نامههای مشهور: ولتر به روسو
بیایید از شیر گاوهایمان بنوشیم
روسو ادبیات و علوم را مایه شرمساری میدانست و از این رو کتابی در این باب نوشت؛ اما ولتر که علاوه بر فلسفه، ادیبی بیمانند بود، با او دراینباره مخالفت بود. نمونهای از این مخالفت را در مکاتبات آن دو به وضوح میتوان دید. روسو کتابی به نام «درباب نابرابری» نوشت و یک نسخه از آن را برای ولتر هفتاد ساله، ارسال کرد. نامهای که در ادامه میخوانید بخشهایی از جواب ولتر به روسو پس از دریافت این کتاب است که توسط مینو مشیری ترجمه شده است. نوشتار پیشرو در تاریخ ادبیات فرانسه بهعنوان اثری ماندگار، شناخته میشود.
ژنو ۳۰ آگوست ۱۷۵۵
آقا کتاب جدید ضدبشر شما را دریافت کردم؛ متشکرم. شما مورد پسند آدمیان قرار خواهید گرفت؛ چراکه حقایق را کف دستشان میگذارید، ولی سبب اصلاحشان نخواهید شد. گمان ندارم بتوان با رنگهایی زنندهتر از این، پلیدیهای جامعه بشری را، همان جامعههایی که ما بهدلیل ضعف و جهل خود تسلیبخش میپنداریم، ترسیم کرد. هرگز اینهمه هوشمندی برای ابله جلوه دادن ما به کار گرفته نشده است. با خواندن کتاب شما انسان هوس میکند چهار دست و پا راه برود. با این وصف، چون بیش از شصت سال است که این عادت را ترک گفتهام، احساس میکنم نمیتوانم از نو به آن بپردازم و این روش طبیعی را برای موجوداتی میگذارم که شایستگی بیشتری از من و شما دارند. دیگر دارای آن توانایی جسمانی نیستم که با کشتی خود را به کانادا برسانم و با وحشیان آن سرزمین محشور شوم. دلیل نخست اینکه بیماریهای گوناگونی که عذابم میدهند مرا در جوار حاذقترین پزشک اروپا نگه میدارد و یاریهایی این چنین را نزد «میسوری»ها نخواهم یافت و سپس به این خاطر که در آن دیار جنگ است و سرمشق کشورهای ما، از شرارت وحشیان آن سرزمین نکاسته است. پس اکتفا میکنم به اینکه یک وحشی صلحجو بمانم و در کشور شما، یعنی همانجایی که شما هم باید میبودید، در کنج عزلتی که اختیار کردهام، زندگی کنم... میتوانم از نمکناشناسی، دغلبازی و چپاولی که چهل سال است تا دامنه کوههای آلپ و تا لب گور دنبالم کردهاند، سخن گویم. اما چه نتیجهای از این ذکر مصیبتها میتوان گرفت؟ مرتکبان جنایات بزرگ همواره ابلهان پرآوازه بودهاند. آنچه در حال و درگذشته جهان ما را نکبتبار ساخته است، آز، مال اندوزی سیریناپذیر و کبر سرکش انسانها بوده است. ادبیات غذای روح است و آن را تزکیه میکند و تسلی میبخشد. خود شما، آقا، زمانی که علیه ادبیات مینویسید از خود آن مایه میگیرید. شما چون «آشیل» هستید که علیه افتخار شورید و به مالبرانش، شباهت دارید که قدرت تخیل حیرت انگیزش را به کار گرفت تا بر ضد قوه تخیل، رساله بنویسد. اگر کسی باید از ادبیات بنالد، آن من هستم؛ زیرا همواره و در همه جا سبب آزرم شده است؛ با این وصف باید ادبیات را دوست داشت ولو مورد سوءاستفاده قرار گیرد، همانگونه که باید جوامع بشری را دوست داشت؛ ولو اینکه بسیارند مردمان بدطینت و پلیدی که لطف آن را ضایع میسازند؛ همانگونه که باید میهن خویش را دوست داشت، ولو اینکه در خاک وطن با بیعدالتی مواجه شویم؛ همانگونه که باید خدا را دوست داشت، ولو اینکه خرافات و تعصبات، غالبا سبب بی حرمتی آیینش شوند. آقای «شاپویی» میگویند وضع سلامت شما رضایتبخش نیست. باید بیایید و در آب و هوای زادبوم خود سلامت را بازیابید و در خاک وطن از آزادی بهرهمند شوید. بیایید با من از شیر گاوهایمان بنوشیم و علفهایمان را نشخوار کنیم.
با تقدیم احترامات محبت آمیز و فیلسوفانه- ولتر