«دنیای اقتصاد» از خانه پل میلگرام پساز دریافت نوبل گزارش اختصاصی میدهد
لحظاتی پس از اعلام برنده نوبل۲۰۲۰
حسی قوی به من میگفت که نوبل امسال به پل میلگرام و باب ویلسون میرسد. چند روز پیش در اکانت توییتر پیشبینی کردم جایزه امسال قطعا از آن دو استاد مسلم دانشگاه استنفورد خواهد بود و این اتفاق ساعت ۳ بامداد بهصورت رسمی رخ داد.
خواب بودم که یک پیامک به من ارسال شد. همسر استادم نوشته بود: «بیدار شو و مراسم اهدای جایزه را ببین!» هنوز ده دقیقه به شروع مراسم مانده بود! همانجا فهمیدم پال میلگروم برنده شده است! مراسم را تماشا کردم. از شنیدن خبر فوقالعاده خوشحال شدم.دوست داشتم همان موقع به پل (میلگرام) تبریک بگویم، اما با خودم گفتم احتمالا سرش به شدت شلوغ است و باید تماسهای زیادی را پاسخ دهد پس بهتر است به فردا موکول کنم.
خاطرات سفر چند سال پیشبه تهران را مرور کردم که پل میلگرام چقدر تحت تاثیر جامعه و فرهنگ ایران قرار گرفته بود و هنوز هم از این سفر به نیکی یاد میکند. در تخیلات خودم سیر میکردم که تلفن خانه زنگ خورد.پل پشت خط بود؛ پس کجایی؟
من را به مهمانیاش دعوت کرد؛ باید میرفتم.
منزل من با منزل پل میلگرام و همینطور باب ویلسون فاصله زیادی ندارد؛ چند دقیقه بعد آنجا بودم.غوغایی بود؛ همه خوشحال و خندان تبریک میگفتند. تلفنها پشت سر هم زنگ میخورد. پل درحالیکه مشغول گفتوگو با خبرنگاران بود به ما خوشامد گفت. داشت توضیح میداد که چه زمانی مطلع شده که جایزه امسال به او و باب رسیده است. شنیدنش برای من هم جالب بود. گفت: ساعت ۲ و ۵۰ دقیقه بامداد بود که زنگ خانهام به صدا درآمد؛ جای تعجب داشت. در را باز کردم؛ باب(ویلسون) بود. منزل باب در نزدیکی منزل من است و از این جهت جالب است. آمد و گفت که آکادمی نوبل میخواهد با من تماس بگیرد. ظاهرا به او زودتر از من خبر داده بودند.
خبرنگار پرسید؛ چه فکری کردی؟ و پل جواب داد؛ فکر خاصی نمیکردم. راستش خیلی خواب آلود بودم. وقتی صدای در را شنیدم؛ سوالم این بود که چه کسی ساعت ۲ و ۵۰ دقیقه صبح پشت در خانه من است؟
پل برای حاضرین توضیح داد که در کنار تدریس در دانشگاه استنفورد، شرکت کوچکی به منظور فعالیت در زمینه طراحی بازار تاسیس کرده و به مرور زمان شرکتهایی مثل گوگل و یاهو، فیسبوک و اوبر و خیلی از شرکتهای دیگر که نیاز به طراحی بازار پیدا کردند به شرکت او مراجعه کردند. پل گفت: در این شرکت سعی میکنیم برخی نوآوریهای این حوزه را در عمل نیز به کار بگیریم. ما حراجهای بزرگی داشتهایم، تخصیص منابعی که توسعه دادهایم و آنها را در دنیای واقعی عملیاتی کردهایم.
یکی از خبرنگاران پرسید؛ به نظر میرسد امروز بزرگترین روز زندگی حرفهای شما باشد؟
پل گفت: روز جذابی است. روزی است برای خوشحال بودن و جشن گرفتن. اما من تئوری حراج را برای جایزه گرفتن دنبال نکردم بلکه هدفم، همواره محقق کردن ایدههای مرتبط با آن بوده است. اما یکی از مسائل بسیار خوب درباره جایزه نوبل این است که موجب توجه به موضوع موردنظر میشود و در نتیجه آن، احتمالا، باعث میشود که من بتوانم کاربردهای موفق بیشتری از تئوری حراج را در دنیای واقعی محقق کنم و از این جهت هیجان زدهام و این بهترین قسمت نوبل است.
خبرنگاری از پل پرسید: با افزایش روزافزون دادهها، آیا نسبت دادن یک قیمت و ارزش دقیق آسانتر نشده است؟ بهطوریکه بدانیم در چه زمانی از ارائه پیشبینی بالاتر خودداری کنیم؟
پل میلگرام پاسخ داد: نه حقیقتا. بسیاری از این کارها درباره نااطمینانیهایی است که هنوز حل نشدهاند. مثلا اگر شما در یک حراج، بخواهید برای یک چاه نفتی پیشنهاد دهید و ندانید که چقدر نفت در آنجا وجود دارد، دادههای موجود کمکی نخواهند کرد. یا اگر بخواهید برای امواج رادیویی پیشنهاد بدهید، ارزش آن وابسته به تقاضای آینده یا اینکه تکنولوژی چطور تغییر میکند، خواهد بود و باید آن را تخمین بزنید. و اگر تخمین شما غلط باشد، ممکن است نفرین برنده متوجه شما شود.
خبرنگار پرسید آیا این موارد در اقتصاد ورزش، مثل بیسبال، قراردادها، فوتبال و... نیز کاربرد دارد؟
پل پاسخ داد: قطعا. اگر بخواهید یک بازیکن را به خدمت بگیرید، شما درحال تخمین زدن این موضوع هستید که بازیکن مورد نظر، با چه احتمالی عملکرد خوبی خواهد داشت و آیا در طول فصل سالم میماند؟ که البته این کار توسط افراد این حوزه انجام میشود و اگر تخمین شما خوشبینانه تر از سایرین باشد، محتمل است که حراج را ببرید.
بقیه سوالها درباره این بود که آیا پل به تیم خاصی علاقه خاصی دارد؟
که پل با خنده توضیح داد؛ تیم من امروز خیلی خوب کار نکرد. داشتم بازی سانفراسیسکو فورتی ناینرز را تماشا میکردم که عملکرد بدی داشتند.
دقایقی بعد جمع کوچک خرسند، سبکبال و خوشحال به خانههای خود رفتند، درحالیکه بار سنگین روی شانههای پل میلگرام و باب ویلسون باقی ماند.