یک دهه تبخیر حجم اقتصاد چه تاثیری بر حجم جمعیت فقیر گذاشت؟
رویش فقر با ریزش رشد
بررسی آمارها نشان میدهد که در دهه گذشته ضعف صنعتی و کاهش رشد اقتصادی موجب افزایش فقر شده است. بر اساس آخرین آمار منتشرشده توسط وزارت رفاه، 30درصد از ایرانیان زیر خط فقر هستند؛ به عبارتی حدود یکسوم از ایرانیان توانایی برآورده کردن حداقلهای یک زندگی را ندارند. کاهش رشد اقتصادی در سالهای گذشته موجب شده است تا درآمد سرانه ایرانیان کاهش یابد. به عبارت دیگر اقتصاد کوچکتر شده و رفاه ایرانیان نیز تحت تاثیر آن کاهش یافته است.
درآمد سرانه ایرانیان در سال1399، بر اساس قیمت ثابت1390 به رقمی حدود 4 میلیون و 800هزارتومان رسیده است. این رقم در 1390معادل 7میلیون و300هزارتومان بوده است. در همین بازه زمانی، نرخ فقر از 22درصد به 30درصد رسیده است. این شکاف به خصوص در نیمه دوم دهه 90 ملموستر است. در این سالها تورم مزمن نیز یکی از دیگر از عوامل کاهش توانایی مردم در تامین نیازهای اولیه زندگی بوده است. درواقع هرچه اقتصاد کوچکتر شد، ایرانیان نیز فقیرتر شدند. این درحالی است که چین با گذشت 42سال از مرگ مائو توانست فقر 98درصدی حومهنشینانش را به صفر برساند. در واقع این کشور بدون داشتن منابعی مانند نفت، با سیاستگذاری اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد، فقر را از بین برد و برای شهروندانش رفاه به ارمغان آورد.
صنعت زدایی رونق نفتی
حدود 114سال پیش که نخستین چاه نفت خاورمیانه در ایران به مخزن نفتی رسید، سیاستگذاری اقتصادی در ایران به مساله نفت گره خورد. با دولتی شدن صنایع خصوصی ایران در اواخر دهه50 و ابتدای دهه60 این مساله از اهمیت بیشتری برخوردار شد. در این حالت دولت نتوانست با اداره صحیح صنایع، بهرهوری آن را افزایش دهد یا به عبارت دیگر صنعت زیانده شد اما دولت با استفاده از عواید نفتی زیان ساختهشده در کارخانهها را پوشش میداد. بررسی تجربه صنایع دولتی در کشورهای مختلف بیانگر آن است که به دلایل مختلفی صنایع دولتی نمیتواند بهرهوری مورد نظر را داشته باشد و زیانسازخواهد بود.
این درحالی است که دولتها تمایل دارند تا از عواید صنایع مذکور بهرهمند شوند. بنابراین سوددهی صنایع برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است. حال اگر عواید صنایع برای دولت اهمیتی نداشته باشد، تکلیف چیست؟ در این حالت عواید نفتی نیاز دولت را برآورده میکند و دولت نیاز به درآمدهای ناشی از صنایع را احساس نخواهد کرد. بنابراین تلاش برای افزایش بهرهوری این شرکتها را وامیگذارد و با درآمدهای نفتی نیازهای خود را برآورده میکند. دلیل ارجح دانستن درآمدهای نفتی به درآمدهای صنایع آن است که سودآوری صنایع تنها با الگوریتمهای علم اقتصاد میسر است. این درحالی است که بهدست آوردن درآمد نفتی عاری از چنین دردسرهایی است. نکته قابل توجه در زمینه درآمدهای نفتی آن است که این درآمدها بدون نوسان نیست.
به همین دلیل است که در سالهای رونق نفتی بیتوجهی به صنعت افزایش پیدا میکند. هرقدر که درآمدهای نفتی بیشتری وارد بدنه اقتصاد شود، صنایع بیشتری رخت خواهند بست. در چنین شرایطی اگر صنعت خصوصی وجود داشته باشد، توانایی رقابت با پولهای بادآورده نفتی را نخواهد داشت و به همین دلیل دیر یا زود از بین خواهد رفت. تا زمانی که درآمدهای نفتی به قوت خود باقی باشد جراحت بهوجودآمده بر پیکره صنایع رخ نمینماید؛ زیرا درآمدهای نفتی خلأ رشد صنایع را جبران و موجب رشد اقتصاد میشود. اما به محض آنکه اختلالی در این زمینه بهوجود بیاید اقتصاد طعم بیثباتی و مردم طعم فقر را خواهند چشید.
