ناگفته هایی از روابط آیت الله کاشانی با ۲ شاه پهلوی
۵۷ سال پیش ،یکی از پرحرف وحدیث ترین چهره های تاریخ ایران درگذشت. پس از گذشت سالها، هنوز در باره آنچه در دهه ۳۰ رخ داده است بگومگو وجود دارد و این بحث هاوقتی به ماجرای آیتالله کاشانی و رابطهاش با دکتر مصدق میرسد دامنه بیشتری پیدا میکند. یکسال قبل از کودتای ۲۸ مرداد، آیتالله کاشانی به جای دکتر حسن امامی ریاست مجلس شورای ملی را به عهده میگیرد و آن روز نقش پررنگتری در تاریخ ایران بازی میکند.
به مناسبت سالگرد رحلت آیتالله کاشانی میزبان دکتر محمود کاشانی،یکی از دو پسر بازمانده آیت الله بودیم تا بیشتر از آنکه به موضوعات تاریخی بپردازیم نگاهی به زندگی شخصی آیتالله کاشانی بیندازیم. پسرش روایتهایی از زندگی پدر داشت و گفتوشنود ما به ماجرای دیدار محمدرضا پهلوی با آیتالله کاشانی در آخرین روزهای زندگی ایشان کشیده شد. محمود کاشانی از دوران زندگی پنهانی پدرش در جریان جنگ جهانی دوم هم گفت و به دوران حکومت رضاخان هم اشاره کرد.
چند و چون زندگی آیتالله کاشانی را به روایت فرزندش بخوانید:
کمی درباره خانواده و زندگی آیت الله کاشانی بگویید؟
آیتالله کاشانی، فرزند آیتالله سید مصطفی کاشانی بود. پدربزرگ ایشان هم آیتالله سیدحسین کاشانی بود. در واقع پدر و پدربزرگ آیتالله کاشانی از مراجع تقلید بودند. آیتالله کاشانی بهنام سیدابوالقاسم در تهران متولد شد و در سن 16 سالگی به همراه پدر به سفر حج رفتند و در بازگشت از آنجا که پدر ایشان بسیار علاقمند بود که فرزند راه ایشان را دنبال کند، در نجف اشرف ساکن شد. در این حوزة علمیه بخشهایی از دروس را نزد پدرشان خواندند، در مراحل بالاتر هم در درس آیتالله محمدکاظم خراسانی که از بزرگان علمای عراق بودند و در درس فقه در نزد آیتالله میرزا حسین میرزا خلیل تهرانی که از بزرگان رشته فقه در نجف بودند. دورههای متعددی در نزد این علمای بزرگ درسهای فقه و اصول را خواند و چون استعداد سرشاری داشت، در ۲۵ سالگی به درجه اجتهاد رسید.
سال تولدشان؟
سال تولد ایشان ۱۲۵۴ خورشیدی. به هر حال این پیشینه تحصیلات ایشان در حوزه نجف اشرف بود. ایشان از ۱۶ سالگی در نجف بودند تا حدود ۴۰ سالگی. و البته یک بخشی هم در کاظمین بودند.
یعنی در زمان مشروطه ایشان در ایران نبودند؟
در زمان مشروطیت در سال 1285 خورشیدی که در حدود 31 سال داشتند، در آن زمان ایشان رابطه تنگاتنگ داشت با آیتالله خراسانی و آیتالله خلیلی. و این دو فقیه و اصولی برجسته از علمایی هستند که فتوا بر جواز مشروطیت دادند.
در جنگ جهانی دوم تلاش کردند آیتالله کاشانی را دستگیر کنند، دوستان و هواداران ایشان با یک شگردهایی توانستند ایشان را به نحوی از دستگیری نجات دهند و به مدت یک سال زندگی پنهانی در تهران داشتند. در خانههای مختلف ولی نتوانستند ایشان را بازداشت کنند. در همان دورانی که ایشان در زندگی پنهانی بهسر میبرد، فعالیت انتخاباتی مجلس چهاردهم را آغاز کرد.
