شفافیت در انتصاب مدیران
ایجاد چنین شفافیتی میتواند به مشهود شدن مشکل و قابل قضاوت شدن عملکرد مدیران ارشد در انتصابهایشان کمک کند. اما سوال اینجاست آیا اصولا مدیران قوی میپذیرند و میتوانند در نظام دولتی مدیریت کنند؟
تجربه انتخاب شهردار تهران مثال خوبی برای این موضوع است. شورای شهر تلاش کرد فرآیند انتخاب شهردار کاملا شفاف باشد. اما عملا گزینههای قابل انتخاب ازسوی شورا به قدری تقلیلگرایانه بود که اساسا کسی به شفافیت این فرآیند توجهی نکرد، چون در نهایت آنچه مهم است توانایی مدیر است نه چگونگی انتخاب او.
کیفیت مدیریت در دولت پایین است و یکی از مهمترین دلایل آن، ضعف بسیاری از مدیران دولتی است. بسیاری از مدیران دولتی به قدر کافی توانا نیستند، چون مدیران توانا عمدتا تمایلی به کار در دولت ندارند و طبعا صندلیهای خالی مانده باید ازسوی همین گزینههای موجود پر شوند. مدیران توانا به دولت نمیآیند؛ زیرا هم امکان «مدیریت کردن» در دولت محدود است و هم نظام جبران عملکرد مدیران دولتی ناکارآمد است. منظور از مدیریت کردن، همه امکاناتی است که در اختیار یک مدیر قرار دارد تا آنچه را که معتقد است برای سازمان مفید است، به اجرا بگذارد. نظام مالی و بودجهای بوروکراتیک و ناکارآمد، فشارهای سیاسی، مداخلات نظارتی و کنترلی نهادهای غیرمسوول، تصلب منابع انسانی در دولت و عوامل دیگر مهمترین موانع مدیریت موثر در دولت هستند. در چنین شرایطی اگر اقلیتی از افراد توانا، دلسوز و ایثارگر را کنار بگذاریم عمدتا کرسیهای مدیریتی ازسوی کسانی اشغال میشود که فاقد تواناییهای لازم هستند. کسانی که یا به صرف سنوات کارمندی اکنون نوبتشان رسیده که مدیر شوند یا چون در بخش خصوصی واقعی توان رقابت برای مدیر شدن را ندارند چارهای جز تطبیق خود با شرایط را نداشته و همین که یک عنوان مدیریتی را بعد اسم خود بگذارند، برایشان عالی است.
در چنین شرایطی بده بستان برای واگذاری صندلیهای مدیریتی هم رونق میگیرد. یکی از رایجترین بدهبستانها هم شبکهسازی قدرت است. بسیاری از مدیران دولتی بنا به تجربه دریافتهاند اگر به فردی که منتسب به اشخاص صاحب قدرت است نزدیک شوند این نزدیکی و ارتباط میتواند در روز مبادا حلّال مشکلات آنها باشد. وجود یک فرد وابسته به منابع قدرت در کنار آنها میتواند تیغ نظارت رسمی را کُند کند. نهادهای نظارتی رسمی در مواجهه با فسادی که افراد منتسب به قدرت درگیر آن هستند محتمل است که دچار رودربایستی و احتیاطهای سیاسی شوند. معمولا افراد درجه یک سیاسی و سرشناس خود مستقیم وارد این مناسبات نمیشوند، اما خانواده آنها کاملا در معرض چنین پیشنهادهایی هستند. اینجاست که پدیده ژن خوب شکل میگیرد. گاهی هم این بدهبستانها دوطرفه است و مدیران به نزدیکان هم بهصورت متقابل سمت مدیریتی میدهند. یکی همسر دیگری را مشاور میکند دیگری فرزند اولی را معاون میکند، این بدهبستانها عملا شبکهای از منافع و وابستگی ایجاد میکند که امکان مقابله با این روابط را کاهش میدهد.
مهمترین مزیت شفاف شدن فرآیند انتخاب مدیران در همین بخش است. شفافیت در چنین موضوعاتی به منزله اعمال نظارت همگانی است و به همین دلیل قطعا از برخی فسادها جلوگیری میکند. بهعنوان مثال، پدیده تعارض منافع در بخش دولتی بسیار رایج است. تعارض منافع (Conflict of Interest) وقتی رخ میدهد که یک فرد در موقعیتی قرار دارد که تصمیم یا رفتار حرفهای او در تضاد با منافع سازمان متبوع یا استانداردها و ضوابط شغلی، اما همراستا با منافع شخصی وی است. مثلا وقتی افراد میتوانند درباره موضوعاتی تصمیمگیری کنند که خود ذینفع آن هستند. مثلا اعضای هیاتمدیره یک شرکت دولتی که درباره حقوق و پاداش خود تصمیم میگیرند. یا یک مدیر دولتی مسوولیت نظارت و صدور مجوز حوزهای را دارد که خود او یا نزدیکانش در قالب شرکتهای خصوصی و گاه حتی نیمهدولتی در آن حوزه ذینفع هستند. صدها مثال از چنین تعارضات منافعی در دولت وجود دارد که شفافیت انتصاب مدیران و البته اعضای هیاتمدیرهها و برخی کمیسیونها و شوراهای کلیدی میتواند به شفاف شدن عملکرد آنها و تحت نظارت قرار گرفتنشان کمک کند.
یکی دیگر از مزایای شفافیت انتصاب مدیران دولتی کاهش زمینه فساد موسوم به درهای گردان (Revolving Doors) است. درهای گردان وقتی کار میکنند که افراد بین مشاغل عمومی و خصوصی متاثر از هم جابهجا شوند. مثلا فرض کنید فردی که مدیر در یک نهاد نظارتی است بلافاصله بعد از خروج از شغل دولتی در یکی از موسساتی که تا دیروز تحت نظارت او بوده مشغول به کار شود. کسی که میداند عملکرد او در دولت میتواند آینده شغلی او را خارج از دولت بسازد یا خراب کند تحت تاثیر این موضوع وارد بده بستان میشود. یکی از مهمترین جذابیتهای مدیریت در دولت برای افراد نه چندان قوی همین موضوع است. یک دوره مدیریتی حتی کوتاه در دولت برای چنین افرادی دروازه ورود به مناسباتی است که آینده آنها را تامین میکند. شفافیت در انتصاب مدیران امکان نظارت همگانی بر سوابق مدیریتی افراد را ایجاد کرده و سیر کاری آنها را زیر ذرهبین خبرنگاران و نهادهای مدنی و جامعه میبرد.
خلاصه اینکه شفافیت در انتخاب مدیران اگرچه گام موثری در کاهش فساد بهخصوص در حوزه تعارض منافع است، اما بعید است مشکل زیربنایی کیفیت مدیریت در دولت را حل کند.
ارسال نظر