او در این نامه‌ها که به‌زودی برای اولین‌بار از سوی انتشارات دانشگاه «کمبریج» به چاپ می‌رسند، زندگی خصوصی‌اش را «گنداب‌راهی باز» خوانده و از دوستان و خانواده‌اش درخواست کرده از ذکر جزئیات زندگی او در جمع‌ها خودداری کنند. همه کم و بیش از علاقه‌مندی «همینگوی» به گاوبازی و شکار و ماجراهای حضور او در جنگ جهانی و راننده آمبولانس شدن، خبر دارند، اما این نویسنده برنده نوبل از فضایی که شهرت برایش به وجود آورده بود اصلا رضایت نداشت و بسیار به حفظ حریم خصوصی‌ و خانوادگی‌اش حساس بود.

«همینگوی» در یکی از این نامه‌ها نوشته است: «اگر بخواهم نویسنده شوم، باید زندگی خصوصی‌ام را از آن بیرون نگه دارم.» او همچنین در جای دیگری خطاب به ناشرش نوشته: «از عمومی کردن هرگونه اطلاعات شخصی خودداری کنید چون می‌خواهم آثارم به خاطر خودشان مورد قضاوت قرار گیرند.»وی وقتی فهمید بخشی از زندگی‌نامه‌اش پشت جلد «خورشید همچنان می‌دمد» نوشته شده، به شدت عصبانی شد و به ناشر اصرار کرد «آن آشغالی» که درباره‌اش در پشت جلد نوشته شده، حذف شود. او در نامه‌ای به ویراستارش نوشت: «فورا مطالب مربوط به خدمت من در جنگ یا هر نکته‌ای که به زندگی شخصی من مرتبط است، حذف شود. دیگر با این ناشر کار نخواهم کرد. درست نیست که من سعی کنم زندگی خصوصی‌ام را دور از این مسائل نگه دارم و از عمومیت مزخرف بپرهیزم اما این‌ کتاب‌ها در مقیاس زیاد تولید شود.»

نامه تند آقای نویسنده باعث شد ناشر تمام نسخه‌هایی را که چاپ کرده بود، از بین ببرد. همینگوی در نامه‌ای دیگر برای مادرش نوشته است: «اگر هرکس خواست درباره من با تو مصاحبه کند، لطفا به آنها بگو که می‌دانی من از عمومی شدن فضای شخصی‌ام بدم می‌آید و تو به من قول داده‌ای که هیچ سوالی را درباره‌ام جواب ندهی. هیچ اطلاعاتی نده.» همینگوی پس از انتشار رمان «وداع با اسلحه» به شهرت رسید، او در نامه‌ای به دوست نویسنده‌اش «هیو ولپول» درباره مسوولیت‌های شهرت نوشته است: «با این کتاب برای اولین‌بار برایم از سوی خواننده‌ها نامه آمده است. باید چه کار کنم؟ به همه‌شان جواب دادم و دیگر کاری انجام ندادم. کار بی‌خودی است. ۲۰ دقیقه یا نیم ساعت طول کشید تا به خاطر نامه نوشتن از آنها تشکر کنم. اگر جواب ندهم از من عصبانی می‌شوند؟ یا سرخورده می‌شوند و دیگر کتاب‌هایم را نمی‌خرند؟» در جای دیگری رمان‌نویسی را خیلی سخت دانسته و خطاب به وکیلش نوشته است: «زندگی خصوصی‌ام گنداب‌راهی باز شده و من کمی حساس شده‌ام.»