مرحوم پدر در آنجا کرسی درس هم داشتند و شاگردان معروفی هم دارند؟
ایشان از آغاز زندگی درگیر مبارزات سیاسی شد، چون در سال 1293 خورشیدی جنگ جهانی اول آغاز شده بود، این جنگ به قلمروی دولت عثمانی گسترش پیدا کرد (یعنی کشورهایی که امروزه به آنها میگوییم عراق، سوریه و فلسطین و همینطور عربستان). انگلستان از خلیج فارس، از شبه جزیره فاو به عراق حمله کرد، با نیروهای نظامیاش که اکثرا سربازان هندی بودند. در این زمان آیتالله سیدمصطفی کاشانی پدر آیتالله کاشانی نخستین مرجع در عراق بود که بر ایستادگی در برابر هجوم ارتش انگلیس فتوا داد و علمای بزرگ دیگر عراق همصدا شدند و عشایر را دعوت کردند به اینکه در برابر هجوم نظامی انگلستان به عراق که آن موقع قلمروی دولت عثمانی بود، ایستادگی کنند. فکر فرقهگرایی را کنار گذاشتند و گفتند سرزمینهای قلمروی اسلامی نباید مورد هجوم قرار بگیرد. در اینجا یک عکس جالبی وجود دارد که پدر آیتالله کاشانی و خود ایشان در جبهه جنگ، یعنی در جریان رفتن به شمال بصره حضور دارند و این عکس نشان دهندة پیشگامی علما و مردم برای متوقفکردن هجوم نظامی نیروهای انگلستان است. در منطقه شمال بصره جنگهایی درگرفت و انگلیسها نتوانستند از شمال بصره حرکت کنند و به بالاتر بیایند. این مقاومت ادامه پیدا کرد، ولی پشتوانه بزرگ در آن زمان ارتش عثمانی بود و هنگامی که ارتش عثمانی شکست خورد در منطقه اروپا، انگلیسها توانستند از ناحیه سوریه به عراق حمله کنند و بغداد را تصرف کردند.
آیتالله کاشانی عراق را یا آن منطقه را موطن خودشان میدانستند که به دفاع از آن برمیخاستند؟ چون به هر حال ایشان ایرانی بود.
عراق از نظر تاریخ کهن همیشه بخشی از ایران بوده، یعنی قبل از اسلام در حقیقت بغداد یا منطقه بینالنهرین مرکز حکومت ساسانیان بوده و فرهنگ ایرانی در کل منطقه عراق وجود دارد. آن زمانها هم مرز این گونه وجود نداشت و ارتباط میان علمای ایرانی و ایران زیاد بود. اصلا مرکز حوزه علمیه نجف بود، قم هنوز آن موقع به صورت یک مرکز دینی و فقهی به وجود نیامده بود. بنابراین مرکز مذهبی و علمای بزرگ در نجف بودند.
مرحوم پدر آیتالله کاشانی چه سالی فوت میکنند؟
در سال 1377 قمری، حدود 1297 خورشیدی.
در اوج همان مبارزات علیه ورود انگلیسیها؟
بله، ایشان بیمار میشوند و در کاظمین فوت کردند و در همان کاظمین و در کنار حرم حضرت امام موسی کاظم با یک تشییع باشکوهی در آنجا دفن شدند.
زعامت از مرحوم آیتالله مصطفی کاشانی به مرحوم آیتالله کاشانی انتقال پیدا کرد؟
در سال 1299 خورشیدی، پس از چند سال که انگلستان که عراق را اشغال کرده بود، تصمیم گرفت قیمومت انگلستان را بر عراق تحمیل کند، چون در آن زمان در مقررات جامعه ملل، سرزمینهایی را در قیمومت کشورهای بزرگ قرار میدادند. هنگامی که امپراتوری عثمانی دچار فروپاشی شد، سوریه و لبنان را در قیمومت فرانسه قرار دادند، چون متحد بود با انگلستان. و فلسطین و عراق را در اختیار دولت انگلستان گذاشتند و چون اینها دولت مستقلی نداشتند، دولت انگلستان تصمیم گرفت قیمومت انگلستان را بر عراق و فلسطین تحمیل کند.پیامد آن ایجاد دولت اسرائیل در فلسطین بود.
مرحوم آیتالله کاشانی برادری هم داشتند؟
ایشان تنها فرزند پسر پدرشان بودند.
هیچ سندی در تأیید اینکه رضاخان با حمایت انگلیسیها روی کار آمد وجود ندارد. انگلستان و عوامل او در ایران کوچکترین نقشی در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نداشتند، چون من بررسیهای فراوان تاریخی کردم. یک ادعاهایی میکنند و میگویند مثلا در خاطرات آیرون ساید که آن موقع فرمانده نظامیان انگلیس در ایران بوده، چنین چیزی وجود دارد که این خاطرات سالیان طولانی بعد از او نوشته شد و در آن خاطرات هم سند و دلیلی بر اینکه نیروهای انگلیسی پشتیبانی از رضاخان میر پنج کرده باشند، وجود ندارد.
مرحوم آیتالله چه موقع به ایران تشریف آوردند ؟
از جنبههای مهم زندگی آیتالله کاشانی این است که هنگامی که انگلستان اعلان قیمومت در عراق را منتشر کرد، آیتالله کاشانی تحمل نکرد و با بسیج عشایر عراق و گرفتن فتوایی از آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی که فتوای مهمی دادند که عبارت آن این است که: « هیچ یک از مسلمانان حق ندارند غیر مسلمانی را برای حکومت و سلطنت بر مسلمین انتخاب کنند». این مرجع بلند پایه ، قیمومت انگلستان بر عراق را غیرقابل قبول و خلاف شرع دانستند. ۱۵ تن دیگر از علمای عراق نیز همین فتوا را دادند و همین زمینهساز این شد که مردم عراق، بهویژه عشایر عراق که همه مسلح بودند، دست به یک قیام نظامی علیه نیروهای انگلستان بزنند که پیشگامی فرماندهی این نیروها را آیتالله کاشانی بهعهده داشت.
