حال چه پیش خواهد آمد اگر تمام جوامع بشری تصمیم بگیرند تا یادگیری مادام‌العمر را به‌عنوان هدف غایی خود برگزینند و برای بالندگی هرچه بهتر و بیشتر آن بکوشند؟ محتمل، چنین دنیای نوینی فرسنگ‌ها با جهانی که امروزه ما در آن زیست می‌کنیم، متمایز خواهد بود. در چنین جامعه‎ای هیچ‌گونه حد و مرزی میان «مدرسه»، «کار» و «زندگی» وجود نخواهد داشت و صاحبان مشاغل و حرف گوناگون از سرایدار و حسابدار گرفته تا دانشمند و هنرمند شاگردانی خواهند داشت که در هر سن و سال که باشند برای یادگیری، نزد استادان فن کارآموزی می‎کنند. در چنین جامعه‎ای، افراد در هر سن و سالی که باشند مدام دست به تجربه‎های تازه می‎زنند و برای راه‎اندازی بنگاه‎های جدید تلاش می‎کنند و با دستگیری از یکدیگر بر ویرانه شکست‌ها بنای موفقیت‌های آتی را می‎سازند. کودکان و نوآموزان چنین جامعه‎ای بیشتر زمانشان را خارج از دیوارهای محصور مدرسه (با آن همه انرژی که ادوارد هال شوق یادگیری را به آن تشبیه می‌کند) روی تکالیفی صرف می‌کنند که به زندگی روزانه‌ آنها ارتباط پیدا می‎کند و برایشان معنا دارد و کاملا ملموس است.

کودکان این جامعه در جای‌جای آن دیده می‎شوند از جلسات شورای شهر و کنفرانس‌های اقتصادی گرفته تا جلسات با اهمیتی که با حضور ریش‌سفیدان و بزرگان جامعه تشکیل می‎شوند. جامعه‌ای که یادگیری مداوم را درونی کرده است و به فرهنگ مردمان کوچه و بازار تبدیل کرده است، کمتر گرفتار بزک‌های ظاهری می‌شود که قرار است درمانگر باشند اما در عمل تنها بر درد می‌افزایند و مشکل را بیشتر می‎کنند. در چنین جامعه‎ای، کودکان، ارزش‎های فرهنگی و تمام تکاپوهای شبانه‌روزی افراد ترجیع‌بندی است که قرار است غایت اصلی تلاش‌های جمعی آدمیان را یادآوری کند و یادآور باشد که به آینده فکر کنیم و از برنامه‌ریزی‌های بلند مدت غافل نباشیم.

به نظر می‎رسد با این سرعتی که جوامع امروز تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فنی را پشت سر می‌گذارند، دیر یا زود ناگزیر خواهیم شد تا با دنیای تازه دست و پنجه نرم کنیم و برای مسائل جدیدتری به دنبال چاره و پاسخ بگردیم. برخی از صاحب‌نظران عقیده دارند که این تغییر و تحولات قاصدانی هستند که از مرگ مدارس در جوامع پیام آورده‎اند، مدارسی که کارکردشان را در دنیای ما از دست داده‎اند. مؤلفان این کتاب اما نظری خلاف این عقیده دارند و بر این باورند که فناوری به هر میزان که پیشرفت کند و تبلت‎ها به هر تعداد که خانه‎ها را پر کنند و تلفن‌های هوشمند هر چقدر بر کارآیی‎های خود بیفزایند، باز هم تا دنیا دنیاست کودکان برای یادگیری به محل امنی به نام مدرسه نیازمند خواهند بود. کودکان هر جامعه همیشه به محیطی نیاز دارند که بستر لازم را برای شکوفا شدن کنجکاوی‎های آنان فراهم کند. علاوه بر این کودکان به خانه‌ امنی نیاز دارند تا امکان گذار آنها را از خانه‎ پدری به زندگی اجتماعی و همزیستی با همنوعان فراهم سازد.