کاهش رشد اقتصادی و افزایش فقر
بر اساس آخرین اعلام وزارت رفاه در زمینه فقر مطلق، 30درصد از ایرانیان فقیر محسوب میشوند و بیش از نیمی از ایرانیان توانایی تامین حداقل کالری مورد نیاز خود را ندارند. با وجود آنکه دولت در سالهای گذشته بارها وعده ریشهکن کردن فقر را داده است، اما ظاهرا این مساله مطیع دستور دولتمردان نبوده و راه افزایش را برگزیده است. نرخ فقر در سال1390 معادل 22درصد بوده. به عبارت دیگر در طول یک دهه گذشته نهتنها نرخ فقر کاهش نیافته، بلکه مسیر صعود را پیموده است. پرسشی که وجود دارد آن است که چرا در دهه گذشته ایرانیان فقیرتر شدهاند؟ عوامل مختلفی در این زمینه دخالت داشته است. رونق نفتی در سالهای میانی دهه1380 موجب شد تا صنعتزدایی رخ دهد. درواقع ورود درآمدهای نفتی به بدنه اقتصاد موجب شد تا فعالیت صنایع چندان اقتصادی نباشد.
آغاز دهه1390 با تحریمهای اقتصادی همراه بود. در واقع صنایعی که از بیماری هلندی آسیب دیده و نیمه جان شده بودند با ضربه تحریمها زمینگیر شدند. در نیمه دوم این دهه بحران رنگ دیگری به خود گرفت. رشد صنایع نمیتوانست محرکی برای رشد اقتصاد باشد و امکان فروش نفت بهدلیل تحریمها به آسانی میسر نبود. به همین دلیل اقتصاد ایران سال به سال کوچکتر شد و به همراه خود سفره مردم را نیز کوچکتر کرد. درآمد سرانه این گزارش با تقسیم تولید ناخالص ملی به قیمت ثابت سال1390 بر جمعیت بهدست آمده است. بررسی درآمد سرانه ایرانیان در طول یک دهه گذشته نشان از یک عقبگرد دارد. درآمد سرانه ایرانیان در سال1399، بر اساس قیمت ثابت1390 به رقمی حدود 4میلیون و 800هزارتومان رسیده است. این رقم در 1390 معادل 7میلیون و 300هزارتومان بوده است.
علاوه بر این مساله تورم مزمن سال به سال قدرت خرید خانوارهای ایرانی را کاهش داده است. در واقع سفره ایرانیان از یکسو بهدلیل کاهش رشد اقتصادی و از سوی دیگر بهدلیل تورم مزمن کوچکتر شده و به حدی رسیده است که برآورده کردن حداقلهای زندگی برای جمعیت قابل توجهی میسر نیست. تجربه کشورهایی که از فقر مطلق رهایی یافتهاند نشان میدهد که سیاستگذاری اقتصادی در جهتی که محرک رشد باشد، موفقترین مسیر برای رسیدن به هدف مذکور بوده است. در اغلب موارد نیز از میان بردن قوانین دست و پاگیر در زمینه تولید و ایجاد ثبات در اقتصادکلان نخستین گام اصلاحاتی دولتها در این زمینه بوده است.
