سوم، ضمن اینکه اقتصاد مساله اول رای‌دهندگان است، دو کاندیدای ریاست‌جمهوری، ایدئولوژی‌های کاملا متقابل و معکوسی را برای جلب آرای عمومی در حوزه‌هایی مانند مالیات‌ها، مخارج دولت، تجارت خارجی و تامین اجتماعی دنبال می‌کنند. این گزارش توسط رسول فروغ‌فر دانشجوی دکترای اقتصاد در دانشگاه تگزاس، برای روزنامه «دنیای‌اقتصاد» نوشته شده است.

تغییر ذائقه رای‌دهندگان در زمان

حدود یک روز تا یکی از مهم‌ترین انتخابات آمریکا مانده است، انتخاباتی که نه تنها برای شهروندان این کشور بلکه برای شهروندان دنیا اهمیت ویژه‌ای دارد. به همین دلیل است که گزاره «ترامپ یا بایدن» به یکی از پرتکرارترین سوال‌های ماه‌های اخیر تبدیل شده است. برخی به نظرسنجی‌ها اتکا کرده و بایدن را پیروز می‌دانند برخی خطای نظرسنجی‌ها در دوره‌های اخیر را وسط می‌کشند و ترامپ را برنده نهایی می‌دانند. مقایسه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد ذائقه و مطالبات رای‌دهندگان آمریکایی در چهار سال گذشته در معرض یک روند معنادار قرار گرفته است. ذائقه رای‌دهندگان را می‌توان با نظرسنجی‌های ملی معتبر وارسی کرد نظرسنجی‌هایی که از رای‌دهندگان می‌خواهند تا معیارهای خود در فرآیند انتخاب کاندید مورد نظر خود را به ترتیب اولویت اعلام کنند. عمده این نظرسنجی‌ها لیست مشخصی از معیارها را از رای‌دهندگان سوال می‌کنند: به جز، معیارهای اندکی مانند بحران کرونا که زمان شمول نیستند، عمده معیارها در دوره‌های مختلف انتخاباتی یکسان است. به همین دلیل می‌توان از دل این نظرسنجی‌ها اثر زمان را روی ذائقه رای‌دهندگان و اولویت‌های ذهنی آنها استخراج کرد. معیارهای مشترک نظرسنجی‌ها بین انتخابات ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ شش معیار «اقتصاد»، «تامین اجتماعی»، «نابرابری و نژادپرستی»، «محیط‌زیست»، «سیاست خارجی» و «مهاجرت» هستند. اگر بپذیریم که این معیارها، نیازهای اجتماعی را منعکس می‌کنند، می‌توان آنها را به دو گروه «نیازهای اولیه» و «نیازهای ثانویه» تقسیم کرد. سه معیار اول که عمدتا حول محور معیشت متمرکزند، نیازهای اولیه و سه معیار دوم نیازهای ثانویه هستند. مقایسه نتیجه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که تغییر معناداری از نیازهای ثانویه به نیازهای اولیه صورت گرفته است: مقوله اقتصاد در هر دو دوره اولین اولویت رای‌دهندگان بوده اما به نسبت اهمیت آن در انتخابات جاری بیشتر شده است. تامین اجتماعی اگر چه در انتخابات ۲۰۱۶ در رتبه چهار مطالبات اجتماعی قرار داشت، در انتخابات جاری دومین مساله مهم شهروندان آمریکایی شده است. مساله نابرابری و نژادپرستی اگر چه در انتخابات گذشته جزو اولویت‌های آخر بود، اما در سال‌جاری اهمیت بیشتری یافته است. در سوی مقابل سیاست خارجی، مبارزه با تروریسم، نگرانی‌های محیط‌زیستی و مبارزه با تروریسم به اولویت‌های به مراتب کم‌اهمیت‌تر تبدیل شده‌اند. به‌عبارت دیگر شهروند آمریکایی اگر در گذشته به نقش رهبری آمریکا در جریان سیاست خارجی یا حفاظت از محیط‌زیست نمره بالایی می‌داد، اما در شرایط کنونی بیشتر رفاه داخلی و مسائل اقتصادی را مطالبه می‌کند. ردپای این تغییر منتهی به تحلیل‌های روی کاغذ و ذهنی نمی‌شود، بله اثر آن را می‌توان به وضوح در مقوله‌هایی مانند سیاست خارجی هجومی‌تر، سیاست‌های مهاجرتی سخت یا خروج مکرر آمریکا از قراردادهای بین‌المللی، یا حتی تهدید جدی آمریکا از سوی چین در سال‌های گذشته مشاهده کرد.