تعدادش معلوم است که آن عشایر چه تعداد بودند؟
عراق عموما عشایر بودند و شهرهای عراق خیلی محدود بودند در آن زمان. شهر بغداد مرکز سیاسی بود و شهرهای نجف و کربلا و حلّه که اینها در حقیقت مرکز دینی و مذهبی عراق بود. این نبردهای مسلحانه نتیجهبخش بود. انگلستان ناچار شد نیروهای نظامی خود را که در غرب ایران داشت،به عراق منتقل کند و یک خلأ قدرتی هم در ایران به وجود آمد. و این نبردها نتیجهاش این بود که انگلستان از تحمیل قیمومت انصراف داد و پذیرفت ملک فیصل بهعنوان پادشاه عراق انتخاب شود و عراق استقلال پیدا کرد و بهعنوان یک دولت مستقل اعلام موجودیت کرد. با این حال عدهای از سران عشایر و شخصیتهایی که در این قیام مسلحانه مورد پیگرد انگلستان قرار گرفتند، در رأس آنها آیتالله کاشانی بود که به سفارش علمای عراق تصمیم گرفت به ایران بیاید و به همراه فردی با لباس کردی ایشان از کوههای منطقه کردستان به طرف کرمانشاه آمد و ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ ایشان وارد تهران شدند.
یعنی تقریبا همزمان با کودتای سوم اسفند؟
سه روز بعد کودتای سوم اسفند 1299 اتفاق افتاد که به هر حال ایران را از یک هرج و مرج و نابسامانی و تجزیهطلبی که در گوشه و کنار و حتی مرکز ایران به وجود آمده بود، نجات داد. که این دوران ۲۰ ساله به هر حال یک امنیتی در کشور به وجود آورد.
با دوران نخست وزیری سید ضیا همزمان میشود ؟
سه ماهش نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی است که بعد او را کنار گذاشتند و دیگر رضاخان ادامه داد تا 1302 خود او به نخست وزیری رسید.
حضرت آیتالله کاشانی در آنجا که تشریف داشتند، معیشت شان چگونه میگذشت؟ کار و کسبی داشتند؟
نه، ایشان در زندگی خودش بهجز تدریس، بهخصوص در دوران 20 ساله رضاشاهدرس فقه و اصول در همین خانهای که متولد شده بود در محلّه پامنار، در همین خانواده متولد شدند و در همین خانه هم فوت کردند و از نکات جالب این است که آجر روی آجر در این خانه نگذاشتند و این خانه یک خانه قدیمی ساز بود. یک بیرونی و اندرونی بزرگ داشت که این خانه بیرونی در حقیقت مرکز اجتماعات بود.
آیتالله کاشانی از زمان ورود به کشور تا زمان رفتن رضاشاه چه اقداماتی انجام داد؟ یعنی در مقابل رضاشاه هم ایشان فعالیتهایی داشته است؟
باید دوران حداقل 10 سال آخر زندگی احمدشاه قاجار را مرور کنیم. احمدشاه فرد توانایی نبود در میان پادشاهان ایران. افراد لایق و توانمند هم کم نبودند، ولی احمدشاه یک فرد ناتوان بود و اداره کشور و وظایف پادشاهی را درست انجام نمیداد. درسالهای 1293 تا 1297 خورشیدی جنگ جهانی اول در گرفت و بخشهایی از ایران اشغال شد، حرکتهای تجزیهطلبی به وجود آمد. در شمال، جنوب، مرکز و... . امنیت ملی به باد رفته بود. بنابراین حرکتی که رضاخان میر پنج انجام داد یک نوعی نجات ایران بود. چون امنیت بعد از گذشتن یکی، دو سال برقرار شد. البته در سال ۱۳۰۲ شورش خزعل در خوزستان اتفاق افتاد برای تجزیه خوزستان . در این هنگام باز علمای ایرانی و علمای عراق پشتیبانی شدیدی از رضاشاه میکنند که البته آن موقع هنوز سردار سپه و نخست وزیر بود و او میتواند شورش خزعل را با نیروی نظامی پایان دهد و خودش حرکت میکند و میرود به خوزستان و او را دستگیر میکنند و میآورند تهران.
