علی میرزاخانی

رشد اقتصادی هشت درصدی براساس برآوردهای قانون برنامه چهارم به عنوان یکی از پیش شرط‌های اصلی تحقق اهداف چشم‌انداز ۲۰ ساله کشور اعلام شده است. تعیین این نرخ رشد تقریبا تاکنون با هیچگونه انتقاد خاصی در محافل اقتصادی روبه‌رو نشده بود، چرا که می‌توان گفت وصول به این رقم به عنوان یک هدف دست یافتنی در شرایط فعلی مورد اجماع اقتصاددانان است. اما با ظهور عملکردهای اقتصادی و عدم تحقق اهداف در نظر گرفته شده برای نرخ رشد اقتصادی، زمزمه‌هایی مبنی بر این که پیش‌بینی رشد هشت درصدی اقتصاد از پشتوانه کارشناسی لازم برخوردار نبوده است، روز به روز بلندتر شده و اعلام می‌شود که چنین رشدی برای اقتصاد ایران امکان‌پذیر نیست. اما آیا رشد هشت درصدی اقتصاد ایران در شرایط فعلی واقعا غیرممکن است؟

در ادبیات اقتصادی از یک مرز فرضی برای اقتصاد هر کشور سخن گفته می‌شود که به «مرز امکانات تولید» موسوم است. طبق تعریف، یک اقتصاد کارآمد که از تمام منابع و امکانات موجود خود استفاده می‌کند، در کوتاه مدت نمی‌تواند فراتر از این خط مرزی تولید کند و به همین دلیل برای افزایش تولید یک یا چند کالای خاص باید از تولید کالا یا کالاهای دیگری بکاهد که همین بده بستان باعث ثابت ماندن کل تولیدات کشور شده و رشدی در اقتصاد اتفاق نخواهد افتاد.

البته با سازماندهی مناسب در هر اقتصادی می‌توان با کاستن از مصرف حال به نفع سرمایه‌گذاری برای آینده، مرز امکانات تولید را حتی در یک اقتصاد کارآمد هم گسترش داد. گسترش مرز امکانات تولید این امکان را فراهم می‌کند تا بدون کاستن از تولید کالا یا کالاهای خاصی، کل تولیدات اقتصاد را افزایش داد که به صورت رشد اقتصادی در کارنامه اقتصادی منعکس شود.

در اینجا اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که در چند دهه اخیر، تداوم رشد اقتصادی جهان یکی از مهم‌ترین القائات ایدئولوژی‌های چپگرایان اقتصادی را زیر سوال برده است. پیشتر، برخی از نحله‌های فکری چپگرا ادعا می‌‌کردند که رشد اقتصادی کشورهای توسعه‌یافته با استثمار کشورهای عقب‌مانده حاصل می‌شود. قاعدتا نتیجه این ادعا باید این باشد که رشد مثبت اقتصاد کشورهای توسعه‌یافته با رشد منفی اقتصاد کشورهای عقب‌مانده خنثی و به صورت حاصل جمع صفر منعکس شود. اما حاصل جمع مثبت رشد اقتصادی کشورهای جهان، ناقض این ادعا و اثبات‌کننده آن است که می‌توان حتی مرکز امکانات تولید جهان را هم به طور مداوم افزایش داد.

بحث اصلی را با طرح سوالی پی می‌گیریم. آیا اقتصاد همه کشورها روی مرز امکانات تولید قرار دارد؟‌

قبلا اشاره شد که فقط یک اقتصاد کارآمد روی این مرز قرار دارد یعنی اقتصادی که تمام منابع تولید خود اعم از نیروی انسانی، زمین، منابع طبیعی و سرمایه راکد را به صورتی کارآ در خدمت گرفته است. اما اگر در اقتصادی مشاهده شود که منابع تولید به نحو گسترده‌ای عاطل مانده‌اند و به صورت کارگران بیکار، تولید زیر ظرفیت در کارخانه‌ها و زمین و منابع طبیعی بدون استفاده جلوه می‌کنند، آیا می‌توان ادعا کرد که اقتصاد روی مرز امکانات تولید قرار دارد؟ به طور قطع پاسخ منفی است.

این‌گونه اقتصادها که نه روی مرز امکانات تولید بلکه داخل این مرز قرار دارند، دارای امکان مهم دیگری برای افزایش رشد اقتصادی از مسیری غیر از گسترش مرز هستند و آن حرکت از داخل مرز به روی خط مرزی امکانات تولید است. رشد جهشی اقتصاد بسیاری از کشورهای غربی و ژاپن در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم و نیز کشور چین در دو دهه اخیر در همین چارچوب قابل توضیح است.

البته بدون‌ استفاده ماندن منابع تولید تنها راه باقی ماندن در داخل مرز امکانات تولید نیست. سازماندهی غیرکارآمد اقتصاد، انحصارات، مقررات ناکارآمد و برخورد دستوری با اقتصاد نیز باعث می‌شود که فاصله با مرز امکانات تولید افزایش یابد.

به نظر می‌رسد اقتصاد ایران نیز واجد بسیاری از ویژگی‌های اقتصادی است که نه روی مرز بلکه در داخل مرز امکانات تولید قرار دارد و به همین دلیل با یک سازماندهی مناسب می‌توان رشد اقتصادی حتی دو رقمی را به صورتی که در اقتصادهای غربی پس از جنگ جهانی دوم و نیز چین و برخی از کشورهای آسیای جنوب شرقی در دو دهه اخیر اتفاق افتاد، در اقتصاد ایران شبیه‌سازی کرد.

چنین رشدی از نظر تئوریک تا زمان اشتغال کامل قابل تحقق است و استدلال علمی قابل دفاعی برای رد آن وجود ندارد. حتی با نگاهی به تجربه معاصر اقتصاد جهان هم می‌توان دریافت که وقتی اقتصادهای غول پیکری را که روی مرز امکانات تولید قرار گرفته و یا بسیار به آن نزدیک هستند می‌توان سالانه نزدیک به ۵درصد رشد داد، قاعدتا رشدی دو برابر آن برای اقتصادهایی که فاصله زیادی با مرز امکانات تولید دارند، نباید دور از ذهن باشد.