شیش و هشت نخونی آبرومون رو ببری!
امروز سالروز تولد رضا یزدانی است
وی در مصاحبهای درباره شروع کارش توضیح داده است: «موضوع تحصیل در خانوادهمان حرف اصلی را میزد. پدرم بهشدت به تحصیلات اهمیت میداد؛ اما من بهشدت از درس و مدرسه فراری و شیفته خوانندگی بودم. آرزو داشتم که تمام وقتم را با موسیقی بگذرانم؛ اما جو جامعه ما در آن شرایط، بهدلیل جنگ، بهگونهای نبود که بخواهم به سمت موسیقی بروم. به همین دلیل، بیشتر وقتم را با ورزش بهویژه فوتبال میگذراندم. انصافا هم دروازهبان خوبی بودم و سالها گلری میکردم، تا اینکه زمان دانشگاه شد. یکی از دوستانم از آلمان گیتاری برقی را برایم سوغات آورد. در آن زمان، گیتار در ایران خیلی کم بود و چون قیمت بسیار بالایی داشت، من با پول توجیبیام نمیتوانستم از عهده خرید آن برآیم. پدرم هم، چون تاکیدش بر درسم بود، زیر بار خریدن گیتار برای من نمیرفت. در هر حال، گیتاری که دوستم برایم خرید جرقه نوازندگی را در من زد و باعث شد به شکل جدی موسیقی را دنبال کنم. تابستانها، چون اوقات فراغتم زیاد بود، بهعنوان دستیار با پدرم همکاری میکردم و در آن مدت آنقدر پیشرفت کردم که به اندازه یک دندانپزشک تجربی از عهده کارها برمیآمدم. هیچ وقت یادم نمیورد وقتی پدرم کار جراحی را انجام میداد، بخیههایش را انجام میدادم. با این حال، هیچ علاقهای به این کار برای شغل آیندهام نداشتم؛ به همین خاطر، تصمیم گرفتم که در دانشگاه، رشتهای دیگر درس بخوانم و بعد از آن هم به فراگیری موسیقی پرداختم.»
رضا یزدانی اولین آلبوم خود را به نام «شهر دل» در سال ۱۳۸۰ منتشر کرد و نظرها را سوی جلب کرد. از دیگر علایق او سینماست که همین امر او را به سمت ساخت موسیقی برای برخی آثار و بازی در آنها سوق داد. او در سال ۱۳۸۹ در فیلم سینمایی بوی گندم به کارگردانی محمدرضا خاکی حضور داشت و ترانهای به نام خلیجفارس برای این فیلم سینمایی خواند. در سال ۱۳۹۲ نیز خوانندگی تیتراژ فیلم سینمایی «خط ویژه» به کارگردانی مصطفی کیایی را بر عهده داشت. او همچنین در مرداد ۱۳۹۴ در کنسرت «شب موسیقی فیلم مسعود کیمیایی» به رهبری بهزاد عبدی به خوانندگی پرداخت و در سال ۱۳۹۶ خوانندگی نمایش «ترانههای قدیمی: پیکان جوانان» (به همراه احسان کرمی و هانا کامکار) به کارگردانی محمد رحمانیان را نیز بر عهده داشت. حضور وی بهعنوان بازیگر در فیلم سینمایی «طهران تهران» به کارگردانی مشترک داریوش مهرجویی و مهدی کرم پور و ایفای نقش در فیلم سینمایی «اینجا تاریک نیست» به کارگردانی محمدرضا خاکی از دیگر تجربیات او در عرصه سینماست.
یزدانی در مصاحبهای گفته است: «آشنایی من با مسعود کیمیایی نقطه عطف زندگی من به شمار میرود؛ چرا که همکاری او باعث شد من مسیر متفاوتی را در عرصه موسیقی و به دنبال آن در بازیگری طی کنم. او فضای موسیقی را به خوبی میشناسد و به همین دلیل دقیقا میداند که در فیلمش باید از چه موسیقیای استفاده کند. هیچوقت یادم نمیرود وقتی فیلم حکم در آستانه اکران بود، ایشان گفتند که طی یادداشتی نظرشان را درباره من مینویسند، ایشان در آن یادداشت نوشتند: «صدای رضا یزدانی، صدای نسل امروز ماست.» وقتی خواست امضا کند، مکث کرد و گفت: «رضا شیش و هشت نخونی آبرومون رو ببری! دارم امضا میاندازم پای اسمت» همان جا بود که در چشمهای استاد نگاه کردم گفتم خیالتان راحت راحت باشد. کاری نمیکنم شرمنده شوید.»