این روزها بحث زیاد است مبنی بر اینکه آیا رضاخان را انگلیسیها روی کار آوردند یا نه، انگلیسیها نقشی در کار نداشتند. چون بعضیها میگویند رضاخان را هم انگلیسیها روی کار آوردند و هم خودشان بعد از شهریور ۱۳۲۰ ترجیح دادند او برود. شما با کدام روایت موافق هستید؟
من با هر دو این روایات مخالفم. اینها حرفهای خلاف واقعیت تاریخی است. هیچ سندی در تأیید آن وجود ندارد. انگلستان و عوامل او در ایران کوچکترین نقشی در کودتای سوم اسفند 1299 نداشتند، چون من بررسیهای فراوان تاریخی کردم. یک ادعاهایی میکنند و میگویند مثلا در خاطرات آیرون ساید که آن موقع فرمانده نظامیان انگلیس در ایران بوده، چنین چیزی وجود دارد که این خاطرات سالیان طولانی بعد نوشته شد و در آن خاطرات هم سند و دلیلی بر اینکه نیروهای انگلیسی پشتیبانی از رضاخان میر پنج کرده باشند، وجود ندارد. در حقیقت انگلستان ناگزیر شد نیروهای نظامی خودش را از ایران خارج کند و به عراق ببرد. برای اینکه نیروهای خود را در برابر مقاومت مسلحانه مردم عراق تقویت کند. بنابراین نیروهای انگلیسی از ایران رفتند و نیرویی نداشتند که بتوانند این تصمیم را بگیرند. این تصمیم شخص رضاخان میر پنج بود و کوچکترین نقشی انگلیسیها نداشتند.
یعنی کسانی که میگویند رضاشاه را انگلیسیها آوردند، مستندهای تاریخی برای آن ندارند؟
فقط نوشتههای ادعایی ژنرال آیرون ساید است. حتی در خاطرات آیرون ساید هم چنین چیزی وجود ندارد. این واقعیت را هم باید بگویم که رضاشاه را برای موجه جلوه دادن اشغال نظامی کشور در شهریور 1320 ترور شخصیت کردند . هر دولت و حکومتی نقطه ضعفهایی دارد. از نقطه ضعفها یک مقدار زیادی بهرهبرداری کردند و او را ترور شخصیت کردند و این روش دخالت قدرتهای بزرگ در امور داخلی کشورها است. برکنار کردن رضا شاه نیز با تجاوز نظامی متفقین به ایران به رغم اعلان بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم انجام شد.
حقیقت این است که تا یک زمانی تعامل میان روحانیون و رضاشاه متقابل بود. تا آخر هم نقار شدید نبود، ولی به هر حال نظامهایی که استبدادی هستند، همیشه اشتباه میکنند.آیتالله کاشانی در برابر کشف حجاب با توسل به زور هم ایستادگی کرد، منتها رضاشاه حریم ایشان را همیشه نگه میداشت.
با این تحلیل شما آقای کاشانی هم حامی رضاشاه بوده است؟
من واقعیتهای تاریخی را میگویم، هنگامی که شورش خزعل در خوزستان به وجود آمد، همه علما و مراجع از رضاخان سردار سپه پشتیبانی کردند تا این حرکت تجزیهطلبی موفق نشود. در هنگامی که رضاشاه به دنبال انتقال سلطنت بود، علما با انتقال سلطنت موافقت کردند، یعنی علمای برجسته تهران، علمای قم و علمای نجف. بعدا از انتقال سلطنت پشتیبانی کردند.
این علما چه کسانی بودند؟
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله نائینی و چند نفر دیگر از علمای نجف؛ در تهران آیتالله کاشانی، آیتالله شیخ محمدحسین یزدی، حاج آقا جمال اصفهانی و دیگران. در قم آیتالله حائری؛ اینها در حقیقت این انتقال سلطنت را تایید کردند، کار درستی هم انجام دادند. چرا؟ برای اینکه ایران از یک هرج و مرج نجات پیدا کرده بود، تمامیت ارضیاش حفظ شده بود، یک ارتش نیرومند در حال شکلگیری بود و امید این میرفت که ایران استقلالی را که مدتهای مدید از دست داده بود، دوباره به دست بیاورد.
این حمایتهای علما ادامه پیدا کرد؟
این حمایت ادامه هم پیدا کرد، حتی تا زمان رفتن رضاشاه، ولی علما از بعضی از کارهای رضاشاه مثل کشف حجاب ناراضی بودند، اما بهرغم این موضوع بالاخره یک دولتی، یک حاکمیتی همیشه یک نقاط مثبت دارد، یک نقاط منفی دارد. نقاط مثبت پادشاهی رضاشاه تا آنجا بود که هیچ یک از علما و مراجع مشروعیت آن را زیر سوال نبردند. دلیلش هم روشن است، چون کارهایی که در این ۲۰ ساله انجام شده، اگر به دیده انصاف نگاه کنیم، در هیچ دورهای از تاریخ ایران انجام نشده است. تشکیل یک ارتش نوین، تشکیل دادگستری نوین، قوانین ایران؛ قانون جزا، قانون مدنی، تجارت، قانون ثبت، تمام در این دوران است که هنوز هم کشورما با همین قوانین دارد زندگی میکند. تاسیس بانک ملی ایران، راهآهن سراسری. در یک دوره کوتاه این کارها بزرگ هستند. آن موقع درآمد نفت هم وجود نداشته؛ درآمد ناچیزی بوده که انگلیسها بابت قرارداد نفت میدادند، این درآمد هم فقط خرج ارتش میشده و دیگر کارهای بزرگی که شده مثل اعزام گروه بزرگی از دانشآموزان دیپلمه به کشورهای اروپایی همه با پول مالیاتها انجام شد.