ثروتمندی که فقیر میشود
در سالهای گذشته یکی از اصلیترین برنامه سیاستگذاران برای فقرزدایی، تامین یک معیشت حداقلی برای مردم بوده است. اعطای یارانه نقدی و تخصیص ارز ترجیحی عمده ابزارهای سیاستگذاران برای رسیدن به هدف بوده است. درصورتیکه قرار باشد دولت با اعطای این امتیازات فقر را از میان بردارد، آنگاه این پرسش به وجود میآید که منابع او برای تامین چنین یارانههایی چیست؟ اصلیترین منبع دولت برای اعطای یارانه و کمکهای معیشتی درآمدهای نفتی بوده است. در سالهایی که فروش نفت با چالش مواجه شد، دریافت مالیات از ثروتمندان و توزیع آن میان قشر ضعیفتر جامعه توجه دولت را جلب کرد. این در حالی است که اقتصاد ایران در سالهای گذشته کوچکتر شده و طبیعتا ثروتمندان نیز نسبت به وضعیت قبلی خود فقیرتر شدهاند. سیاست بازتوزیعی حاضر، الگویی شبیه به استفاده از نفت است. به زبان ساده اگر نفت وجود داشته باشد از آن استفاده میکنیم و اگر بهدست آوردن عواید نفتی با چالش مواجه شود از جیب ثروتمندان خرج میکنیم. این نوع سیاستگذاری شبیه آن است که یک خانواده برای گذران زندگی روزمره خود، بدون داشتن شغل و درآمد، صرفا از ارثیه خانوادگی استفاده کند و با گذشت زمان از کاهش کیفیت زندگی بهدلیل کاهش ثروت مذکور اظهار نارضایتی کند. استفاده از مالیات و توزیع قسمتی از درآمد ثروتمندان برای از میان بردن فقر تنها درصورتی منطقی به نظر میآید که سیاستگذاری دولت عامل اصلی کوچک شدن سفره همه اقشار جامعه نباشد. تا زمانی که افراد امکان خلق ثروت را نداشته باشند، حتی اگر تمام دارایی ثروتمندان را در میان فقیران تقسیم کنیم اوضاع چندان بهبود نخواهد یافت.
فقر مطلق وجود ندارد
چین یکی از نمونههای موفق ریشهکن کردن فقر مطلق در سالهای گذشته است. 42سال بعد از مرگ مائو، دولت چین اعلام کرد که فقر مطلق را ریشهکن کرده است. اگر استانداردهای امروز در زمینه فقر مطلق را در نظر داشته باشیم، آنگاه میتوان گفت که در روزهای پایانی زندگی مائو 98درصد از کسانی که در حومه شهرها زندگی میکردند فقیر بودند. احتمالا همین افراد صرفا بهدلیل آنکه از جهش بزرگ اقتصادی جان به در برده یا آنکه پس از آن به دنیا آمده بودند، اظهار رضایت میکردند. طرح جهش بزرگ که مبتنی بر ایدئولوژی رهبران حزب کمونیست چین بود، با هدف رشد صنعتی بدون نیاز به آنچه غربیها انجام میداند منجر به مرگ 38میلیون چینی بر اثر قحطی شد. پس از مرگ رهبر بزرگ حزب، اصلاحات اقتصادی و از میان برداشتن سیستم متمرکز کنترل اقتصاد منجر شد تا چینیها مزه رشد اقتصادی و افزایش رفاه را بچشند. در واقع این کشور با جمعیت بیش از یکمیلیارد و 400میلیون نفری خود، بدون داشتن منابعی مانند نفت و گاز صرفا با سیاستگذاری مبتنی بر بازار آزاد توانست فقر مطلق را از بین ببرد. تا پیش از سال2020، آخرین فقیران چینی کسانی بودند که در روستاهای بدون دسترسی به امکانات صنعتی زندگی میکردند. دولت چین از سال2015 به بعد با انجام مطالعات اقتصادی، امکان خلق ثروت برای این افراد را فراهم کرد. برخی دیگر از چینیها که در مناطق صعبالعبور زندگی میکردند به محل دیگر نقل مکان کردند و نقطه پایانی بر فقر مطلق این کشور گذاشتند. اصلیترین دلیل این موفقیت در چین آن بوده که مردم این امکان را یافتند که با انتخاب خودشان، به جای آنچه دولت درست میپندارد، به خلق ثروت بپردازند. این نوع خلق ثروت جایگزین سیاست قیم مآبانهای بود که سالها توسط دولت این کشور به مردم تحمیل میشد و فقر و گرسنگی به بار آورده بود. البته این درحالی است که حزب کمونیست چین هیچگاه درهای آزادی سیاسی را برای مردمش نگشود. اما با عقب نشینی از ایدئولوژی اقتصادی مردم خود را از فقر نجات داد و تمامیت خود را حفظ کرد.