سعید حجاریان در گفت و گویی درباره‌ خطر تجزیه‌ ایران، راهکارها برای مقابله و همچنین چگونگی ممکن کردن ایجاد اتحاد سیستماتیک میان پوزیسیون و اپوزیسیون مخالف تجزیه پرداخته است. این گفت و گو را در ادامه بخوانید؛

 خطر تجزیه‌ ایران را چقدر جدی می‌دانید؛ اساسا کاری عملی هست یا خیر؟

 زمانی که امریکا می‌گوید همه‌ گزینه‌ها روی میز است، باید به این نکته توجه کرد که یکی از گزینه‌های او و به‌خصوص هم‌پیمان‌های منطقه‌ای‌اش تجزیه‌ی ایران است. چندی پیش، جان بولتون از لفظ مجعول «خلیج عربی» استفاده کرد و بعید نیست، دست‌اندرکاران دولت فعلی امریکا در هم‌آوایی با کشورهای خلیج فارس ادعاهایی درباره‌ی جزایر سه‌گانه مطرح کنند و احیانا در یک درگیری محدود این جزایر را تصرف کنند. در صورت وقوع چنین رخدادی، باید با نیروی دریایی و موشک آن جزایر را پس گرفت که امری است به غایت دشوار. چون آن‌ها در جنگ دریایی دست بالا را دارند و می‌دانیم این همه ناو بی‌جهت در خلیج فارس حضور پیدا نکرده‌اند. البته کسانی که در میان اپوزیسیون آریایی ادعای تمامیت‌ ارضی می‌کنند، معلوم خواهند کرد فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان/ آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست!

از طرف دیگر، سناریوی عراقیزاسیون ایران نزد برخی ایران‌ستیزان مطرح است. اگر امریکا بخواهد سناریوی عراق را درباره‌ ما اجرا کند، قطعا دو نیروی سیاسی مستقل در دو منطقه‌ی ایران به راه خواهد انداخت البته با پول سعودی. در این صورت، دیگر به شعار «بزن و دررو» قناعت نخواهند کرد و به «بزن و بایست» روی خواهند آورد؛ بدین معنا که دو منطقه را پرواز ممنوع اعلام خواهند کرد تا نیروی اپوزیسیون بتواند جایگاه لجستیکی خود را محکم کند و به پیش‌روی ادامه دهد. اگر وقایع عراق را فراموش نکرده باشید، هم در شمال و هم در جنوب، و نیز اهوار، منطقه‌ی پرواز ممنوع اعلام کردند. در شمال، کردها، دولتی نیمه خودمختار تشکیل دادند و برای خود پیش‌مرگه داشتند و حتی به تجارت نفت روی آوردند. در جنوب نیز گروه‌هایی به‌وجود آمدند و دردسرهای زیادی برای نیروهای صدام پدید آوردند و حتی تا زمان سقوط وی در آنجا ماندند.

ایران یکپارچه و تجزیه نشده چه هزینه‌هایی برای آنهایی دارد که در حال برنامه ریختن برای تجزیه‌ی ایران هستند و با تجزیه‌ی ایران چه نتیجه‌ای پیش بینی می‌شود؟

شاید بتوان به ضرب و زور خاک را یکپارچه نگه داشت اما قوت یا ضعف یک کشور را باید در عنصر همبستگی اجتماعی جست. بالکان، یکپارچه بود اما همبستگی نداشت و به‌محض وارد شدن قوه زور، روند بالکانیزاسیون رخ داد. در مقابل، هند کشوری است که دین‌ها و زبان‌های بسیاری را در خود جای داده است، تا حدی که بعضا طرفین کشور زبان و دین دیگر را نمی‌شناسند؛ اما به‌واسطه‌ی دموکراسی، همبستگی اجتماعی وجود دارد. پس باید تعریف کنیم، ایران بناست مانند یوگسلاوی یکپارچه شود یا هند. به‌ اعتقاد من، مردم همبسته‌ای که باور دارند در این ملک سهم دارند، مقابل تجزیه خواهند ایستاد و نیروی مقاومت تشکیل می‌دهند.

در میان گروه‌های اپوزیسیون هم همیشه حساسیت بر تجزیه‌ی ایران مشاهده شده. چه چیزی مقابله و مخالفت با تجزیه‌ی ایران را به امری ملی تبدیل کرده است؟

من معتقدم بسیاری از نیروهای اپوزیسیون وطن‌خواه هستند اما در نیت بعضی از آن‌ها شک دارم. آنان به‌دنبال تحریم و جنگ هستند تا صرفا تکه‌ای از وطن را که هرگز بویی از آن نبرده‌اند، به‌دست آوردند؛ این‌ها دو دسته‌اند یا بی‌وطن‌اند یا وطن‌فروش. و من توصیه می‌کنم آنها در همان خارج کشور با یکدیگر معامله کنند و بی‌وطن‌ها از وطن‌فروشان وطن بخرند!

با توجه به اینکه پوزیسیون و بخش بزرگی از اپوزیسیون [چه در داخل و چه در خارج از کشور] اهمیت زیادی برای تمامیت ارضی ایران قائل هستند برای مقابله با این موضوع چگونه می‌توان از این ظرفیت استفاده کرد؟ آیا می‌توان بر سر این موضوع وحدتی سیستماتیک میان دو گروه پوزیسیون و اپوزیسیون بوجود آورد؟

آن دسته از اپوزیسیون که به‌دنبال وحدت سرزمینی است، در گام اول باید به‌دنبال رفع سایه‌ی جنگ و تحریم از سر ایران باشند تا نشان دهند در مدعای خود صادق‌ است. بعد از آن می‌توان به کمپین‌های مشترک فکر کرد.

راهکار شما برای مقابله با برنامه‌ «تجزیه‌ی ایران» چیست؟

یگانه راه مقابله با تجزیه، پذیرش مقوله‌ شهروندی برای همه‌ ایرانیان فارغ از قوم و نژاد و زبان و مذهب و دین و آیین است. با پذیرش این نکته، همگان در برابر قانون مساوی خواهند بود و از مواهب و نعمات این سرزمین مشترک به یکسان بهره‌مند خواهد شد. آنگاه احساس علقه به سرزمین پدید می‌آید و چشم‌ها از دست و عمل یگانه برداشته خواهد شد.

یکی از راهکارهای پیشنهادی برخی تحلیلگران تقویت حس ملی‌گرایی در میان مردم و گروه‌های مختلف است؛ در تاریخ ایران چهره‌هایی کاریزماتیک برای ایجاد این حس در جامعه‌ی ایرانی وجود داشتند، آیا امروز چنین چهره‌هایی داریم؟

به اعتقاد من نخست باید پروژه‌ای ملی وجود داشته باشد که مردم حول آن گردهم آیند؛ زمانی مشروطه‌خواهی و زمانی ملی‌ شدن صنعت نفت پروژه‌ی ملی محسوب می‌شدند و حول آن ادبیات ملی به‌وجود می‌آید. اما در چشم‌انداز ما، پروژه‌ی ملی وجود ندارد؛ نه الگوی دقیقی از توسعه‌ی ملی تعریف شده است و نه دین و مذهب می‌توانند چنین نقشی ایفا کند. از سوی دیگر باید تأکید کرد، چهره‌ی کاریزماتیک حول یک گفتمان شکل می‌گیرد و در خلاء نمی‌توان چنین انتظاری داشت. امام، در مقابل شاه چنین وجهی پیدا کرد و آقای خاتمی در مقابل گفتمان انسدادطلبی.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.