مترجم بیبدیل شاهکارهای ادبی
امروز سالروز تولد محمد قاضی است
از ابتدای دهه ۱۳۲۰ با ترجمه اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام «کلود ولگرد»، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سالو نیم وقت برای ترجمه جزیره پنگوئنها اثر آناتول فرانس، بهزحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما سه سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بیبازاری که کتابشان در انبار کتابفروشانِ ایران خاک میخورد به درآمد. در این باره نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت. در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشته سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمه دوره کامل دنکیشوت اثر سروانتس در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. وی در سال ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، بهعلت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمیتوانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده میکرد که صدایی ویژه تولید میکرد. با این حال کار ترجمه را ادامه داد و ترجمههای جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار مییافت. وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است. وی علاوه بر تبحر در ترجمه و تسلط بر نثر فارسی، به شوخ طبعی و خوشمشربی مشهور بود. چنین روحیهای باعث میشد هر ماجرایی را به شکل خوشایندی تعریف کند.
قاضی در کتاب خاطراتش که با نام «خاطرات یک مترجم» به چاپ رسیده شرح میدهد که وقتی همسرش را برای انجام یک عمل مهم به لندن برده است متوجه میشود که امتیازهای ویژهای در اتاق همسرش وجود دارد. مواردی که به نظر میرسد هزینه بیمارستان را بسیار بالا خواهد برد. قاضی از این مورد تعجب میکند و موضوع را با مدیر بیمارستان مطرح میکند: «کمکم از زبان پرستاران دریافتم که این خاصهخرجیهای معمول در حق بیمار من هزینههای سنگینتری نیز به دنبال خواهد داشت. این بود که روزی به مدیر بیمارستان مراجعه کردم و با همان زبان نارسای خود به او حالی کردم که من آدم فقیری هستم و آن دکتر ایرانی که توصیه مرا به پروفسور سِر راسل براک کرده در سفارشنامه خود قید کرده است که استطاعت پرداخت هزینههای سنگین را ندارم. با تعجب گفت: «ولی به حسب توصیه همان دکتر ایرانی شما را آدم ثروتمندی میشناسیم زیرا او در نامه خود نوشته است که شما نویسنده هستید، و این خود میرساند که بسیار ثروتمندید.» بیاختیار خندهام گرفت و گفتم: «از قضا اگر نوشته باشد – نویسنده است – این به آن معنی است که شخص مورد سفارش آدم فقیری است. شاید در کشور شما یا در کشورهای متمدن اروپایی نویسندگی مترادف با ثروت سرشار باشد، چون از کتاب یک نویسنده هر بار میلیونها نسخه به چاپ میرسد و قهراً پول خوبی هم نصیب نویسنده آن خواهد شد، ولی در کشور ما نویسنده یا مترجم، و به طور کلی اهل قلم، یعنی آدمهای فقیر و بیچیز که قلم صد تا یک غاز میزنند و همیشه هم هشتشان در گروی نه است…»
محمد قاضی سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت. وی در شهر زادگاه خود مهاباد به خاک سپرده شد. به همت انجمن صنفی مترجمان ایران به پاس قدردانی از پنجاه سال تلاش بیوقفه قاضی در برگرداندن ارزشمندترین آثار ادبی و داستانیِ ادبیات فرانسه به زبان فارسی، بوستانی در یکی از خیابانهای منتهی به خیابان شریعتی در تهران به نام وی نامگذاری شده است.