انفصال داخلی ذائقه‌ها

البته این آرایش از اولویت‌ها بین تمام مردم آمریکا یکسان نبوده: بلکه درجه اهمیت هر مقوله برای طبقات اجتماعی‌های مختلف، نواحی جغرافیایی متفاوت و مهم‌تر از همه نگرش سیاسی افراد متفاوت است. به‌عنوان مثال نتیجه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد طرفداران جو بایدن و به‌طور کلی دموکرات‌ها بیشتر متغیرهای گروه دوم یعنی «نیازهای ثانویه» را مطالبه می‌کنند و طرفداران دونالد ترامپ بیشتر متقاضی «نیازهای اولیه» هستند. نتیجه آخرین نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد اگر چه ۹۰ درصد از حامیان ترامپ اقتصاد را مساله اصلی آمریکا اعلام کرده بودند اما ۸۰ درصد از حامیان بایدن، اقتصاد را مساله اصلی می‌دانستند. از طرفی دیگر در حالی که تنها ۳۲ درصد از طرفداران ترامپ نگرانی‌های محیط‌زیستی را جزو اولویت‌های اولیه می‌دانستند، حدود ۷۰ درصد از حامیان بایدن نگرانی‌های محیط‌زیست را جزو نگرانی‌های اولویت‌دار تلقی کرده‌اند. البته درخصوص تامین اجتماعی و مراقبت‌های سلامت نتیجه عکس است. حل و فصل مساله تامین اجتماعی بین حامیان جو بایدن طرفداران بیشتری دارد. براساس آخرین نظر‌سنجی‌ها، حدود ۹۵ درصد از حامیان بایدن گفته‌اند که نگرش نماینده مورد علاقه‌شان درخصوص تامین اجتماهی اهمیت ویژه دارند: این در حالی است که تنها ۶۳ درصد از حامیان ترامپ نگرش او در درخصوص تامین اجتماعی را عامل ویژه برای انتخاب خود اعلام کرده‌اند. در مساله بحران کرونا نیز تفاوت‌ها معنادار است. حامیان ترامپ بیشتر به بازگشایی اقتصاد و طرفداران بایدن بیشتر به محدودیت‌های اجتماعی و نسخه قرنطینه اعتقاد دارند. نتیجه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد در حالی که ۹۳ درصد از حامیان بایدن معتقدند مدیریت بحران از دلیل‌های مهم انتخابشان بوده اما این نسبت بین طرفداران ترامپ تنها ۶۱ درصد است. بنابراین به‌طور کلی می‌توان ادعا کرد نگرش سیاسی روی ترجیحات رای‌دهندگان اثر معنادار دارد. البته این اثر را می‌توان در جریان دو مناظره اخیر بین دو کاندیدای ریاست‌جمهوری آمریکا به وضوح مشاهده کرد. در دو مناظره گذشته جو بایدن تمایل بیشتری به صحبت درخصوص مسائلی مانند بحران کرونا، محیط‌زیست، مهاجرت یا سیاست خارجی موثرتر داشت: و عمده حملات مناظراتی بایدن به ترامپ از این چهار زاویه بوده است. اما ترامپ بخش بیشتری از انرژی خود را صرف مقوله‌هایی مانند کاهش مالیات‌ها، کاهش نرخ بیکاری و رونق در بازارهایی مانند سهام کرد و بیشتر از این زاویه به رقیب خود پاسخ می‌داد. اگر دسته‌بندی یادشده کنار گذاشته شود و مقوله‌های اقتصادی مانند نگرش درخصوص نقش دولت، مالیات، تامین اجتماعی با جزئیات بیشتری بررسی شوند، می‌توان پی برد که دو کاندیدای ریاست‌جمهوری در دو نقطه کاملا مقابل همدیگر قرار دارند. به عبارت دیگر، درخصوص هر مقوله اقتصادی، دو نماینده یک ایدئولوژی کاملا متقابل را نمایندگی می‌کنند.

نگاه متفاوت به سیاست‌های مالیاتی

نگاه دو کاندیدا درخصوص دخالت دولت را می‌توان از دو زاویه سیاست‌های مالیاتی و مخارج دولت نگاه کرد. درخصوص مالیات‌ها، دو کاندیدا درست دو تحلیل معکوس دارند. دونالد ترامپ به کاهش نرخ مالیات و اثر آن روی تحریک تولید و رشد اقتصادی باور دارد. سیاست‌های مالیاتی او که منجر به کاهش کم‌سابقه نرخ مالیات شد، یکی از مهم‌ترین شعارهای انتخاباتی‌اش در سال ۲۰۱۶ و انتخابات جاری بوده است. ترامپ پیش‌بینی کرده بود با کاهش نرخ مالیات‌ها رشد اقتصادی به بیشتر از ۴ درصد افزایش می‌یابد: در نهایت اگر چه رشد اقتصادی در سال‌های اخیر افزایشی شد اما در محدوده زیر ۳ درصد ماند. در طرف مقابل، بایدن به اثرات منفی مالیات‌ها از جمله توزیع نابرابر درآمد اشاره کرده و سیاست‌های مالیاتی ترامپ را مورد نقد جدی قرار می‌دهد. او وعده داده مالیات بر درآمد برای افرادی که درآمد بیشتر از ۴۰۰ هزار دلار دارند افزایش یابد و مالیات بر شرکت‌ها از ۲۱ درصد به ۲۸ درصد افزایش یابد. البته تئوری‌های اقتصادی حکایت از آن دارند که سیاست‌های مالیاتی در بلندمدت نه رشد اقتصادی و نه مصرف خصوصی را افزایش می‌دهند بلکه منجر به تغییر مخارج دولت می‌شوند. به‌عنوان مثال، یک سیاست کاهش نرخ مالیات نمی‌تواند مصرف خصوصی را افزایش دهد، مگر اینکه مصرف‌کنندگان پیش‌بینی کنند که کاهش مالیات در دوره فعلی با افزایش مالیات در دوره‌های زمانی بعدی جبران نخواهد شد. سیاست‌های کاهش مالیات ترامپ درآمدهای دولت را حدود ۲۰۰ میلیارد دلار افزایش داده (از ۲۷/ ۳ به ۴۶/ ۳ تریلیون دلار بین ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹) اما کسری بودجه نیز با افزایش قابل‌توجه مواجه شده است. در همین بازه کسری بودجه حدودا از ۶۰۰ میلیارد دلار به حدود یک تریلیون دلار رسیده است و برخی پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد این مقدار در پایان سال‌جاری به بیش از ۳ تریلیون دلار برسد. بنابراین به‌طور کلی می‌توان گفت ترامپ و بایدن در حیطه سیاست‌های مالیاتی دو جامعه هدف مختلف را نشانه گرفته‌اند. ترامپ در تلاش است نظر شرکت‌ها، صاحبان کسب‌و‌کار و همین‌طور متقاضیان شغل را با کاهش مالیات‌ها جلب کند. بایدن در طرف مقابل، روی قشر متوسط و پایین جامعه تمرکز کرده تا به آنها نشان دهد سیاست کاهش مالیات ترامپ زمینه را برای افزایش فاصله طبقاتی فراهم کرده است.

