دیگر هیچ کاری نمانده انجام دهم

نخستین کار جدی‌‌‌اش، با نام «تعلیق» (داستان بلند) در سال ۱۳۷۸ منتشر شد که مورد توجه و تحسین تعدادی از اهالی فرهنگ و ادبیات قرار گرفت. البته به گفته خود در دهه ۵۰ هم چند کتاب داستان برای کودکان و نوجوانان با نام‌‌‌های «قصه‌‌‌‌‌‌ شهرک نور»، «این پایین خبری نیست»، «اشکی بر اسفندیار» و «زهر» با نام مستعار نوشته بود اما بعد از مدتی احساس می‌کند به آن حوزه تعلق ندارد و وارد نقد شعر و ادبیات داستانی بزرگسال می‌شود. در زندگی‌نامه‌اش که منتشر نشده نوشته بود: «نوشتن داستان را از همان نوجوانی شروع کردم؛ اما تا برسد به نوشته‌‌‌هایی که بشود خواند، ۳۰ سالی طول کشید. بعد از دبیرستان، رفتم به خدمت نظام (سپاه دانش) که از پادگان همدان شروع شد و در روستاهای بخش رزن همدان (روستای نینج) ادامه یافت. خدمت سپاه دانش که تمام شد، به شغل آموزگاری رفتم به روستای «ورزنه» در حاشیه‌‌ کویر و نزدیک باتلاق گاوخونی. همان‌‌‌وقت‌‌‌ها (سال ۱۳۴۸) با دخترعمه‌‌‌ام «مرضیه» که من به او می‌‌‌گفتم «مرزه» و سه سالی بود با هم نامزد بودیم، ازدواج کردم و در یکی از آن خانه‌‌‌های اجدادی خانه گرفتیم. هر دو پسرم آرش و مازیار در همان خانه به دنیا آمدند. «مرزه» اکنون دو سالی‌‌‌ است که مرا تنها گذاشته است. بعد از پنج سال آموزگاری در «ورزنه»، آمدم به روستایی نزدیک‌‌‌تر به اصفهان (سگزی) و همراه با کار آموزگاری رفتم به دانشسرای راهنمایی (رشته علوم انسانی) و دانشگاه اصفهان (رشته زبان و ادبیات فارسی). از دانش‌سرا مدرک فوق دیپلم و از دانشگاه مدرک لیسانس گرفتم و درس خواندن را برای همیشه رها کردم. اما اشتیاق به خواندن و نوشتن، که حالا چاپ هم به آن اضافه شده بود و آن را جدی‌‌‌تر جلوه می‌‌‌داد، همچنان بود و روز‌‌‌به‌‌‌روز ریشه‌‌‌دارتر می‌‌‌شد. همراه با آن، کار تئاتر و سرودن شعر و کشیدن کاریکاتور هم، کم و بیش، از سرگرمی‌‌‌های من بود. چاپ نوشته‌‌‌های من از مجله‌‌ فردوسی، در سال ۱۳۴۶ شروع شد و با نشریه‌‌‌های هفتگی و ماهانه‌‌ دیگر

ادامه یافت.»

او اولین کتابش «تعلیق» را خیلی دیر منتشر کرد و با اینکه یک داستان‌نویس خوب بود اما تن به چاپ کتاب نمی‌داد. پیش‌تر گفته بود: «این موضوع نشأت‌‌‌گرفته از حساسیت‌‌‌های خودم در بحث بازنویسی بود. بخشی از جوانی‌‌‌ام با حضور در جمعی همچون جُنگ اصفهان همراه شد که اعضای آن همگی از چهره‌‌‌های اثرگذار ادبیات بودند، بنابراین عجیب نیست که در انتشار اولین کتاب تا این اندازه حساسیت به خرج داده باشم؛ دلم می‌‌‌خواست «تعلیق» داستان خوب و بی‌‌‌عیبی از آب درآید. هنوز هم وقتی بعد از سال‌ها به سراغ «تعلیق» می‌‌‌روم همچنان از خواندنش لذت می‌‌‌برم، درست برخلاف برخی دوستان نویسنده و مترجم که حتی علاقه‌‌‌ای به بازنشر دوباره نخستین کتاب خود ندارند.» البته این کتاب بعد از دو چاپ نتوانست برای تجدید چاپ مجوز بگیرد و به گفته نویسنده برای چاپ سوم با حذفیاتی مواجه شد که آن زمان باعث شد از انتشارش صرف‌‌‌نظر کند. کتاب بعدی اخوت با عنوان «چهار فصل در بازخوانی شعر» مجموعه جستارها و مقاله‌‌‌هایی بود که در چهار فصل به شعرهایی از محمد حقوقی، ضیاء موحد و کیوان قدرخواه پرداخته است. کتاب «نیمه‌‌‌‌‌‌ سرگردان ما»ی این نویسنده نیز در سال ۱۳۸۱ به عنوان مجموعه داستان برگزیده‌‌‌ دومین دوره‌‌‌ جایزه‌‌‌ ادبی هوشنگ گلشیری معرفی شد. اما موفقیت عمده اخوت مدیون رمان «نام‌‌‌ها و سایه‌‌‌ها» است که پس از انتشار در فهرست نهایی جوایز ادبی ایران در سال ۱۳۸۳ قرار گرفت و توانست جایزه‌‌‌‌های «مهرگان» و «یلدا» را از آن خود کند.

