روشهای ساده برای کشف «ناشناختههای مجهول»
بهعنوان مثال، پس از پایان مقطع کارشناسی ارشد، روی شغلی در محیط آکادمیک برنامهریزی کرده بودم. برای چندین برنامه دکترا درخواست دادم و از اینکه به کدام یک میتوانم وارد شوم، هیجانزده بودم. اما پاسخ این بود: هیچکدام.نفهمیده بودم که آنچه من را قبلا به یک کاندیدای ایدهآل در شغل دانشگاهی من تبدیل کرده بود- یک «شخص فرهیخته» که به بسیاری از رشتهها علاقهمند بود- من را برای کمیته پذیرش دکترا که به دنبال متقاضیان متخصص بودند، مردود ساخت. نمیدانستم که چگونه این روند اجرا شده بود؛ بنابراین از همه جا مردود شده بودم. تجربه به من یک درس مهم آموخت: من نیاز داشتم تا «نقاط کور» خود را بهتر پیشبینی کنم. اما چگونه؟
سه استراتژی که به من کمک کرد تا شکافها در تجربه شخصیام را درک کنم:
به دنبال یک چشمانداز درونی باشید. بزرگترین کمبود من در مردود شدن دکترا، شکستم در جستوجوی یک چشمانداز درونی روی فرآیند تقاضا بود. من هیچ دوستی نداشتم که در برنامههای دکترا شرکت کرده باشد و گرچه استادانم من را دوست داشتند، اما مانند مشاوران آموزش ندیده بودم. یک راهنمای درونی میتوانست به سرعت من را در مورد نحوه تفاوت فرآیند پذیرش دکترا روشن کند اما من در جستوجوی این راهنما شکست خوردم. تصور میکردم که میدانم محیطهای آکادمیک چگونه کار میکند؛ بنابراین این امر هرگز برای من اتفاق نیفتاد.به این دلیل مهم است که اطمینان یابید با افرادی که تجربه مستقیم دارند در ارتباط باشید. برای دسترسی به افراد هیچ بهانهای قابل قبول نیست: وقتی به تازگی برای یک بورس تحصیلی درخواست دادم، یک شرکتکننده قبلی را بهعنوان یک مربی استخدام کردم تا او طی این فرآیند تقاضا به من کمک کند و این بار من پذیرفته شدم.
همچنین پرسیدن سوالات درست مهم است. با جملهای مانند این شروع نکنید «باید از شما چه بخواهم؟» یا «چه چیزی را نباید بخواهم؟» این کار برونسپاری کار سنگین فکری به فرد دیگر است و قطعا شکست میخورد. بهجای اینکه آنها را وادار کنید تا در مورد پایگاه دانشتان حدس بزنند، از آنها بخواهید به دنبال سوالاتی در مورد تجربه شخصی خود باشند (سوالاتی که بتوانند به راحتی جواب دهند) و سپس برای بهکارگیری این درسها در موقعیت خودتان زمان صرف کنند. بهعنوان مثال، ممکن است بپرسید «دوست دارید در زمان شروع کار چه چیزهایی را شناخته باشید؟» یا «در فرآیند انجام XYZ چه کاری را انجام دادید که شما را شگفتزده کرد؟» یا «چه فروضی را در مورد ABC داشتهاید که ثابت شده نادرست هستند؟»
خود را شکستخورده فرض کنید. مطالعات نشان داده است که یکی از تاثیرگذارترین روشها برای بهبود نتایج اجرای آن چیزی است که به اصطلاح به آن «پیش از مرگ» گفته میشود؛ تصور اینکه یک کار شکست خورده است و کار روی درک دلایل آن.
این امر علیه سوگیریهای طبیعی عمل میکند که اصولا فرض میکنیم پروژه ما یک موفقیت فوقالعاده خواهد بود و ما را مجبور میکند تا تبدیل به یک وکیل مدافع شیطان شویم: اگر «باید» تصور کنیم که این یک شکست است، چه توضیحی برای آن وجود دارد؟ این تمرین میتواند منجر به دیدگاههای خلاق و مسائلی شود که ممکن است در غیر این صورت از آنها چشمپوشی کنیم.فروض ضمنی را آزمون کنید. هر فردی و هر رشتهای فروض ضمنی در مورد «نحوه انجام امور» یا «روشی که امور انجام میشود» دارد. بهطور نمونه، این فروض درست هستند و یک چارچوب درست فراهم میکنند. اما گاهی آنها میتوانند نتیجه معکوس بدهند، پیشرفتها را خنثی کرده و پتانسیلها را محدود کنند؛ چون هیچکس یاد نگرفته است که از آنها سوال کند.
یک راه ترویج این روش و زیر سوال بردن فروض ضمنی، استفاده از توصیههای منابع غیرمحتمل است که ممکن است این مشکل را از روش متفاوتی ببینند. همان طور که استفان شاپیرو در کنفرانس تدکس ناسا اشاره میکند «اگر شما در حال کار روی یک چالش فضایی هستید و ۱۰۰ مهندس هوا فضا دارید که روی آن کار میکنند، صدویکمین مهندس هوافضا چندان تفاوتی ایجاد نمیکند. اما شما یک زیستشناس یا نانوتکنولوژیست یا موزیسین اضافه میکنید و شاید اکنون چیزی اساسا متفاوت داشته باشید.»ما میتوانیم همچنین خودمان فروض را به سادگی با زیر سوال بردن مفاهیمی مانند « آنچه هر فردی انجام میدهد» یا «مسیری که همیشه انجام شده است» زیر سوال ببریم. در کتاب جدیدم «کارآفرینی شما»، جان لی دوماس را معرفی میکنم؛ یک کهنه سرباز ارتش ایالات متحده که یکی از موفقترین سازندگان پادکست در جهان است.
دیدگاه اساسی او این بود که تقریبا هر فرد دیگر اپیزودهای پادکست را بهطور هفتگی و حتی بسیاری از اوقات در فواصل زمانی کمتر ارائه میدهد. اما این به این خاطر نبود که شنوندگان تنها یک اپیزود هفتگی میخواستند؛ به این خاطر بود که سازندگان پادکست مشاغل روزانه خود و تنها زمان محدودی برای تولید محتوا در اختیار داشتند.دوماس دریافت که اگر او یک پادکست روزانه تولید کند، میتواند سهم بزرگتری از علاقه و دانلودهای شنوندگان را از آن خود کند که در عوض منابع مالی برای تبلیغات اسپانسرها را جذب میکند. با انجام چیزی که هیچکس تا به حال انجام نداده است و زیر سوال بردن فروض اساسی در حوزه خود، دوماس اکنون به فرد موفقی در این حوزه تبدیل شده است.ما هرگز نمیتوانیم بهطور کامل «نقاط کور» خود را حذف کنیم. اما با استراتژیهای فوق، میتوانیم آنها را به اندازه کافی کاهش دهیم تا عملکردمان بهبود یابد و از تعداد اشتباهات ما کم شود.
ارسال نظر