فرمودید روحانیون عالیرتبه از رضاشاه حمایت کردند. این تعامل دوسویه بود، یعنی رضاخان هم نسبت به علما احترام قائل بود و این احترام، احترام واقعی بود یا برای حفظ حاکمیتش بود؟
حقیقت این است که تا یک زمانی متقابل بود. تا آخر هم نقار شدید نبود، ولی به هر حال نظامهایی که استبدادی هستند، همیشه اشتباه میکنند. این جریان کشف حجاب اجباری بزرگترین اشتباه رضاشاه بود که حالا یا یک عدّهای به او القاء کردند یا خودش اینگونه تشخیص داد که پیشرفت با این روش انجام شود و این اشتباه هم برای او گران تمام شد و جامعه ایرانی هم از این روش خلاف اعتقادات مذهبی ناراضی شد. ولی اگر واقعیتها را نگاه کنیم، در این دوران موضوع دیگری که نارضایی عمومی را برانگیزد وجود نداشته است.
سرکوب نبوده است؟
سرکوب در همین حوزه بود، ولی در حوزه دیگری وجود نداشت، چون به هر حال مشروطیت ادامه پیدا کرد. یک مجلسی در کشور وجود داشت، قوه قضاییه و دادگستری ایران شکل گرفت، تقویت شد. اینها خواستههای مشروع جامعه ایرانی بود، همه به دیده رضایت به این تحولات نگاه میکردند. از یک دولت و یک حاکمیت چه انتظار دیگری و جود دارد؟
مرحوم آقای کاشانی در ۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ زندگیشان چگونه گذشت؟
بیشتر تدریس می کردند و البته ایشان در برابر کشف حجاب با توسل به زور هم ایستادگی کرد، منتها رضاشاه حریم ایشان را همیشه نگه میداشت.
یعنی مزاحمتی برای مرحوم آقای کاشانی به وجود نیاورد؟
نه.
آیتالله کاشانی زمانی که نماینده مجلس بودند و حتی آن دورهای که رئیس مجلس شدند، هیچ وقت در جلسات مجلس شرکت نمیکردند
خاطراتی از روابط آیتالله کاشانی و رضاشاه وجود دارد؟
من در این فرصت همه را نمیتوانم بگویم، ولی یک نکته قابل توجه را میخواهم برایتان بگویم. میدانید که بسیاری از موقوفات بزرگ، تولیتش بهعهده پادشاه عصر بود. مانند مسجد شاه در تهران که زمان فتحعلیشاه ساخته شد و موقوفات بزرگی که مسجد شاه در بازار تهران داشت، اینها همه در تصرف و تحت نظارت پادشاه عصر بود. موقعی که رضاشاه به سلطنت رسید، در ۱۳۰۵ خورشیدی این موقوفات در اختیار رضاشاه قرار گرفت و همیشه رسم بر این است که پادشاهان اینگونه موقوفات را به علمای بزرگ واگذار میکنند.
