طبق تئوری مدرن «جغرافیای اقتصادی» توسعه صنعتی از مسیر افزایش «مقیاس» بنگاه و صنعت (کاهش هزینه متوسط تولید با افزایش تولید) می‌گذرد. افزایش مقیاس خود نتیجه افزایش اندازه بازار داخلی و خارجی، یعنی افزایش تقاضا جهت سرشکن‌سازی هزینه ثابت تولید و همین‌طور نزدیکی جغرافیایی بنگاه‌‌‌ها جهت هم‌افزایی و تبادل قابلیت‌های سازمانی و تولیدی است. بدون رسیدن به اقتصاد مقیاس، واحدهای تولیدی و صنعتی قادر به افزایش حاشیه سود و سرمایه‌گذاری سود افزایش‌یافته در طرح‌های توسعه و ارتقای بهره‌وری نخواهند شد. پس از منظر اقتصاد صنعتی، مقیاس پیش از بهره‌‌‌وری اهمیت دارد.

موسسه بازسازی صنایع ایتالیا با افزایش صرفه‌های مقیاس از طریق ادغام و تملیک بنگاه‌‌‌ها و ایجاد خوشه‌‌‌های صنعتی با خلق پیوندهای پیشینی و پسینی و با توسعه صنایع ساخت نهاده موتور توسعه صنعتی را تقویت کرد؛ نقشی که سازمان گسترش صنایع و نوسازی ایران نیز بر عهده داشت و در عمل چندان موفق نبود.

 کئون لی، نایب‌رئیس سابق شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور کره، مطرح کرده است که در مراحل اولیه توسعه صنعتی، هدف باید ایجاد و گسترش سهم بازار (داخلی و خارجی) بنگاه‌های صنعتی باشد.

نتیجه مقیاس پایین این است که در اقتصادی مانند ایران یک بخش با سرریز ناچیز مانند نفت بخش بزرگی از سهم رشد اقتصاد را به خود اختصاص می‌دهد و سایر بخش‌ها به دلیل فقدان مقیاس، با ضرر یا حاشیه سود کم به فعالیت خود ادامه می‌دهند؛ به‌خصوص بخش‌هایی که از فضای محصول ایران فاصله زیادی دارند؛ مانند خودرو‌سازی و قطعات خودرو.

رویکرد فضای محصول سعی دارد با محاسبه نزدیک‌‌‌ترین صنایع به صنایع صادراتی یک کشور، برنامه‌ای برای متنوع‌‌‌سازی و ارتقای صنعتی را مشخص کند.

 این مدل با استفاده از داده‌‌‌های تجارت خارجی کشورها، ظرفیت‌‌‌های صنعتی هر کشور را بررسی می‌کند و در نهایت با اندازه‌‌‌گیری درجه پیچیدگی اقتصادی هر کشور و محصولات تولیدی آن، از طریق یک رابطه بازگشتی نشان می‌دهد که کشورها برای صنعتی شدن و توسعه‌‌‌یافتگی باید به سمت تولید محصولاتی متنوع و با درجه پیچیدگی بالا حرکت کنند که در مجاورت کالاهای مزیت‌‌‌دار آن کشور است.

با توجه به مفهوم دانش ضمنی تولید و سایر مفاهیم مرتبط در این مدل می‌‌‌توان نتیجه گرفت هر کشور باید برای تولید محصولاتی برنامه‌‌‌ریزی کند که در مجاورت کالاهای دارای مزیت آن کشور قرار دارد (کالاهایی که همین حالا صادر می‌‌‌شوند). این استدلال دو دلیل دارد: اول اینکه دسترسی به دانش تولید این کالاها ساده‌‌‌تر است؛ دوم اینکه تولید کالاهای نزدیک به کالاهای دارای مزیت باعث تقویت مزیت‌‌‌های موجود آن کشور می‌شود. در این رویکرد با ایجاد خوشه‌‌‌های صنعتی، هم بنگاه‌‌‌ها می‌‌‌توانند از صرفه‌‌‌های مجاورت مکانی بهره ببرند و هم سرریز فناوری از طریق پیوندهای افقی و عمودی موجب افزایش کیفیت کالاها و بهره‌‌‌وری می‌شود.

مشکل اقتصاد ایران در این است که بخش عمده‌ای از فضای محصول حول صنایعی شکل گرفته که به‌شدت خام و در بهترین حالت نیمه‌خام هستند. نباید فراموش شود که اگر سهم بازار خارجی این محصولات از دست رفته تنها دلیل آن تحریم نیست، بلکه ظهور صادرکنندگان خام دیگری همچون برزیل است. در چنین وضعیتی حتی رسیدن صنایع فضای محصول مانند فلزات و معادن به مقیاس نیز با چالش‌های قابل‌توجهی مواجه است و این موضوع در حاشیه‌های سود پایین این صنایع مشخص است. اما معضل دیگر این است که صنایع دور از فضای محصول جایگاهی در سبد صادراتی کشور ندارند و تنها به بازار داخلی متکی هستند.

طیفی از مطالعات توسعه نشان می‌دهند که بازارهای داخلی با سه مشخصه نابرابری بالا، فقر شدید و جمعیت کمتر از ۳۲۵میلیون نفر، بازارهایی نیستند که در آن صنایع حتی به فرض حل تمام مشکلات طرف عرضه، بتوانند به مقیاس برسند. بنابراین تنها برنامه‌‌‌ای که گسترش مقیاس داخلی و خارجی صنایع فضای محصول و دور از فضای محصول را مورد توجه قرار دهد، می‌تواند به رشد حاشیه سود و بهره‌وری نیز دست یابد. یک برنامه دیگر می‌تواند حرکت رو به بالا در نردبان کالاهای پیچیده از طریق دور شدن تدریجی از فضای محصول خام ایران باشد.