که خانهها را پر کنند و تلفنهای هوشمند هر چقدر بر کارآییهای خود بیفزایند، باز هم تا دنیا دنیاست کودکان برای یادگیری به محل امنی به نام مدرسه نیازمند خواهند بود. کودکان هر جامعه همیشه به محیطی نیاز دارند که بستر لازم را برای شکوفا شدن کنجکاویهای آنان فراهم کند. علاوه بر این کودکان به خانه امنی نیاز دارند تا امکان گذار آنها را از خانه پدری به زندگی اجتماعی و همزیستی با همنوعان فراهم سازد.
تمام این مسائل سبب میشود تا فرهنگی که یادگیری را سرلوحه کار خود قرار داده است تمام منابع امکاناتش را در اختیار سازمانها و موسساتی قرار دهد که وظیفه خطیر تربیت آیندهسازان فردای جامعه را بر عهده گرفتهاند. این موسسات که قرار است با تربیت نیروی انسانی کارآمد، سنگ بنای توسعه جامعه را پایهگذاری کنند، ممکن است به تصویری که امروزه از مدارس در ذهن داریم نزدیک باشند یا اینکه کاملا با آنچه از مدارس معمول میشناسیم، تفاوت داشته باشند. اما به هرحال این سازمانها همان مکانی هستند که میزبان فرد فرد اعضای جامعه از پیر تا جوان خواهند بود و زمینه رشد و توسعه فردی و گروهی یادگیرندگان را در کنار یکدیگر فراهم میکنند. از تمام این مقدمات میتوانیم اینطور نتیجه بگیریم که اگر به دنبال توسعه و تعالی جهان پیرامونمان هستیم پس به مدارسی نیاز خواهیم داشت که شایسته نام «مدارس یادگیرنده» باشند.مدارس یادگیرنده هر جایی میتوانند وجود داشته باشند، یا لااقل مردم گمان میکنند که مدارس یادگیرنده، همه جا حضور دارند. مدارس بهعنوان سازمانهایی که مرکز اصلی یادگیری به حساب میآیند، میتوانند خودشان نیز به سازمانهایی یادگیرنده تبدیل شوند و با توجه به ویژگیهایی که در این قبیل سازمانها وجود دارند، مدیریت شوند. به عبارت دیگر مدارس نیز برخلاف باور رایج به جای آنکه با زور و ارعاب اداره شوند یا اینکه بر مبنای اعطای مقام و پاداش مدیریت شوند، میتوانند به سازمانهایی یادگیرنده بدل شوند که زنده، پویا و خلاق هستند و بهصورت مستمر یاد میگیرند و تکامل پیدا میکنند.
این مطلب به این معناست که مدارسی بنا نهیم که تک تک اعضا در اداره امور آن مشارکت داشته باشند و در کنار یکدیگر یاد بگیرند و برای پیشبرد امور توانمندیهایشان را ارتقا دهند و با امید تغییر، نظراتشان را ابراز کنند. در مدارس یادگیرنده، تکتک اعضای مدرسه از مدیر، ناظم، معلم گرفته تا دانشآموز و اولیاء اختلافنظرها را کنار میگذارند و صرف نظر از تفاوتهایی که در عقاید و سلیقهها ممکن است با یکدیگر داشته باشند به آینده خود و جامعه میاندیشند و برای تعالی اجتماعشان در کنار هم یاد میگیرند. به نظر میرسد که کاربست اصول یادگیری در مدارس، دقیقا همان مسأله اساسی است که میتواند نیازهای روزافزون اعضای مدرسه را برطرف کند و دستیابی به اهدافی مانند ارتقای رضایت شغلی و بهبود عملکرد آموزشی در مدرسه را تسهیل کند. چالشی که در سالهای اخیر، مساله افرادی بوده است که در حوزه آموزش فعالیت میکنند و دغدغه یادگیری را دارند. تجربه نشان داده است که مدارس یادگیرنده نه تنها در آزمونهای کمی نمرات بهتری داشتهاند و در امتحانات عملکرد موفقتری از خود نشان دادهاند، بلکه این سازمانهای یادگیرنده موفق شدهاند تا از بن و ریشه تغییر کنند و از الگوهای مؤثرتر مدیریتی برای پیشبرد امور روزمره بهره بگیرند.
ارسال نظر