من این داستان را از شخص آیتالله کاشانی شنیدهام، چون در سه، چهار سال آخر زندگی ایشان، من در کنار ایشان بودم،در پذیرایی از شخصیتهایی که میآمدند و میرفتند، حضور داشتم و حرفها و خاطرات ایشان را شنیده ام و ضبط کرده ام. آیتالله کاشانی تعریف میکردند که شبی در ماه مبارک رمضان شخصی به نام حاجی صدرالممالک آمد و گفت اعلی حضرت (منظور رضاشاه) پیشنهاد کردند که تولیت مسجد شاه و موقوفاتش را شما قبول کنید. حالا حساب کنید این تولیت مسجد شاه و موقوفات چه امکانات مالی بزرگی را در اختیار هر کسی که متولی این موقوفات شود، قرار می دهد. آیتالله گفتند، من قبول نکردم. آن فردی که آمده بود (حاجی صدرالممالک) تا سحر ماه رمضان به من اصرار کرد که اعلی حضرت این پیشنهاد را کردهاند و شما این را بپذیرید، هم کمک زندگی خانوادگیتان میشود و هم در راه مقاصدتان میتوانید از این بهره بگیرید. گفت هر کاری کردند، من زیر بار نرفتم و ایشان دست خالی از منزل من رفتند. اما دو نکته در این زمینه گفتند. گفتند هنگامی من از این امتیازات چشمپوشی کردم که به نان شب محتاج بودم، ولی قبول نکردم. نکته دیگری که گفتند،(روحیه و شخصیت آیتالله کاشانی را اینطوری باید شناخت) این بود که فکر نکنید که اینها یک امتیاز بزرگی بود که از آنها دل کَندم، مثل یک پول سیاهی که آدم بیندازد کنار، من از این چیزها گذشتم. یعنی این امتیاز را فکر نکنید که دودل بودم که قبول کنم یا نکنم، مثل یک پول سیاه از آن گذشتم. این روحیه آیتالله کاشانی بود که به مال دنیا و امکانات مالی کوچکترین علاقهای نداشت. به همین دلیل هم همانطور که اشاره کردم، در خانه کهنه قدیمیسازی که متولد شده بود، در همان خانه دیده از جهان فرو بست. بعد از حدود ۸۵ سال آجر روی آجر این خانه نگذاشت، در حالی که دورانی بود که ایشان رهبری نهضت را بهعهده داشت، ریاست مجلس را بهعهده داشت و با همه رجال و شخصیتها در همین خانه کهنه قدیمیساز، زندگی سیاسی خودش را اداره میکرد.
با توجه به اینکه در سالهای آخر حیات مرحوم آیتالله کاشانی شما تقریبا همواره ملازم ایشان بودید و در منزل تشریف داشتید. از خاطرات روز فوت ایشان و افراد مشهوری که در مراسم تشییع و تدفین ایشان بودند، بگویید.
ایشان دچار بیماری پروستات بودند و آن موقع هم امکانات پزشکی به این اندازه که دانش پزشکی امروز پیشرفت کرده، نبود. یک پزشک مشهوری را هم از آلمان آوردند به ایران، ولی او هم گفت این شخصیت را نمیشود عمل کرد. گفت اگر خدای ناکرده یک اتفاقی بیفتد، برای هر پزشکی باعث ناراحتی خواهد شد. بنابراین از بیمارستان به منزل منتقل شدند، مدتی در منزل بودند و البته این را هم شاید میدانید که روز ۱۹ اسفند شاه آمد به دیدار آیتالله کاشانی، آن هم بدون اطلاع قبلی به همراه آقای رضا رفیع که عضو سنا بود وارد خانه شدند که هیچ کس در خانه نبود، جز یکی از خواهران من و یک پیشخدمت. آنها هم در این خانه قدیمی پیچ در پیچ یک مقداری سردرگم شده بودند که از کجا بروند که به دیدار آیتالله کاشانی بروند. به هر حال این دیدار شاه با آیتالله کاشانی، نخستین دیدار بود، در حالی که در دوران فعالیتهای سیاسی میبایست چنین دیدارهایی رخ داده باشد، ولی به دلایل گوناگون چنین دیداری فقط در آن روز رخ داد و این در حدود ۲۰ دقیقهای بیشتر هم طول نکشید و البته هیچ کس هم نبود و خوشبختانه موقعی که من از دانشگاه برگشتم، ایشان هوش و حواسش خوب بود و من پرسیدم گفتوگوی را که در این زمان کوتاه صورت گرفته و ایشان برای من تعریف کردند و من هم این گفتوگوها را تا کنونبازگو نکرده ام چون نمیخواهم در این زمینه فعلا گفتوگویی به میان بیاید. خیلی از روایاتی هم که نقل شده،دروغ و کذب است.
ایشان روز بعدش فوت کردند؟
همان شب ایشان هوش و حواس خود را از دست داد و ما منتقل کردیم ایشان را به بیمارستان دکتر طُرفه که بیمارستان وزارت راه بود. دکتر طُرفه هم پسر عموی آیتالله بود و دو، سه شب در آنجا بودند و در سحرگاه ۲۳ اسفند ایشان فوت کردند و ما با یک آمبولانس ایشان را آوردیم به خانه. من در آن آمبولانس بودم . جنازه ایشان را آوردیم در همان اتاقی که محل پذیراییهای ایشان بود و سپس نماز میت در حیاط بیرونی خانه ایشان برگزار شد.
چه کسی نماز را خواند؟
دقیق نمیتوانم بگویم و یک مقداری تردید دارم، ولی هست و در نوشتهها وجود دارد. بعد ایشان از مسجد پامنار که مسجد ایشان بود، تشییع شد تا میدان بهارستان به مدرسه سپهسالار. دولت وقت که دکتر علی امینی بود، اعلام تعطیل عمومی کرد . از مسجد سپهسالار ایشان تشییع شد به طرف حضرت عبدالعظیم. و در این مراسم تشییع خوشبختانه عکسهایش وجود دارد. علمایی که حضور داشتند، شخصیتهای سیاسی که حضور داشتند و فرزندان آیتالله کاشانی. جالب این بود که ما فکر میکردیم تا یک مقطعی مردم بیشتر دیگر این تشییع جنازه را ادامه نمیدهند. یادم است وقتی رسیدیم به میدان شوش، فکر کردند در اینجا باید از اتوبوسها استفاده شود تا حضرت عبدالعظیم. ولی هیچ نیرویی نتوانست جلوی تظاهرات عمومی مردم را بگیرد، بنابراین تا خود حضرت عبدالعظیم، مراسم تشییع انجام شد.
