رسیدگی به این پرونده از بیست و هفتم بهمن ۹۲ به دنبال ناپدید شدن طیبه ۷۰ساله در دستور کار پلیس قرار گرفت. شواهد نشان می داد این زن که با کسی خصومت شخصی نداشت،پس از شرکت در کلاس های مذهبی به طرز مرموزی ناپدید شده است.

تلاش برای افشای راز ناپدید شدن این زن ادامه داشت تا این که یک روز بعد در ظهر بیست و هشتم بهمن ۹۲ جنازه پتوپیچ این زن در دشت مزار دماوند پیدا شد.

اعتراف عروس

بررسی ها نشان می داد این زن با ضربه های جسمی سخت به سرش از پای در آمده است. تحقیقات برای روشن شدن راز جنایت آغاز شده بود که پلیس در راه پله های خانه طیبه با آثار خون روبه رو شد و دریافت به احتمال زیاد وی قربانی جنایت یک آشنا شده است.

تحقیق از اعضای خانواده قربانی آغاز شده بود تا این که یکم اسفند 92 تازه عروس 32ساله خانواده به نام فرشته لب به اعتراف گشود و به قتل مادرشوهرش اعتراف کرد. وی گفت: هفت ماه از ازدواج من و همسرم می گذرد اما چون مادرشوهرم از همان ابتدای ازدواج مخالف این وصلت بود مدام در زندگی مان دخالت می کرد.

من ، همسرم و مادرشوهرم در یک آپارتمان زندگی می کردیم و او مدام مرا تحقیر می کرد تا این که آخرین بار در غیاب شوهرم با او درگیر شدم و او را کشتم. من برای حمل جنازه از مرد جوانی به نام بهمن که وکیل دادگستری است کمک گرفتم.

به دنبال اظهارات تازه عروس ردیابی متهم فراری آغاز شد و هفت ماه بعد در آبان سال ۹۳ بهمن ۴۲ساله بازداشت شد و به کمک کردن به فرشته در حمل جنازه اعتراف کرد. در بررسی های بعدی روشن شد بهمن شوهر قبلی فرشته بوده است.

در دادگاه دو متهم در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند. در آن جلسه دو پسر قربانی برای فرشته و همدستش اشد مجازات خواستند.سپس فرشته در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: قبول دارم مادرشوهرم را کشتم اما من قصد قتل نداشتم و در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم. وی درحالی که اشک می ریخت گفت: در کلاس سوم راهنمایی درس می خواندم که به اجبار ازدواج کردم اما چند سال بعد از همسرم جدا شدم و در دفتر وکالت بهمن به عنوان منشی شروع به کار کردم. سال 91 بهمن به من پیشنهاد ازدواج داد که پذیرفتم اما بعد از نزدیک به یک سال وقتی فهمیدم بهمن بچه دار نمی شود از او جدا شدم. اوایل سال ۹۲ بود که از طریق یک سایت همسریابی با همسرم آشنا شدم و با وجود مخالفت های مادرشوهرم با هم ازدواج کردیم ولی همسرم اراده ای از خودش نداشت و به همین خاطر مادرشوهرم مدام در زندگی مان دخالت می کرد. از رفتارهای مادرشوهرم خسته شده بودم به همین دلیل از همسرم خواستم تا به خانه دیگری برویم .

وی ادامه داد: صبح بیست و هفتم بهمن مادرشوهرم از طبقه بالا به خانه مان آمد . او که عصبانی و دلخور بود گفت: اجازه نمی دهد به خانه جدیدی برویم.من سعی کردم ماجرا را برای او توضیح دهم اما قانع نشد او به سمت من حمله کرد و موهایم را کشید و با مشت به سرم کوبید. من هم با میله قالیبافی که روی مبل بود چند ضربه به سر مادرشوهرم زدم که بیهوش شد. ترسیده بودم و نمی دانستم با جنازه چه کنم. به همین دلیل با بهمن تماس گرفتم .

سپس بهمن به دفاع پرداخت و گفت: من وقتی به خانه فرشته رفتم اصرار کردم تا با پلیس تماس بگیرد اما او قبول نکرد . به همین خاطر تحت تاثیر التماس های او قرار گرفتم و یک وانت و دو کارگر اجاره کردم. به کارگر ها گفتم قصد دارم سم کشاورزی را به زمین های دماوند منتقل کنم. آن ها در انتقال جنازه به من کمک کردند و بعد از آن ماجرا چند ماه فراری بودم.