کتاب‌‌‌های او با فاصله‌‌‌های زمانی طولانی منتشر می‌شد که بخشی به وسواس او در نوشتن و بازنویسی کتاب‌‌‌ها برمی‌‌‌گشت و بخشی به انتظار چاپ کتاب‌‌‌هایش، تا جایی که خود اخوت گاه از این انتظار خسته شده و به قول خودش خلقش تنگ می‌‌‌شد. او دراین‌باره به «ایسنا» گفته بود: «من کتاب‌‌‌های زیادی را در انتظار انتشار دارم. وقتی می‌‌‌خواهم درباره‌‌‌شان حرف بزنم، خلقم تنگ می‌شود. اما من اساسا آدم خوش‌بینی هستم و امیدوارم این سد و بندهایی که همه کارها را به بن‌‌‌بست کشیده، از بین برود. به هرحال نشر باید کار خودش را بکند و نمی‌تواند متوقف شود. کسی که می‌‌‌نویسد، با امید چاپ کردن اثرش آن را می‌‌‌نویسد. ما برای خودمان که نمی‌‌‌نویسیم.»

او درباره ممیزی کتاب هم می‌‌‌گفت: «هیچ‌‌‌وقت به ممیزی و حذف بخشی از نوشته‌‌‌هایم تن نداده‌‌‌ام چون هیچ‌گاه با ممیزی کنار نیامده‌‌‌ام و معتقدم اگر قرار باشد آثارم با جرح و تعدیل بسیار، اجازه چاپ بگیرند همان بهتر که آنها را چاپ نکنم. من جزو آن دسته نیستم که بخواهم به هر قیمتی کتابم را چاپ کنم بنابراین اگر قرار باشد چاپ کتابم با تغییر و حذف همراه باشد آن را چاپ نمی‌‌‌کنم زیرا من به عنوان نویسنده مدعی هستم با وسواس جزئیات کتابم را می‌‌‌نویسم و به کرات بر روی آن کار می‌‌‌کنم و آن را چندبار می‌‌‌خوانم، به همین خاطر تغییر دادنش برایم بسیار سخت است و حاضرم از چاپ کتابم چشم بپوشم اما آن را تغییر ندهم.» آخرین کتاب اخوت «نامه‌‌‌ سرمدی» بود که در سال ۱۳۹۷ در نشر بان منتشر شد؛ او این کتاب را خیلی وقت پیش به انتشارات آگاه داده بود و می‌‌‌گفت ممیزهای ارشاد ایراد گرفته بودند.

محمدرحیم اخوت در گفت‌‌‌وگویی در سال ۹۸ همزمان با سالگرد تولد ۷۴سالگی‌‌‌اش درباره اینکه مشغول چه کاری است، گفته بود: مدتی است که نمی‌توانم بنویسم؛ دلیلش هم این است که چشمم مشکل دارد و بینایی‌‌‌ام ضعیف شده است؛ این روزها نه می‌توانم مطالعه کنم و نه بنویسم. نشسته‌‌‌ام منتظر حضرت ملک‌‌‌الموت که بالاخره یکی از شاگردانش را سراغ ما می‌‌‌فرستد یا نه.

همچنین در واکنش به آرزوی اعطای سلامتی و عمر طولانی اظهار کرده بود: لطفا این خواب‌‌‌ها را برای من نبینید. اینها تعارف‌‌‌های مرسوم است. متاسفانه صریح هستم و از شما چه پنهان هیچ کار دیگری ندارم که انجام دهم.

او درباره سرنوشت اتوبیوگرافی‌‌‌اش نیز گفته بود: کتاب را کامل نوشته‌‌‌ام. حدود ۵۰۰ صفحه‌‌‌ای می‌شود و عنوانش هم «کودکی، جوانی، پیری» است، اما آن را به ناشر نداده‌‌‌ام، گفتم تا خودم هستم نمی‌‌‌خواهم چاپ شود. از میان دیگر آثار محمدرحیم می‌توان به کتاب‌‌‌هایی چون «خورشید»، «باقی‌‌‌مانده‌‌‌ها»، «داستان‌‌‌های نانوشته»، «نمی‌شود»، «مشکل آقای فطانت» و «عذاب یا هفت‌‌‌خان زندگی» اشاره کرد.