آن موقع چند سالتان بود؟
من دانشجوی سال اول دانشکده حقوق بودم، ۱۹ سالم بود.
یعنی شما متولد سال ۱۳۲۱ هستید؟
بله.
در مراسمی که بعدا برگزار شد و علمای بزرگی که در آن زمان حضور داشتند، همه آنها مراسم مختلفی برگزار کردند؟
بله، مراسم در تهران و مراسم متعددی در شهرستانها و عموما در اصفهان، در کرمان، در مشهد، مراسم جداگانهای برگزار شد.
روابط مرحوم آیتالله کاشانی با آقای بروجردی که مرجع علیالاطلاق بود، چگونه بود؟
در مجموع روابط خوب بود و احترام متقابل وجود داشت. منتها آیتالله کاشانی یک کمی انتظار داشت که آیتالله بروجردی درموارد حسّاس اظهارنظر کند، ولی آیتالله بروجردی هم سبک و سیاق خود را داشت و وارد مسائل سیاسی نمیشد. ولی آیت الله بروجردی در موضوع اصلاحات ارضی که تجاوز به حق مالکیت مردم بود به درستی مخالفت و ایستادگی کردند.
انتقادی هم به ایشان حالا به صورت علنی یا غیرعلنی میشد از طرف آقای کاشانی؟
نه، آیتالله بروجردی همیشه از آیتالله کاشانی پشتیبانی کرد، آیتالله کاشانی هم نسبت به آیتالله بروجردی احترام فراوان داشت.
همسن هستند؟
آیتالله بروجردی بزرگتر بودند.
از سال ۱۲۹۹ که آیت الله کاشانی به ایران آمدند تا سال۱۳۲۰ که رضاخان از ایران رفت مرحوم آقای کاشانی بیشتر کار حوزوی وعلمی کردند. تقریبا میشود گفت یک دوران سکوت سیاسی است. درست می گویم؟
همینطور است ولی خانه ایشان همیشه محل رفت و آمد مردم و کمک به مظلومان بود.
در آقای کاشانی بعد از رفتن رضاخان چه اقداماتی انجام میدهند؟ از حکومت محمدرضا هم حمایت میکنند؟
پادشاهی بخشی از قانون اساسی ایران بود و علما و مراجع، سیاستمداران و هیچ کسی در مشروعیت سلطنت هیچ تردیدی نمیکردند. از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ که فوت آیتالله کاشانی است، میتوانم بگویم پربارترین دوران تاریخ معاصر ایران است. علت آن هم این است که آیتالله کاشانی به دنبال یک دگرگونی مسالمتآمیز از طریق انتخابات آزاد، تشکیل یک مجلس نیرومند بود تا کشور ما به پیشرفتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برسد. این تجربه مشروطیت بود. مشروطیت در ایران با فتاوای علما به پیروزی رسید و یک انتقال قدرت به گونه مسالمتآمیز بود، در حالی که در کشورهای دیگر مثل فرانسه، انقلاب و خونریزی و کشتار انجام شد، ولی مشروطیت در ایران یک پیروزی مسالمتآمیز داشت. بنابراین آیتالله کاشانی به قانون اساسی اعتقاد فراوان داشت و انتقال حاکمیت به مردم را با انتخابات میدانست. از این جهت بیدرنگ پس از اشغال ایران از سوی متفقین، فعالیت سیاسی را آغاز کرد. شاید دانستن این نکته جالب باشد که انتخابات مجلس دوره سیزدهم در دوره رضاشاه انجام شده بود. بعد از اشغال ایران، انگلیسها مخالف افتتاح مجلس سیزدهم بودند، ولی شخصیتهای سیاسی مانند محمد علی فروغی نخست وزیر وقت تشخیص دادند و واقعنگری کردند که در این حالت اشغال کشور، گشایش مجلس سیزدهم به نفع امنیت ملی است. بنابراین مجلس سیزدهم در شهریور ۱۳۲۰ گشایش یافت. دوره مجلس هم آن موقع دو سال بود. اما آیتالله کاشانی که تحت پیگرد انگلیسها بود و پنهانی زندگی میکرد، چون عده زیادی از شخصیتهای سیاسی، نظامی و دولتمردان را نیروهای انگلیسی بازداشت کردند.
