عادتهای عجیب هنرمندان: فرانسیس بیکن
خوردن چند وعده غذای سنگین
آتلیههای او فضایی بسیار آشفته داشت: دیوارها آغشته به رنگ و زمین تا زانو تلی از کتاب و قلم مو و کاغذ و اثاث شکسته و باقی خرت و پرتها (خودش میگفت تزیینات داخلی دلنوازتر خلاقیت او را از بین میبرد) و هنگامی که مشغول نقاشی نبود، زندگی او غرق در لذتگرایی افراطی بود. هر روز چندین وعده غذای سنگین میخورد، مقادیر زیادی نوشابه الکلی مینوشید، موادمخدر هر چه در دسترس داشت مصرف میکرد تا دیروقت معمولا بیرون از منزل میماند و بیش از تمامی همنسلان خود عیشونوش میکرد.
با این وصف همانطور که مایکل پپیئت زندگینامهنویس گفته، بیکن اساسا بنده عادت بود و در دوره کار حرفهایاش برنامه روزانه زندگی او اندکی تغییر یافت. نقاشی همیشه مقدم بود. لیکن با آنکه شب زندهدار بود، همواره سپیدهدم بیدار میشد. چند ساعت کار میکرد و معمولا حوالی ظهر دست از کار میکشید. آنگاه تمام بعدازظهر و عصر را برای عیشونوش پیشرو داشت، وانگهی بیکن آدمی نبود که بیکار بنشیند. رفیقی پیش او به آتلیه میآمد و همپیاله میشدند یا به اتفاق راه میافتادند و روانه این یا آن بار میشدند. آن وقت ناهار مفصلی در رستوران صرف میکردند و بعد نوبت به کلوبهای خصوصی ریزودرشت میرسید. غروب باز غذایی در بهمان رستوران و رفتن از این نایتکلاب به آن نایتکلاب و شاید هم سرزدن به فلان کازینو و اغلب دمدمهای صبح،غذایی دیگر در کافه.
بیکن در پایان این شبهای دراز، معمولا از رفقایش که تلوتلو میخوردند به اصرار میخواست آخرین جرعه را در خانه او بخورند؛ گویا قصدش از این کار آن بود تا سروکلهزدنهای شبانهاش با خواب را به تاخیر بیندازد.
بیکن برای خوابیدن به قرص خواب معتاد شده بود و پیش از رفتن به بستر برای آزمایش اعصاب کتابهای کلاسیک آشپزی میخواند و چند بارهخوانی میکرد.
شبها فقط چند ساعت میخوابید. با این همه، بنیه این نقاش هنرمند بیاندازه نیرومند و استوار بود. تنها ورزش او قدم زدن در جلوی بوم نقاشی بود و وقتی میخواست رژیم بگیرد مقدار زیادی قرص سیر میخورد و از زرده تخممرغ و دسر و قهوه پرهیز میکرد؛ اما در عین حال کماکان پنج- شش بطری شراب مینوشید و هر روز چند وعده در رستوران غذای مفصل میخورد. سوختوساز بدن او از پس این پرخوریها بدون آنکه از هوش و حواسش کم یا به دور کمرش اضافه کند، علیالظاهر بر میآمد (دستکم، تا اواخر عمر، تا آنکه سرانجام میخواری او را از پا انداخت). بیکن حتی خماری گاهگاهی پس از مستی را نوعی موهبت میدانست. میگفت: اغلب دوست دارم در حال خماری نقاشی کنم؛ چون مغزم از انرژی به جنبوجوش میافتد و میتوانم خوب فکر کنم.
منبع: «عادات و آداب روزانه بزرگان» نوشته میسکری، ترجمه حسن کامشاد- نشرکی