یک هفته از مرگ محمدرضا شجریان گذشت
بازخوانی حرفهای استاد
تعهد هنرمند
«هنرمند متعهد همواره از مردم و جغرافیای زندگی، مطالبی را در جنین هنری خود میپرورد که کسی را از آن خبری نیست جز خود او. هر گاه که این جنین با ابزار هنری هنرمند زاده میشود و نوید زندگی و رهنمود بهتر زیستن را شادیبخش و شادمانی دیدار منتظران میکند، بهترین لحظه زندگی هنرمند است. به دیگر سخن ما و مردم خوشبختی را با هم مینوشیم.»
« نهال هنر من از آبشخور سرزمین ایران، این دیار کهن و مهد تمدن و فرهنگ و زندگی گرفته است. زندگی من از کودکی در میان همین مردم هنردوست و نازکاندیش، رنگ و معنا پذیرفته است. البته که نهایت خواسته و عشق من کار در داخل مملکتم برای مردمانی است که با من میگریند و با فغان من همنوایی میکنند. موسیقی زبان همدلی ملتها با یکدیگر است. من و همکارانم همواره از دو سو پیامآور و پیامرسان بودهایم. این ارتباط و پیوند را هرگز گزندی نبوده و نخواهد بود. چه اینجا و چه آنجا، جهان برای من ایران است و ایران برای من جهان است.»
«من بهعنوان کسی که در این جامعه زندگی میکنم، برای دل مردمم میخوانم. وقتی مردم دردی دارند من باید از درد دل آنها بگویم. و الا چه چیزی دارم بگویم؟ من باید مطابق دل شنوندهام کاری انجام دهم. اگر شنونده من خوشحال است من هم خوشحالم و موسیقی شاد ارائه میکنم. اگر ناراحت است مطابق حال او کار ارائه میدهم. من کار اجتماعی انجام میدهم، کار سیاسی نمیکنم. کار من اجتماعی است و از درد اجتماع میگویم. گاهی به خود اجتماع باید تذکر بدهیم و بگوییم اشتباه میکنید. و گاهی دولت دارد در مورد مردم اشتباه میکند ما میگوییم که اشتباه نکن و مردم چیز دیگری میخواهند. این کار یک تذکر است. مثل یک روحانی که روی منبر دارد تذکری میدهد به مردم میگوید این کار را نکنید، این کار سیاسی نیست. اما اگر مردمی را دور هم جمع کنیم و حزبی تشکیل دهیم؛ وقتی یارگیری میکنید و میخواهید به قدرتی برسید و یک ایدئولوژی را پیاده کنید، این میشود کار سیاسی. من نه یارگیری کردم، نه کنفرانس برای عدهای گذاشتم که کاری انجام دهیم. اگر این کارها را میکردم میشد سیاسی. من کاری هم که میکنم برای مردمانی است که با هر اعتقادی که دارند زندگی میکنند.»
از ربنا تا سیاست
«ربنا را در سال ۵۸ برای مردمی خواندم که با یک اخلاصی روزه میگیرند و نزدیک افطار حال و هوای خاصی دارند و درواقع یک مناجات برای آنها است. در سال ۷۴ برای آقای لاریجانی که آن موقع رئیس صدا و سیما بود نامه نوشتم و این نامه را هم به این دلیل نوشتم که همه به من میگفتند چرا جلوی اینها را نمیگیرید؛ زیرا صدا و سیما آهنگهای شما را پخش میکند و کلیپ روی آن میگذارد که ما خودمان یک تصویر و تفسیر در ذهن داریم اما صدا و سیما یک چیز دیگری را به ما نشان میدهد و عکسهایی را میگذاشتند که هیچ ربطی به آهنگ نداشت. این مساله را دو سه سالی میشنیدم و چندین بار هم برای تهیهکنندگان تلویزیون پیام فرستادم که شما حق ندارید کلیپ بگذارید و برای مردم آن را تفسیر کنید... همه فکر میکردند من صبح تا شب در تلویزیون خوابیدهام و برای آنها کار میکنم. اینها سبب شد برای دکتر لاریجانی نامهای بنویسم و در آن نامه عنوان کردم که ما با خون دل این هنر را به اینجا رساندهایم. این نوارها را با خون دل تهیه کردهایم. شما اجازه پخش اینها را با تغییراتی که در آنها داده اید، ندارید و از ایشان خواستم که دستور بدهند این نوارها پخش نشود. به جز ربنا. ربنا متعلق به من هم نیست. متعلق به مردم است. جزو زندگی و عواطف مردم است و هیچکس حق ندارد آن را از مردم بگیرد. من ربنا را هرگز از مردم دریغ نکردم. حالا اگر اقتضای سیاست است که صدای مرا به هیچ صورتی پخش نکنند، خودشان میدانند ولی دروغ نگویند که ربنا را من نگذاشتهام پخش کنند.»
