کار من هیچ‌وقت غریبه نبود

در سال ۱۳۲۷ پس از اولین بازگشت به ایران، نقاشان آکادمی از جمله جواد حمیدی، حسین کاظمی و... گرد هم آمدند و مسیری جدی را پیش گرفتند. در سال ۱۳۲۸ با همفکرانش به پایه‌گذاری انجمن هنری «خروس جنگی» که مجمعی پیشرو در زمینه طرح عرصه‌های هنر نو به ویژه ادبیات، تئاتر، موسیقی و نقاشی بود و نیز چاپ مجله‌ای با همین نام اقدام کرد و در همین سال نظریه‌اش را در مورد هنر تجسمی به نام «لغو نظریه‌های مکاتب گذشته و معاصر؛ از پریمیتیو تا سوررئالیسم» عرضه کرد.  وی در طول فعالیت هنری خود به‌عنوان نقاش، همواره به‌عنوان سردمدار نوگرایی و اشاعه‌دهنده هنر مدرن مطرح بوده و آغازکننده نقد هنری در ایران است. او از سال ۱۳۳۱ از سوی اداره‌کل هنرهای زیبای کشور دعوت به‌کار شد و به فعالیت‌های فرهنگی، مشاغل و ماموریت‌های متعددی مانند بنیان‌گذاری هنرستان‌های هنرهای تجسمی دخترانه و پسرانه تهران و دانشکده هنرهای تزئینی، ریاست موزه مردم‌شناسی و... پرداخت. جلیل ضیاءپور در ۳۰ آذرماه ۱۳۷۸ و در ۷۹ سالگی پس از سپری کردن دوره سخت بیماری درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.  مهشا ضیاءپور دختر این هنرمند که اکنون خود پژوهشگر و استاد دانشگاه است در گفت‌وگو با گالری آنلاین درباره پدرش گفته است: «پدرم شخصیتی جدی، استوار و متکی به خود داشت. دارای صراحت لهجه و قدرت بیانی اثرگذار. منتقد، تحلیلگر قوی، بسیار قاطع، نوجو، نگاه و دید نافذ و به‌طور کلی شخصیتی منحصربه‌فرد. در دهه‌ ۲۰ و در آن جامعه‌ بسته با چه شهامتی به تمام سنت‌های پوسیده و واپس‌گرا یورش برد و در مقابل آدم‌های آن روزگار که جز مینیاتور و کمال‌الملک چیزی نمی‌شناختند ایستاد و مقاومت کرد که باعث شد مساله نوگرایی و نوطلبی و هنر مدرن جای خود را در جامعه باز کند و اهمیت تلاش ضیاءپور و مبارزه‌ بسیار همه‌گیر او بود که امروز نسل جوان نتیجه آن را می‌بیند. بنابراین نسل جوان باید بداند در چه زمانی و با چه تلاش‌هایی هنر امروز به دست آمده است؟ من شاهد آن هستم که برخی از هنرمندان جوان حتی نام ضیاءپور را نشنیده‌اند، چه برسد به آنکه از فعالیت‌های سرسختانه و پر تلاش وی مطلع باشند! البته این را هم باید بگویم که ضیاءپور در زمان خود نسلی از هنرمندان جوان را تربیت کرد که بعدها به عنوان نسل دوم و سوم فعالان جنبش هنر معاصر ایران شناخته شدند و جایگاه خاص خود را در تداوم نهضت مدرن کشور یافته‌اند که باعث فخر تاریخ معاصر هنر ماست.» جواد مجابی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر سرشناس سال‌ها پیش گفت‌وگویی با ضیاءپور درباره‌ زندگی و هنر انجام داد که در کتاب «سرآمدان هنر نو» به چاپ رسید.  ضیاءپور در این گفت‌وگو درباره‌ ویژگی‌های آثارش گفته است: «رنگ‌های ایرانی یکی از مشخصات کارهای من است. ایستایی شخصیت‌های تابلوهای من، مشخصه دیگری است، آدم ایرانی راست می‌ایستد؛ حرکتش عمودی است، بی‌حرکت می‌نشیند، حرکات توصیفی و میمیک را مخالف متانت می‌داند. خب من این رفتار فرهنگی را در تابلوهایم ثبت کرده‌ام. رنگ‌آمیزی طبیعت در شمال با جنوب تفاوت نمایانی دارد، همین‌طور زندگی و معیشت ساکنان آنها. باید نگاه کرد و دید. اشیا با نقاش حرف می‌زنند، خودشان آشکار می‌کنند: این صندلی پشتش را به من کرده با من قهر است، این شاخه گل پیامی را به من می‌رساند، این پوشاک با رنگ و طرحش چیزی به ما می‌گوید، زن چادرنشین قالی‌اش را که تمام می‌کند، می‌بینی شبی است پرستاره یا باغ و بستانی است. چرا هنرمند باید از محیطش غافل باشد یا کور بماند؟»

این هنرمند به ارتباط مخاطبان با آثارش اشاره کرده و گفته است: «کار من در اینجا هیچ‌وقت غریبه نبود. از همان موقع که کار کردم، همه حرف‌های من را می‌فهمیدند. البته عده‌ای هم با ما - یعنی نقاشان مدرن - درگیر شدند و شروع به مخالف‌خوانی کردند. هنرمند باید باسواد باشد. از تاریخ و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی آن‌قدر چیز بداند که تز خودش را در برابر تز منتقد عرضه کند. یک هنرمند باید از هنرهای دیگر، از فرهنگ خود و فرهنگ جهان اطلاع کافی داشته باشد تا بتواند آن را پشتوانه‌ خلاقیتش قرار دهد.»