تمام این مسائل سبب می‎شود تا فرهنگی که یادگیری را سرلوحه‎ کار خود قرار داده است تمام منابع امکاناتش را در اختیار سازمان‌ها و موسساتی قرار دهد که وظیفه‎ خطیر تربیت آینده‎سازان فردای جامعه را بر عهده گرفته‎اند. این موسسات که قرار است با تربیت نیروی انسانی کارآمد، سنگ بنای توسعه‎ جامعه را پایه‎گذاری کنند، ممکن است به تصویری که امروزه از مدارس در ذهن داریم نزدیک باشند یا اینکه کاملا با آنچه از مدارس معمول می‎شناسیم، تفاوت داشته باشند. اما به هرحال این سازمان‌ها همان مکانی هستند که میزبان فرد فرد اعضای جامعه از پیر تا جوان خواهند بود و زمینه‌ رشد و توسعه‎ فردی و گروهی یادگیرندگان را در کنار یکدیگر فراهم می‌کنند. از تمام این مقدمات می‎توانیم این‌طور نتیجه بگیریم که اگر به دنبال توسعه‎ و تعالی جهان پیرامونمان هستیم پس به مدارسی نیاز خواهیم داشت که شایسته‎ نام «مدارس یادگیرنده» باشند.مدارس یادگیرنده هر جایی می‎توانند وجود داشته باشند، یا لااقل مردم گمان می‎کنند که مدارس یادگیرنده، همه جا حضور دارند. مدارس به‌عنوان سازمان‎هایی که مرکز اصلی یادگیری به حساب می‎آیند، می‎توانند خودشان نیز به سازمان‎هایی یادگیرنده تبدیل شوند و با توجه به ویژگی‎هایی که در این قبیل سازمان‎ها وجود دارند، مدیریت شوند. به عبارت دیگر مدارس نیز برخلاف باور رایج به جای آنکه با زور و ارعاب اداره شوند یا اینکه بر مبنای اعطای مقام و پاداش مدیریت شوند، می‎توانند به سازمان‎هایی یادگیرنده بدل شوند که زنده، پویا و خلاق هستند و به‌صورت مستمر یاد می‎گیرند و تکامل پیدا می‎کنند.

این مطلب به این معناست که مدارسی بنا نهیم که تک تک اعضا در اداره‎ امور آن مشارکت داشته باشند و در کنار یکدیگر یاد بگیرند و برای پیشبرد امور توانمندی‎هایشان را ارتقا دهند و با امید تغییر، نظراتشان را ابراز کنند. در مدارس یادگیرنده، تک‌تک اعضای مدرسه از مدیر، ناظم، معلم گرفته تا دانش‌آموز و اولیاء اختلاف‌نظرها را کنار می‎گذارند و صرف نظر از تفاوت‎هایی که در عقاید و سلیقه‎ها ممکن است با یکدیگر داشته باشند به آینده‎ خود و جامعه‎ می‎اندیشند و برای تعالی اجتماعشان در کنار هم یاد می‎گیرند.  به نظر می‎رسد که کاربست اصول یادگیری در مدارس، دقیقا همان مسأله‎ اساسی است که می‌تواند نیازهای روزافزون اعضای مدرسه را برطرف کند و دستیابی به اهدافی مانند ارتقای رضایت شغلی و بهبود عملکرد آموزشی در مدرسه را تسهیل کند. چالشی که در سال‎های اخیر، مساله‎ افرادی بوده است که در حوزه‎ آموزش فعالیت می‎کنند و دغدغه‎ یادگیری را دارند. تجربه نشان داده است که مدارس یادگیرنده نه تنها در آزمون‎های کمی نمرات بهتری داشته‎اند و در امتحانات عملکرد موفق‎تری از خود نشان داده‎اند، بلکه این سازمان‎های یادگیرنده موفق شده‌اند تا از بن و ریشه تغییر کنند و از الگوهای مؤثرتر مدیریتی برای پیشبرد امور روزمره بهره بگیرند.