«سیاست به تمام ارکان زندگی اجتماعی مردم ورود کرده است. در ایران همه چیز را سیاسی کردهاند. حتی اگر در دکان نانوایی به وضعیت آرد هم اعتراضی بشود میگویند کار سیاسی انجام شده است. حتی «ربنا» را یک دعای سیاسی کردند. این سیاست است که به حق و حقوق هنرمندان ورود کرده است وگرنه هنرمندان کاری به سیاست ندارند.»
بازار موسیقی
«امروز بسیاری از شرکتهای تولیدکننده سیدی تعطیل شدهاند. یک mp۳ به بازار میآید و خیلیها هم که از ضرر آن بیخبرند، خوشحال میشوند که ۲۰ ساعت از کارهای فلان هنرمند را با پنج هزار تومان خریدهاند. این مساله بزرگترین لطمه را به هنرمندان و تولیدکنندگان میزند. وقتی تولیدکننده نتواند هزینههای خود را تامین کند، به هنرمند نمیتواند دستمزد دهد، وقتی هم دستمزد هنرمند کفاف زندگیاش را ندهد، دیگر هنر را رها میکند. جامعه باید حواسش به این مساله باشد. خودم هم دارم این مسائل را حس میکنم. من پنج سال است- از سال ۸۷ تا الان- یک ریال از بابت کنسرت و آلبوم در این مملکت درآمد نداشتم. حالا تا جایی میتوانم خودم را اداره کنم، اما خطر این مسائل وجود دارد؛ ولی یک جوان تازهکار نمیتواند خود را اداره کند.»
«کنسرت گذاشتن در ایران، در واقع کنسرتهای من در ایران اغلب سر و صدای زیادی دارد و دولتیها از این موضوع خشنود نیستند... شرایط خوبی هم برای برگزاری کنسرت نیست چون باید مجوز بدهند و خب مجوز نمیدهند و برگزار نمیشود... برنامههای زیادی در نوبت داریم برای مجوز گرفتن اما خب فعلا خبری نیست.»
درباره موسیقی ایرانی
«اگر ردیف را ضبط کنم، موسیقی را کوچک کردهام. بعد بر سر آن دعوا میشود که فلانی یک چیز دیگری گفته است. این ردیفی که میبینیم نمونههای خوبی است که ملودیهای معاصر موسیقی ما است و هزاران نمونه از آن را میتوان ساخت. موسیقی ما دریای بیکرانی است که میتوان در آن چیزهای تازهای آفرید. من هرچه آواز خواندم، نوع جملهبندیها و تحریرها و انتخاب شعرها خودش ردیف است. ردیف برای چیست؟ برای این است که درست آواز بخوانند و دستگاهها را دقیق بشناسند و فرودوفرازها را یاد بگیرند. هرکدام از آوازهای من برای کسانی که میخواهند ردیف را دنبال کنند، درس است.» «موسیقی ایران مثل زبان است. همانطور که حافظ با چیدمان کلمات می تواند زمین و زمان را به هم بدوزد، در موسیقی هم همینطور است. موسیقی محدود نیست. اما قواعد خاص خودش را هم دارد. مثلا ردیفی که به ما رسیده مثل شعر حافظ است. از بهترین نمونههاست، مثل شعر سعدی و حافظ اما فقط همان نیست.»