شاگردی کردن در زمان استادی
امروز سالروز تولد بدیعالزمان فروزانفر است
حسن انوری یکی دیگر از شاگردان این استاد درباره زندگی او میگوید: «در سالهای نوجوانی و گویا در چهاردهسالگی، پدرش که در لباس روحانیان و روستاییوار بوده، او را به مجلس ادبی آقامیرزا میبرد. در مجلس پس از آنکه هر کدام از حاضران شعر خود را میخوانند یا سخن خود را بیان میدارند، دهن، به سخن میگشاید که این آقا جلیل ما هم شعر میگوید- نام کوچک بدیعالزمان جلیل بوده- صاحب مجلس میگوید: بهبه پسرجان! شعر میگویی؟ خوب یکی از شعرهایت را بخوان. جلیل میگوید چه بخوانم، قصیده یا غزل یا قطعه؟ صاحب مجلس تبسم بر لب و شگفتزده از اینکه نوجوان چهارده سالهای قصیده و غزل و قطعه میگوید تحسینکنان میگوید، از هر دو بخوان. جلیل دوباره میپرسد عربی بخوانم یا فارسی؟ شگفتی حاضران چندبرابر میشود و سرانجام از همه انواع شعرهایش برای حاضران میخواند و آنان را به شگفتی و بهت میاندازد. همچنین میگوید در همین سنین پدرش او را به پیش قوامالسلطنه، حاکم خراسان میبرد و جلیل قصیدهای در مدح حاکم میخواند. قوامالسلطنه بسیار تحسین میکند و لقب «بدیعالزمان» به او میدهد. مهدی محقق، نویسنده و پژوهشگر نیز درباره اهمیت کار فروزانفر توضیح میدهد: «فروزانفر تحصیلات ابتدایی خود را در بشرویه با علوم حوزوی آغاز کرد و با حافظه قویای که داشت، طی مدت کوتاه به ادبیات فارسی، عربی و علوم اسلامی مسلط شد؛ اما او با این حال همواره خود را دانشجو میدانست. وقتی به مقام استادی نائل شد، از آموختن علم کناره نگرفت. در همان مدت مرحوم فروزانفر در عین حال که استاد دانشگاه تهران بود، در خدمت میرزاطاهر تنکابنی قانون ابنسینا را میخواند. کمتر استادی را میبینیم که دانشجوست. این مهم نشان میدهد که شوق علم در ذات او بود. در نهایت فروزانفر ادبیات فارسی را بهعنوان یک علم عرضه کرد. فروزانفر توانست دانشکده ادبیات را به مرحلهای برساند که بزرگترین دانشمندان دنیا دوست داشتند به این دانشکده بیایند. هانری کربن سالی شش ماه میآمد و در این دانشگاه تدریس میکرد و باید گفت مرحوم فروزانفر دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را بهعنوان یک آکادمی علمی به دنیا معرفی کرد. بسیاری چون خرمشاهی دانشکده پزشکی را رها کردند تا در دانشکده ادبیات درس بخوانند.» حسن انوری درباره این استاد بیبدیل تعریف میکند: «از کلاس فروزانفر خاطرات زیادی دارم. کلاس ایشان ابهتی خاص داشت. مستخدم دانشگاه پیشاپیش مثنوی را روی میز میگذاشت. استاد از در غربی دانشگاه وارد میشد و به اتاق رئیس دانشکده میرفت و چایی میخورد. آنگاه شاگردان مقرب به استقبال ایشان میرفتند و همراه باسکوت وارد کلاس میشد. ردیف اول در کلاس، خاص بعضی از دانشجویان مقرب و میهمانان بود و استادان دانشگاه و فضلا اغلب به کلاس میآمدند و در ردیف اول مینشستند. دانشجویان سالهای قبل (چه آنها که درس را گذرانده بودند و چه آنان که نگذرانده بودند) به کلاس میآمدند؛ از اینرو کلاسش همیشه پر بود. استاد ابتدا ده پانزده بیت از مثنوی را میخواند، آنگاه کتاب را میبست و به شرح و بسط میپرداخت. حافظه خارقالعادهای همراه با تیزهوشی و سرعت انتقال داشت. کتابهای او بهویژه شرح مثنویشریف نماینده وسعت معلومات او نیست. در نوشتن عنان قلم را نگه داشته است درحالیکه در کلاس عنان سخن را رها میکرد و تا حقمطلب را در نمیآورد آن را رها نمیکرد. خلاصه استاد بسیار تیزهوش و حاضر جواب به معنای امروزی بود؛ به این معنا که اگر سوالی از ایشان پرسیده میشد، خیلی با لطافت و طنز خاص جواب میداد. یکی از خاطراتی که با استاد فروزانفر داشتم این است که روزی حدیثی میخواند با این مضمون که مقام ولایت از مقام نبوت بالاتر است، من لبخندی زدم، گفت ببینید، ببینید حسن انوری ناصبی شده است و بعد از آن هم مرا به همین لقب میخواند. تا اینکه یک روز بیرون از دانشگاه خدمت ایشان رسیدم، گفت فرزندم من با تو شوخی میکنم، از من رنجیده خاطر مباش.»