در پایان آن جلسه هیئت قضایی وارد شور شد و فرشته را به قصاص و زندان محکوم کرد. بهمن نیز به اتهام مشارکت درحمل و مخفی کردن جنازه به زندان محکوم شد.این حکم در شعبه چهارم دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت و تایید شد.

بازگشت از چوبه دار

فرشته پای چوبه دار رفته بود که توانست رضایت بدون قید و شرط اولیای دم را جلب کند و به زندگی برگردد. وی دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد .وی در تشریح جزئیات زندگی‌اش به قضات گفت :شوهرم مرد بدی نبود و ما اختلافی با هم نداشتیم اما بچه دار نمی شد .من این موضوع را از همان ابتدای زندگی مشترک متوجه شدم اما سکوت کردم.من به خاطر علاقه‌ای که به همسرم داشتم حاضر بودم زندگی را با او ادامه دهم اما مادر شوهرم مدام در زندگی ما دخالت می‌کرد .او حتی اجازه نمی‌داد لباس هایم را به انتخاب خودم بخرم .او لباس های سی سال قبلش را به خانه ا م می آورد و مرا مجبور می‌کرد تا آن ها را بپوشم . از بدرفتاری های مادر شوهرم خسته شده بودم به همین خاطر آخرین بار با او درگیر شدم و او را کشتم.

وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت : من واقعا اشتباه کردم .من زندگی خودم و همسرم را نابود کردم .من می توانستم از همسرم جدا شوم و با مادرم زندگی کنم اما با اشتباهی که مرتکب شدم باعث شدم شش سال از زندگی ام را در زندان بمانم.

ساعت های قبل از اجرای حکم

وی درباره نحوه جلب رضایت اولیای دم گفت : یک روز قبل از اجرای حکم خواهر و برادرهایم به ملاقاتم آمدند و من با آن ها صحبت کردم. برادرم از من پرسید قرار است فردا حکم را اجرا کنند اما من که از این ماجرا بی خبر بودم گفتم قرار است یک ماه دیگر حکم اجرا شود .من بعد از دیدار با خانواده ام به زندان برگشتم. اما ساعت ۲ نیمه شب مرا به سوئیت بردند و گفتند صبح قرار است حکم اجرا شود .من به آن ها اعتراض کردم اما اعتراض من بی فایده بود. ساعت 5:30 صبح بود که من پای چوبه دار رفتم. آن جا از شوهر و برادر شوهرم خواستم تا مرا ببخشند اما برادرشوهرم گفت حاضر به رضایت نیست. وقتی پای چوبه دار رفتم مرگ را با چشمانم دیدم .من برای اعدام آماده بودم . آن روز شش مرد جوان را همراه من برای اعدام پای چوبه دار آورده بودند. من به اولیای دم آن ها التماس کردم تا آن ها را ببخشند .

این زن ادامه داد: همان موقع یکی از ماموران زندان به من گفت بهتر است تلاش کنم تا از اولیای دم پرونده خودم رضایت بگیرم اما به او گفتم من فقط یک مادر پیر دارم .ولی سایر اعدامی ها زن و بچه دارند و فرزندان آن ها چشم انتظار شان هستند.من پای چوبه دارم و طناب را دور گردنم احساس کردم اما مدام یک نفر در گوشم زمزمه می کرد «فرشته امیدوار باش ».همان موقع برادرشوهرم وارد سوله شد و اعلام گذشت کرد.من وقتی از چوبه دار پایین آمدم متوجه شدم قاضی اجرای احکام و مسئولان زندان تلاش زیادی کردند تا رضایت شوهر و برادر شوهرم را جلب کنند.من مدیون آن ها هستم و حالا از قضات دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

گفت و گو با نوعروس

 سرنوشت شش مرد اعدامی چه شد ؟ دو نفر از آن ها اعدام شدند. دو نفر رضایت گرفتند و دو نفر توانستند برای مذاکره با اولیای دم اجرای حکم را متوقف کنند .

از همسرت خبر داری؟ دو سال است که از او طلاق گرفته ام و می دانم در این سال ها ازدواج نکرده است.

اگر از زندان آزاد شوی می خواهی چه کار کنی ؟ مادر پیری دارم که با او زندگی می کنم .

از شرایط زندان بگو؟ من در مدت شش سالی که در زندان بودم خیلی اذیت شدم. به همین خاطر است که حتی قاضی پرونده باور نمی کرد ۳۸ سال داشته باشم و فکر می کرد من یک زن میان سال هستم.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.