تافته جدابافته
امروز سالروز درگذشت منوچهر نوذری است
بعد از ۵۰ سال تازه باید بروم آزمایش بدهم. این قضیه دلم را شکست.» اینها گفتههای منوچهر نوذری در گفتوگو با روزنامه جامجم بود. کسی که از خاطره سازترین چهرههای صداوسیما به حساب میآمد و یک تنه میتوانست یک کشور را بخنداند. جایی گفته بود هنرمندی که میخواهد مردم طرفدارش باشند نباید برای آنها قیافه بگیرد، چون مردم خرج ما را میدهند و اگر حمایت آنها نباشد ما با کاسبان دورهگرد هیچ فرقی نداریم بنابراین باید به مردم و محبت آنها احترام گذاشت.
تجربههای فراوانی داشت. هم مجری توانایی بود و هم یک دوبلور کار بلد. گاهی بازی هم میکرد اما مردم بیشتر او را با اجرای برنامه قدیمی مسابقه هفته بهخاطر میآورند که هفت سال ادامه داشت و یکی از طولانیترین برنامههای تلویزیون بود.صبح جمعه با شما هم در کارنامه منوچهر نوذری کار مهمی به حساب میآید. در نقش «آقای ملون» و «دست و دلباز» حرف میزد و به این تیپها هویت خاصی بخشیده بود. یک دوبلور کار بلد هم بود و صدایش با بازی هنرمندانی همچون گلن فورد و جک لمون چفت شده بود.
منوچهر آذری که سالها صبحهای جمعه کنار نوذری در رادیو برنامه اجرا میکرد درباره همکار قدیمیاش گفته است: تافته جدابافته بود و هیچ گاه مثل او پیدا نخواهد شد.خاطره فیلمهایی که دوبله میکرد و زمانی که به جای جکلمون حرف میزد هنوز هم برای من زنده است. نفسش گرم بود و بسیار خوشمزه و جذاب حرف میزد، حتی میتوانست بیمزهترین جوکها و لطیفهها را هم با نمک و جذاب تعریف کند. پریچهر بهروان گوینده پیشکسوت هم میگوید: نوذری یگانهای بود که فقط یک همکار نبود و با همه دوستان روابط نزدیک خانوادگی داشت. برای من مثل یک برادر بزرگتر و راهنمای خوب بود. بیشترین شادیها و خندههای زندگیام را در کنار او داشتم. سالها پیش یک پراید قسطی خریدم که فرزند یکی از دوستانم با آن تصادف کرد.خیلی برای آن ماشین گریه کردم ولی نوذری به من گفت این اشکها را نگه دار، زیرا در زندگی مسائلی پیش میآید که بیشتر به آنها نیاز داری، برای این آهنپارهها گریه نکن. داریوش فرضیایی که سالهاست با نام عمو پورنگ برنامه میسازد نیز درباره چگونگی ورودش به صداوسیما میگوید: آن زمان منوچهر نوذری در برنامه «صبح جمعه با شما» حضور داشت و من هم دوست داشتم به رادیو بروم و در این برنامه فعالیت کنم. سال ۷۴ یک روز آقای نوذری برای اجرا تست میگرفت که من هم رفتم. وقتی نوبتم شد داخل اتاق رفتم. همان ابتدای سلام و احوالپرسی به من گفت بفرمایید بیرون! بعد از اینکه کمی فکر کردم فهمیدم در نزده رفته بودم داخل، بعد از دقایقی دوباره در زدم و رفتم داخل که این بار سر ایشان پایین بود و در حدود چند دقیقه اصلا نگاهم نکرد. آن لحظات برایم بسیار سخت بود. من در مقابل فرد محبوب و مشهوری بودم که برنامههای رادیویی و تلویزیون را اجرا میکرد و همان زمان مجری «مسابقه هفته» بود و همه اینها باعث میشد اعتماد به نفس خود را از دست بدهم.من در آن سکوت چند دقیقهای مرگ را جلوی چشمان خود دیدم، نه میتوانستم بیرون بروم و نه میتوانستم بنشینم و هیچ کار دیگری نمیتوانستم انجام دهم. خیلی سخت بود و بعد از آن دقایق آقای نوذری سوال کرد که چه کسی معرفیات کرد و من توضیح دادم و بعد گفت حالا برو بیرون که من توضیح دادم من برای این کار حرف دارم. من بیرون رفتم و دقایقی روی یک صندلی همان جا نشستم که فردی جلوی من آمد و به من روزنامهای داد که متن سختی در آن نوشته شده بود و از من خواست آن متن را بخوانم. من آن را خواندم و آن فرد به من گفت ۱۰ روز دیگر به رادیو بروم که بهعنوان مهمان دعوت شده بودم. روزی بود که دوباره خود آقای نوذری بود و در کنار او هنرمندان دیگری از جمله حسین عرفانی، شهلا ناظریان، ژاله صادقیان و… هم بودند. مرا این گونه معرفی کردند که ادعا دارم که میتوانم تقلیدی بر همه صداها داشته باشم. من هم سناریویی در ذهنم چیده بودم که صداهایی از محمود شهریاری که آن زمان مسابقه «بخور بخور» را داشت تا سریالهای «اوشین» و دیگر شخصیتها را همه در این سناریو آوردم و بعد از اجرای من همه دست زدند و بعد یک ماه دیگر برای اجرا در رادیو دعوت شدم.