از حسن عباسی تا رائفیپور؛ جنون ژاژخایی/ پهلوان پنبه شدن هم نیاز به یک رقیب خیالی دارد
سه بارش اتفاقی است. صدبار و ۲۰۰ بار و ۳۰۰ بار که اتفاقی نمیشود. حکایت آن بنده خدایی است که میگفت نمیدانم چرا هر چه گم میشود، مرا متهم به دزدی میکنند اما از قضا آنچه را گم شده، در خانه من مییابند.
در این سالها هرچه این جماعت به ظاهر انقلابی تفت دادهاند، خوراکی شده برای آنهایی که نه میخواهند سر به تن ایران باشد و نه میخواهند نشانی از نظام سیاسی حاکم باقی بماند. گروهی این زمره عبوس زهد را متوهم میخوانند. کافی است فقط چند دقیقه رنج گوش دادن به افاضات حضرات را بر خود هموار کنید تا بر این ادعا نیز صحه بگذارید. از اداره یک جلسه عادی پرسش و پاسخ دانشجویی عاجزند اما دعوی اداره جهان را دارند. اغلب سخنانی که خودشان و پیروان بامزهشان جدی میگیرند، مایه انبساط خاطر اکثر مردم میشود و حکم فکاهه پیدا میکند.
در این بین البته کسانی هم یافت میشوند که این جماعت را مرد رند میدانند. مردرندانی که خوب بلدند بعضی از آدمهای بحت و بسیط را سرکیسه کنند و به نام مبارزه با تهاجم فرهنگی و بسط و گسترش مفاهیم ارزشی ساختمان و دفتر و ماشین و امکانات و بودجههای آنچنانی بگیرند و در جلوت یقه پاره کنند و کف بر لب بیاورند اما در خلوت به ریش برکشندگان خود بخندند. این هم حرفی است که نمیتوان بسادگی از کنارش گذشت.
فکرش را بکنید، دشنام و تهمت و پردهدری و عربده را از این موجودات بگیری و بگویی حالا دو کلام حرف حساب بزن تا ببینیم چند مرده حلاجی! فکر میکنید جز بسم الله الرحمن الرحیم که آن را هم از پدران خود آموختهاند، حرف دیگری برای گفتن داشته باشند؟ با این حال من با همه گزینههایی که دوستان میگویند کاری ندارم. همه آنها حرف حساب است و قابل تأمل. چیزی که در این میان نادیده گرفته میشود، مفهومی است به نام رقابت. آنچه باعث میشود آنها روز به روز سخنان بدیعی سر هم کنند، رقابت است. رقابت با کی؟ با خودشان. آنها رقیبی جز خود ندارند. آنها با خودشان رقابت میکنند. چه کسی میتواند همانند آنها هرچه میخواهد دل تنگش بر زبان بیاورد و هیچ کس نازکتر از گل هم به آنها نگوید؟ کافی است یک دهم نه که یک صدم این ادبیات را حریف سیاسی آنها به کار گیرد تا حسابش با کرام الکاتبین بیفتد. آنها روی تنبک بی پوست شیر خدا شدهاند.
اما بالاخره پهلوان پنبه شدن هم دستکم نیاز به یک رقیب خیالی دارد. بنابراین آنها با امثال خودشان پنجه در پنجه میشوند.
آن یکی خطاب به مخالفانش میگوید: شما خوشتان میآید به دست داعشیها بیفتید. این یکی میبیند عجب حرفی زده رفیق شفیقش، باید یک پرده از او بالاتر سازش را کوک کند. و کوک میکند: اینها قرار بوده در قرارداد اف ای تی اف قاسم سلیمانی را تحویل امریکاییها بدهند. استاد اعظم با شنیدن این حرف خواب از سرش میپرد. چطور چنین چیزی به ذهن او خطور نکرده بود. باید روی این رفیق انقلابی را کم کرد. و کم میکند: فقط از شهادت قاسم سلیمانی سه میلیارد دلار درآمد کسب کردیم! و این بازی جنون آمیز ژاژخایی ادامه دارد تا...الیس صبح بقریب؟
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.