عادتهای عجیب نویسندگان: ویلیام فاکنر
نشستن کنار پنجره
او زندگی پر فراز ونشیبی داشت؛ اما عادت کرده بود کار کند. برای تامین هزینههای زندگیاش هر کاری را انجام میداد و به همین خاطر بیشتر صبحها مینوشت و عصرها مشغول کارهای دیگری برای تامین نیازهایش بود. البته در جایی تعریف کرده که یکی از مهمترین کتابهایش یعنی «گور به گور» را در شرایط عجیبی نوشته است. «در شیفت شب نیروگاه برق دانشگاه کار گرفتم. من از مخزن زغالسنگ برمیداشتم و به چرخ دستی میریختم و آن را هل میدادم و در جایی میریختم که آتشکار بتواند آن را در دیگ بخار بریزد. من در مخزن زغالسنگ با چرخدستیام میزی درست کرده بودم. طی شش هفته شبها بین ساعت ۱۲ تا ۴ صبح گور به گور را نوشتم، بیآنکه یک کلمه از آن را تغییر بدهم. بعد آن را برای اسمیت فرستادم و به او نوشتم که با این اثر یا به شهرت میرسم یا به خاک سیاه مینشینم.»
یکی از عادتهای مهم فاکنر این بود که موقع نوشتن داستان نوشیدنی میخورد. میگویند بعد از دیدار با شروود اندرسون، نویسنده مشهور آمریکایی این عادت را پیدا کرده بود. چند نفر از دوستانش این عادت را تایید کردند؛ ولی دخترش گفته او همیشه در هوشیاری داستان مینوشت. او اول داستانهایش را دستی مینوشت و سپس تایپ میکرد و در همان حال اصلاحات را انجام میداد. وقتی نوشتن کتابی را به پایان میرساند به نوشیدن مشروب روی میآورد و آنقدر میخورد که چند ساعت بعد دوستانش او را مدهوش در اتاقش پیدا کنند. فاکنر زمانی که بیکار بود صبحها خیلی زود از خواب بیدار میشد و صبحانه میخورد و تاظهر داستان مینوشت و پس از ناهار کارهای متفرقهاش را انجام میداد و بعد از آن برای پیاده روی یا اسبسواری از خانه بیرون میرفت.
یکی دیگر از عادتهایش این بود که همیشه کنار پنجره مینشست. میگفت از پنجره به بیرون نگاه میکنم تا بفهمم دارم چه میکنم. در یک مقطع دیگر از زندگی میگفت حالا کنار پنجره مینشینم و میفهمم چه نمیکنم.