نقش فعال بایدن در مخارج دولت

در حوزه مخارج دولت، بایدن در همه زمینه‌ها باور به نقش فعال‌تری نسبت به ترامپ دارد. درخصوص مراقبت‌های بهداشتی و تامین اجتماعی به نقش گسترده‌تر دولت و گسترش گستره حمایت دولت از جامعه باور دارد: بخشی از این گسترش در حیطه دامنه پوشش افراد است که قرار است اقشار بیشتری از جامعه را در بر بگیرد بخشی دیگر نیز افزایش مقدار حمایت دولت از افراد با درآمد پایین است.

یا در حوزه محیط‌زیست، بایدن عمدتا به سیاست‌هایی معتقد است که منتج به افزایش مخارج دولت می‌شوند. به‌عنوان مثال در ماه‌های اخیر بایدن بارها از برنامه‌هایی مانند پروژه ۲ تریلیون دلاری برای حمایت از محیط‌زیست و گسترش انرژی پاک سخن به میان آورده است. این در حالی است که ترامپ به مداخله فعالانه در پروژه‌های محیط‌زیست کمتر باور دارد. در حوزه مسکن نیز باور به مداخله فعالانه‌تر دارد. او معتقد است باید در سال‌های پیش رو مخارج دولت درخصوص تهیه مسکن برای اقشار ضعیف و ناتوان افزایش یابد.

سیاست‌های متفاوت در تجارت خارجی

در حوزه تجارت خارجی، ترامپ معتقد است همچنان باید به سیاست هجومی خود علیه کشورهایی مانند چین ادامه داد. به ویژه درخصوص بقای تعرفه‌ها به‌منظور کاهش کسری تجاری آمریکا با چین. این نگرش هجومی در تجارت خارجی طرفداران خاص خود را در جامعه آمریکا دارد. عمده طرفداران این نگرش را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: گروهی که معتقدند چین مهم‌ترین تهدید آمریکا در دهه‌های آتی خواهد بود و به همین دلیل از هر سیاستی که منجر به توقف یا کاهش سرعت رشد چین شود استقبال می‌شود. گروهی دیگر، صاحبان کسب و کار یا متقاضیان شغلی هستند که در بازار داخلی آمریکا با رقبای چینی مواجه می‌شوند. این گروه نیز از سیاست‌های ملی‌گرایی ترامپ حمایت می‌کنند. شاید به‌دلیل همین استقبال باشد که در سال‌های اخیر کارگران چینی در برخی صنایع از جمله در دره سیلیکون اخراج می‌شوند. در سوی مقابل، بایدن و حامیانش سیاست‌های تعرفه‌ای ترامپ را به دو دلیل عمده نقد می‌کنند. اول اینکه آنها معتقدند افزایش تعرفه‌ها در نهایت باعث کسادی در برخی صنایع داخلی می‌شود. دوم اینکه به باور آنها افزایش تعرفه‌ها نه‌تنها منجر به کاهش کسری تجاری نمی‌شود بلکه می‌تواند کسری تجاری آمریکا با چین را افزایش دهد. کسری تجاری آمریکا با چین در دو سال ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹ تقریبا برابر و حدود ۳۴۵ میلیارد دلار بوده است. اما کاهش کسری تجاری در سال ۲۰۱۹، یعنی بعد از اوج تنش‌ها در سال ۲۰۱۸ به میزان قابل‌توجهی کاهش یافت. کسری تجاری در سال ۲۰۱۹ نسبت به ۲۰۱۸ حدود ۷۵ میلیارد دلار کاهش یافت.