ترسیدم باقی ماجرا را بنویسم!
امروز سالروز درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد است
هرچند معنی شعرهای حافظ را نمیفهمیدم و گمان میکردم اسرار فال را از پانویس دیوان که توضیح مقابله نسخ مختلف بود، میفهمند! یک کتاب هم به اسم «چشمه خم» نوشته محمد مقیمی از مدرسه هدیه گرفتم و بعدها فهمیدم پدر و مادرم آن را برایم خریده بودند تا تشویق شوم. پدر و مادرم بیسواد بودند و محفوظات شعری نداشتند؛ هرچند ضربالمثلهایی در کلامشان استفاده میکردند. ادبیات و شعر تنها چیزی بود که نیازمند امکانات ویژه نبود و با کمک یک فرهنگ لغت یا پرسیدن از یک استاد میشد آن را آموخت. فرمول شیمی را بدون معلم نمیشود یاد گرفت. نقاشی هم لااقل نیازمند یک جعبه مدادرنگی ششرنگ بود، که نداشتم. اما نوشتن با یک مداد هم میسر بود. معمولا نصف دفتر مشقهایم از انتها، چیزهایی بود که خودم سر ذوق آمده و نوشته بودم از دوره راهنمایی. اغلب هم مطالبی که مینوشتم چنگی به دل نمیزد! مثلا منظومهای بر وزن شاهنامه نوشته بودم به اسم «شاگردنامه»! یک لشگر شاگرد بیتربیت که میخواستند مدرسه را تسخیر کنند و معلمها مدرسه را سنگربندی میکردند تا شاگردها نتوانند مدرسه را خراب کنند. حدود ۲۰۰ بیت گفته بودم و داستان را تا جایی بردم که شاگردها تا پشت دروازه مدرسه میرسیدند. ترسیدم باقی ماجرا را بنویسم! چون اگر شاگردهای بیتربیت پیروز میشدند و مدرسه را خراب میکردند قرار بود با مدیر و معلم چه کنند؟ اگر هم معلمها پیروز میشدند شاگردها شکستخورده برمیگشتند و دیگر مدرسه نمیرفتند!» او همچنین درباره دلیل روی آوردن به طنز گفته بود: «اگر بخواهم صادقانه بگویم، یکی برای گذران معاش است و دوم برای قابلتحمل کردن زندگی. اگر من نتوانم با چیزی شوخی کنم، حتما آن چیز مستاصلم کرده و لابد ورای تحمل من است و یا اینکه اصلا جدی نیست. طنز باعث میشود بهرغم وجود تمام چیزهایی که آزارم میدهد زندگی را قابلتحمل کنم و نشر این طنز باعث میشود دیگران هم این بار تحملناپذیر را تحمل کنند.»
او که عاشق ادبیات بود زیستن در دورهای خاص را آرزو میکرد و میگفت: «دوست داشتم زیستن در مقطع ۱۲۸۰ تا ۱۳۲۰ را تجربه میکردم. سالهایی که ملکالشعراء بهار، میرزاده عشقی، ایرجمیرزا، صادق هدایت، دهخدا و... زندگی میکردهاند. میشد همه آدمهای تاثیرگذار معاصر را دید. حتی تهران آن زمان، فضا و حسش را دوست داشتم تجربه کنم.» زرویی با نامهای مستعاری همچون ملانصرالدین، چغندرمیرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیزممتقی، میرزا یحیی و عبدل طنز مینوشت. از آثار مکتوب او میتوان به تذکرهالمقامات، افسانههای امروزی، وقایعنامه طنز ایران، بامعرفتهای عالم و خاطرات سر پروفسور حسنعلیخان مستوفی اشاره کرد.