وی درباره خصوصیات اخلاقیاش توضیح میدهد: «اگر به من بگویند پررنگترین خصوصیات اخلاقیات چیست؟ بی تردید میگویم قدرت ریسکپذیریام. در طول این سالها، همیشه سعی کردهام دست به ریسک بزنم و میخواهم تا آخر عمرم هم با ریسکهای بزرگ زندگی کنم و ترسی هم از این بابت ندارم. اعتقاد دارم کسی که در عالم هنر ریسک نکند خیلی زود فراموش میشود و سرکشی و خطرکردن است که باعث ماندگاری یک هنرمند میشود.»
همین خصوصیت ریسکپذیری و نترس بودن در زندگی روزمره یزدانی نیز به چشم میخورد. علی اوجی، بازیگر و کارگردان خاطره تعریف میکند: «یکبار من و پژمان جمشیدی و همایون شجریان و رضا یزدانی رفته بودیم مسافرت. رضا خوابیده بود، ما سه نفر هم تصمیم گرفتیم او را بترسانیم، رفتیم یک تفنگ دو لول آوردیم، دوربین را دادیم دست پژمان تا فیلمبرداری کند، همایون اسلحه را گرفت، من هم پاهای همایون را گرفتم که فشار اسلحه او را پرتاب نکند. همایون تیر هوایی زد، پژمان با اینکه میدانست قرار است چه اتفاقی رخ دهد، ترسید و دوربین را رها کرد، همه ما ترسیدیم؛ ولی تنها کاری که رضا انجام داد، این بود که چشمهایش را باز و ما را نگاه کرد و دوباره خوابید، ما سه نفر هم رفتیم آب قند خوردیم؛ اما هدفمان ترساندن رضا بود.»
یزدانی در گفتوگویی درباره علایق و دغدغههای شخصیاش گفته است: «به سینما و تماشای فیلم همیشه علاقه داشتم و فیلم دیدن جزو برنامههای ثابت زندگی من است. از این جهت مرا می توان تماشاگر قهار فیلم دانست. آرشیو بسیار مفصلی از فیلمهای مطرح دنیا دارم. معمولا فیلمها را در سبک و سیاقهای مختلف دنبال میکنم. این موضوع باعث میشود که با فیلمها در سبکهای مختلف آشنا شوم و در جریان آثار روز دنیا قرار بگیرم. من آدم خاطرهبازی هستم و نوستالژی در زندگیام نقش پررنگی را ایفا میکند. فکرکردن به چیزهای قدیمی به من حس آرامش و امنیت را منتقل میکند. آدم از مرز چهلسالگی که رد میشود، حس نوستالژیاش بیشتر گل میکند و احساس میکند، قدیمها چقدر بهتر بود. برای من بافت قدیمی خانهها جذابتر از آپارتمانهای امروزی هستند. ترانه برج را که خواندم، گوشههایی از ذهنم همین بود که این ساختمانهای بلند در ته کوچههای باریک قدیمی چه میخواهند. آنها بخشی از هوای تنفس و چشمانداز مرا گرفتهاند.» گاهی وقتها که دلم میگیرد ناخودآگاه سر از منطقههای قدیمی تهران درمیآورم. با زل زدن به این ساختمانها خاطرات قدیم جلوی چشمم رژه میرود و حالم خوب میشود. وقتی ترانه لالهزار را می خواندم با تمام وجودم واژه به واژه آن ترانه را حس می کردم؛ هرچند که سن من به دوران طلایی لالهزار نمیرسد، اما خاطرات طلایی از آن دوران در ذهنم حک شده است.»