یادداشتهای خواننده محبوب درباره قرآن
امروز سالروز تولد فرهاد مهراد است
این زمینه علاقه مرا پیریزی کرد. از سوی دیگر به سازهای زهی خیلی علاقهمند هستم. در آن دوران به ساز ویولنسل خیلی علاقهمند بودم. متاسفانه در جامعه ما اگر از شما بپرسند که چهکار میکنید و شما پاسخ دهید که من آواز میخوانم یا نوازندهسازی هستم، به شما میگویند که نخیر منظور ما این بود که شغل شما چیست؟ یعنی موسیقی را بهعنوان حرفه و کار نپذیرفتهاند و به آن اهمیتی نمیدهند. در زمان کودکی من هم وضع بر همین منوال بود؛ بهخصوص در خانه ما این مساله شدت خیلی زیادی داشت؛ بهویژه از سوی پدرم، یعنی حتی بد میدانستند که کسی آواز بخواند یا سازی بزند! به هر حال سازی برای من تهیه شد؛ اما بعد توسط همان افرادی که ساز را تهیه کردند، شکسته شد! در نتیجه میتوانم بگویم که علاقه من به موسیقی هرز رفت، یعنی من شروع کردم به شکل دیمی و تنها از راه گوش چیزهایی را یاد گرفتن و چون خودم ساز نداشتم، با چند نفر از هممحلیها که مسیحی بودند، دوست شدم و از سازهای آنها استفاده کردم و بدون هیچگونه تعلیم چیزهایی را فراگرفتم.»
فرهاد بعدها در سال ۱۳۴۲ باعدهای از جوانان، گروهی به نام «بچه شیطونها » را تشکیل داد؛ اما نخستین اجراهای رسمی او که شهرت بیشتری برای وی آورد، به دنبال همکاری با گروه « بلککتز» بود که در آن زمان آثار خوانندگان خارجی را اجرا میکردند. فرهاد اولین کار فارسیاش یعنی ترانه « مرد تنها» را در ۲۶ سالگی خواند.
آنچه فرهاد را از اغلب خوانندگان همنسلش متمایز میکرد، گزیدهکاری، توجه به ادبیات و منش او در زندگی بود؛ بهنحویکه علاوه بر موسیقی، همنشینی با نویسندگان و شاعران موجب شد او بهعنوان چهرهای روشنفکر شناسانده شود. خسرو لاوی، مدیر استودیو دیسکو که از دوستان این هنرمند بود درباره اهل فضل بودن فرهاد گفته است: «فرهاد خیلی کتابخوان بود. همیشه خورجینی همراهش بود، پر از کتابهای قطور. برای هر سوالی پاسخی داشت و دوستان اسمش را گذاشته بودند «دایرهالمعارف متحرک». بحثها و صحبتهایی که با آهنگسازان میکرد و من شاهدشان بودم، بسیار جالب بود. نکاتی را میدانست که حتی موسیقیدانهای تحصیلکرده از آن بیاطلاع بودند. بهباور من اطلاعات فرهاد درباره انواع موسیقی کلاسیک و غیرکلاسیک از بیشتر آهنگسازها و موزیسینها بیشتر بود. میان تمام خوانندههایی که من میشناختم، فرهاد فیلسوف خوانندهها بهحساب میآمد. شاید میان آهنگسازان، افراد دانشگاه رفته و باسوادی پیدا میشد؛ اما هیچکدام از خوانندهها مانند فرهاد نبودند.» در دورهای که اغلب روشنفکران گرایشهای چپی داشتند، فرهاد گرایشهای مذهبی داشت؛ هرچند این عقاید را با ریاکاری بروز نمیداد، اما از ابرازش نیز شرمسار نبود. پوران گلفام، همسر فرهاد درباره این ویژگی او گفته است: «فرهاد خیلی مذهبی بود، ولی به سبک خودش. مثلا اگر به او میگفتم مسلمان نیستم، او هیچوقت تعصب نداشت که به من چیزی را ثابت کند؛ اما اگر کسی به اعتقاداتش توهین میکرد، در مواقعی بسیار بداخلاق میشد. دوستی داشتیم که بسیار آدم خوبی بود و فرهاد هم شخصیتش را دوست داشت، اما مذهبی نبود و با فرهاد مباحثی درمورد پیامبر و قرآن داشتند. یکبار که حرفی نامناسب درمورد حضرتعلی(ع) گفت فرهاد بلند شد و گفت دیگر در حضور من از این صحبتها نکنید و از اتاق بیرون رفت. خانوادهاش مذهبی بود؛ اما اعتقاداتش از روی مطالعه بود. قرآنش را که حاشیههایی بر آن نوشته موجود است. همینطوری چیزی را قبول نمیکرد.»
همسر فرهاد در خاطرهای دیگر گفته است: «یکبار نمازش را در پارک و زمانی که داشت راه میرفت خواند، چون میدیدم ساکت است، فهمیدم دارد عبادت میکند. مثل بقیه نماز نمیخواند. یکبار یک نماز دورکعتی صبحش خیلی طول کشید رفتم در اتاق و گفتم چه کار میکنی؟ گفت فکرم پراکنده بود. او نمازش را وقتی بهعنوان نماز قبول داشت که از خودش جدا شده بود.» پس از انقلاب با ممنوعیت موسیقی پاپ روزهای غمانگیز فرهاد هم از نظر حرفهای و هم از نظر معیشتی آغاز شد. همسرش دراینباره تعریف میکند: «او در آن سالها برای گذراندن اوقاتش و گذران زندگی کارهای مختلفی میکرد. از جمله چندبار با حسین الهی قمشهای، نویسنده و محقق ایرانی که از دوستان خانوادگی فرهاد بود، به قمشه رفت تا تکههای صنایع دستی برای فروش به تهران بیاورد و مدتی هم روزهایش را در باغ یکی از آشنایانش در نزدیکی شهر دماوند میگذراند. » پس از سالها سکوت ناخواسته فرهاد در سال ۶۸ آلبوم «خواب در بیداری» را آماده کرد؛ اما ۴ سال طول کشید تا موفق شود آن را راهی بازار کند. یک سال پس از آن فرهاد مهراد؛ جمعه نهم دی ماه سال ۷۳ در سینما سپیده روی صحنه رفت و اولین کنسرت پس از انقلابش با استقبال کمنظیری مواجه شد. پس از آن او آثار دیگر نیز روانه بازار کرد؛ اما بیماری هپاتیتسی به او مهلت نداد و در نتیجه عوارض کبدی ناشی از آن خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت.