نگاه جدید به اقتصاد
مصاحبه تلویزیونی دکتر احمدینژاد پیرامون طرح تحول اقتصادی را باید نقطه عطفی در مدیریت اقتصادی ایشان به حساب آورد؛
علی سرزعیم
مصاحبه تلویزیونی دکتر احمدینژاد پیرامون طرح تحول اقتصادی را باید نقطه عطفی در مدیریت اقتصادی ایشان به حساب آورد؛ چرا که یک گسست قابل توجه نسبت به رویکرد ایشان نسبت به مسائل اقتصادی را نشان میدهد. در گذشته ایشان صرفا با تکیه بر اینکه کافی است تا اراده دولت جزم شود و منابع اختصاص یابد تا کارها انجام شود، ایراد سخن میکرد؛ اما این مصاحبه نشان داد که ایشان به بخشهایی از پیچیدگی نظام اقتصادی کشور واقف گردیده و تجربه سه ساله به ایشان آموخته که مسائل آنگونه ساده، خطی و روشن نیست که در گذشته تصور میشد.
دوم آنکه در گذشته ایشان به انحای مختلف در برابر علم اقتصاد به عنوان دستاورد مهم بشر علامت سوال گذاشته و در بهترین حالت کاربرد آن را برای ایران مورد تردید قرار میدادند، اما مصاحبه اخیر از سر تواضع در برابر حاملین علم اقتصاد و کارشناسان ارائه شد و صادقانه در آن اعلام شد که اگر کارشناسانی هستند که در زمینههای مورد بحث دیدگاه دیگری دارند، مسوولان قوه اجرایی از طرح نظرات آنها استقبال کرده و نه تنها برخورد تقابلی با این افراد صورت نخواهد گرفت، بلکه از این ایده قدردانی خواهد شد. اشاره به اقسام نظام تعیین نرخ ارز، کارکرد علامت دهی قیمتها، هرز منابع و عدم تخصیص بهینه آنها و لزوم رشد با ثبات در اقتصاد همگی نشان دهنده یادگیری مفاهیم اقتصادی در خلال چند سال مسوولیت است. قاعدتا میتوان حدس زد که این تعابیر از آموزشهای فشرده و مباحث مفصل کارشناسی حاصل شده است و هیچ کس از تامل شخصی به این نکات نخواهد رسید. بنابراین باید این تحول و این پیشرفت را تبریک گفت و مثبت ارزیابی کرد. نکته سوم این است که بر خلاف گذشته که دائما تاکیدات بیمورد و حتی سوالبرانگیزی میان ۱۶ سال گذشته و سه سال اخیر برقرار میشد، اینک نگاه ایشان کلانتر شده و دوره بلندمدت حیات جمهوری اسلامی و حتی قبل از آن را مورد توجه قرار داد. برخلاف گذشته دیگر تلاشی بر نفی اقدامات گذشته و تکریم بیش از حد فعالیتهای انجام شده در این دولت صورت نگرفت بلکه زمزمههایی از قدرشناسی نسبت به اقدامات گذشته در سخنان ایشان دیده میشد و در عین حال متواضعانه اشکالات موجود در عملکرد دولت و برخی نتایج نامطلوب اقرار شد و دیگر انکار نگردید. نکته ای که از همه به اعتقاد اینجانب مهمتر است، نحوه ورود ایشان به مسائل اقتصادی کشور است. صحیح ترین شکل ورود به مباحث اقتصادی این است که یک دورنمای کلی از عملکرد اقتصادی در اختیار داشت تا اشکالات آن نظیر رشد پایین و در عین حال متلاطم آشکار گردد. به تبع آن سوالات دیگری دنبال شود و پیگیری زنجیروار این سوالات آدمی را به اشکالات اساسی نظام سیاست گذاری اقتصادی کشور راهنمایی خواهد کرد. به هیچ عنوان نمیتوان ادعا کرد که همه نکات مطرح شده در بسته سیاستگذاری دولت برای تحول اقتصادی درست است و روشن است که هنوز دیدگاههای موجود در رابطه با نظام بانکی قابل خدشه است، اما مسیری مثبت ایجاد شده که بر اساس آن میتوان انتظار داشت تا این دیدگاهها اصلاح شود؛ چرا که اینک میتوان مطمئن بود که گوش شنوایی برای دیدگاههای منطقی دیگر وجود دارد.
در پایان اشاره به چند نکته ضروری است. اولا آیا ضروری است که رییسجمهور خود درک کاملی از نظام اقتصادی داشته باشد تا بتواند دولت را مدیریت کند؟ آیا این امکان وجود نداشت که یکی از تصمیمسازان اقتصادی دولت که نقش عمدهای در سیاستگذاریها دارد، چنین مباحثی را مطرح کند؟ نگاهی به تجربه آمریکا به ما میآموزد که لزومی ندارد رییسجمهور بر خیلی از امور اشراف داشته باشد. کافی است تا رییسجمهور دارای این درک باشد که فرد کارشناس و متخصصی را برای سیاستگذاریها انتخاب کرده و کار را به او بسپارد. به عنوان مثال جورج بوش درکی از نظام اقتصادی ندارد؛ اما میداند که برای بانک مرکزی باید فرد خوش فکر و با سوادی چون بن برنانکی، استاد پیشین هاروارد را به کار بگمارد و خیالش راحت باشد که او بهترین سیاستها را اتخاذ خواهد کرد؛ کما اینکه در بحران اقتصادی اخیر این اشخاص بیش از بوش تحت فشار بودند و مسوولیت داشتند. دقیقا به همین دلیل در مطبوعات غربی وقتی میخواهند از عملکرد دولت آمریکا سخن بگویند نمی گویند بوش چنین کاری کرد، بلکه میگویند تیم بوش به چنین تصمیمی رسید. در حال حاضر چنین به نظر میرسد که نظام کارشناسی دولت هنوز در پشت پرده فعالیت میکند و رییسجمهور برآیند تصمیمات را تعیین میکند. اگرچه حسن این روش این است که رییسجمهور تا چیزی را شخصا مجاب نشود، تصویب نخواهد کرد؛ اما باید توجه داشت که معایب همه تصمیمها به طور طبیعی متوجه ایشان خواهد شد؛ اما اگر نظام کارشناسی در مقابل مردم مسوول شناخته شود در صورت ضعف عملکرد، آنها کنار گذاشته میشوند و اعتماد عمومی به رییسجمهور تا این حد تقلیل نمییابد.
نکته دوم این است که این تحول بزرگ در نگرش رییسجمهور با یک تجربه سه ساله در مقام رییسجمهور و به هزینهای گزاف به دست آمد. اختلالاتی که در نظام سیاستگذاری کشور در این چند سال به وجود آمد، هزینههای بزرگ و هزینه فرصت بزرگی را بر کشور تحمیل نمود که تنها درآمد نفت توانسته بر آنها سرپوش گذارد. با تحول نگرش رییسجمهور در مصاحبه اخیر میتوان حدس زد که اگر ایشان چهار سال دیگر بر سکوی ریاست جمهوری قرار داشته باشند، به همین دیدگاهی میرسند که آقای هاشمی پس از هشت سال و آقای خاتمی پس از هشت سال رسیدند. معنای این حرف آن است که در این چند سال آیندگان بر دوش گذشتگان ننشستهاند، بلکه راه گذشتگان را مجددا از آغاز طی کردهاند. اینک جای سوال برای تصمیمگیرندگان بزرگ است که نظام سیاسی کشور را به نحوی آماده کنند که مجال مدیریت، مجال یادگیری و تجربه نباشد. انسانها تمرینها و سوالات خود را در خارج از مسوولیت انجام دهند و در هنگام مسوولیت با درایت و شجاعت به پیش روند. در کشورهای غربی احزاب این وظیفه را بر عهده دارند؛ اما در کشور ما متاسفانه با نفی و انکار نقش احزاب این نقش ایفا نمیشود. هم اکنون اصلاح طلبانی که در خارج از حیطه قدرت هستند بهرغم اینکه ادعای تشکیل دولت سایه را کردند، هیچ اقدام واقعی در این رابطه انجام ندادند و اگر آنها نیز روی کار آیند مجددا افرادی را خواهند آورد که میخواهند بر سریر قدرت به تجربه اندوزی و یادگیری مبانی اولیه بپردازند. اینک زمان مناسبی است تا نگاهی به گذشته بیاندازیم. در دولت دوم آقای خاتمی بنا بر ملاحظات سیاسی از ورود شهردار وقت؛ یعنی رییسجمهور فعلی جلوگیری شد. هزینه این اقدام این بود که ایشان در آن زمان که میتوانست با حضور در کابینه با بسیاری از مسائل را آشنا شود، چنین فرصتی نیافت و عملا وقتی به قدرت رسید ناچار به سعی و خطا شد. آیا نمیتوان از گذشته درس گرفت؟
ارسال نظر