در جریان جنگ جهانی دوم؟
در جنگ جهانی دوم حدود 110 تن از شخصیتهای سیاسی - نظامی ایران بازداشت شدند.
محمدرضا شاه چند ساعت قبل از فوت آیتالله کاشانی به دیدار ایشان آمدند و من از ایشان درباره آنچه میانشان گذشته بود پرسیدم ایشان که حواسشان کاملا سر جا بود برای من توضیح داد که جایی بازگو نکردهام و اینجا هم نمیگویم.
کجا پنهان شده بودند؟
تلاش کردند ایشان را دستگیر کنند، دوستان و هواداران ایشان با یک شگردهایی توانستند ایشان را به نحوی از دستگیری نجات دهند و به مدت یک سال زندگی پنهانی در تهران داشتند. در خانههای مختلف ولی نتوانستند ایشان را بازداشت کنند. در همان دورانی که ایشان در زندگی پنهانی بهسر میبرد، فعالیت انتخاباتی مجلس چهاردهم را آغاز کرد. یعنی نخستین اعلامیهای که داده شده؛ شاید بگوییم در تاریخ مشروطیت و دعوت مردم برای حضور در انتخابات، اعلامیهای است که آیتالله کاشانی در مرداد سال 1322 خورشیدی منتشر کردند که خوشبختانه متن این اعلامیه هم در روزنامههای آن زمان منتشر شد.
یعنی در واقع میتوان گفت آغاز فعالیتهای سیاسی ایشان از تابستان ۱۳۲۲ شروع شد؟
بله. گروهی از همفکران آیتالله کاشانی هم این فکر را دنبال کردند که یک مبارزه انتخاباتی برای نخستین بار بعد از مشروطیت در ایران آغاز شد، چون تا قبل از دوره رضاشاه، مبارزات سیاسی و اجتماعی وجود نداشت. افرادی نامزد میشدند، مردم هم به هر دلیل رأی میدادند، دو، سه دوره هم بیشتر مجلس تشکیل نشد، اما مبارزه سیاسی برای اولین بار در سال ۱۳۲۲ شروع شد و این مبارزه به صورت برگزاری اجتماعات در مساجد و دبیرستانهای آن زمان انجام شد و سرانجام در رأیگیری در تهران، نامزدهای مورد حمایت آیتالله کاشانی انتخاب شدند.
مجلس چهاردهم ؟
مجلس چهاردهم. و این مجلس در اسفند 1322 گشایش یافت که خود آیتالله کاشانی هم جزو منتخبان بود و مصومیت پارلمانی به دست آورد.
که ایشان نماینده تهران شد
بله.
مصدق هم در همین مجلس انتخاب شد؟
بله. با پشتیبانی همین افرادی که در محور آیتالله کاشانی فعالیت میکردند. در حقیقت بعد از اینکه آیتالله کاشانی مصونیت پارلمانی پیدا کرد، باید از پیگرد او خودداری میکردند، ولی همچنان پیگرد ادامه پیدا کرد تا اینکه در 27 خرداد 1323 ایشان را در امامزاده قاسم شمیران دستگیر کردند و بیدرنگ از طریق راهآهن اعزام کردند به اراک. آنجا کمپ نظامی انگلستان بود و بسیاری از شخصیتهای سیاسی که بازداشت شده بودند، در آن کمپ نظامی بهسر میبردند.
بعد از آنجا کجا رفتند؟
بعد از مدتی که آنجا بازجوییهای خیلی سختی کردند و فشارهای زیادی که به ایشان در این بازداشت وارد کردند، منتقل کردند به کمپ نظامی انگلیسیها در اطراف کرمانشاه که در آنجا بودند تا مدتهای طولانی. دستاویز این بازداشت این بود که آیتالله کاشانی با ماموران آلمان سروکار دارد و این را خلاف امنیت متفقین معرفی میکردند، ولی وقتی آلمان در جنگ جهانی دوم شکست خورد، دیگر دلیلی نداشت. ولی انگلیسها ایشان را همچنان نگه داشتند تا ژاپن هم تسلیم شد که در نتیجه در شهریور ۱۳۲۴ آیتالله کاشانی آزاد شد و با یک استقبال قابل توجهی در شهرهای میانه راه به تهران وارد شد.
مرحوم آیتالله کاشانی زمانی که نماینده مجلس بودند و حتی آن دورهای که رئیس مجلس شدند، هیچ وقت در جلسات مجلس شرکت هم کردند؟
هیچگاه.
این کار خلاف قانون نبود؟
البته ایشان عملا تمام وجودش و همه مبارزاتش را روی مجلس گذاشته بود. یک نماینده مثل 136 نماینده دیگر، همیشه همه نمایندگان در مجلس شرکت نمیکنند. در پارلمان انگلستان؛ انگلستان حدود 650 نماینده دارد، ولی آن تالاری را که شما نگاه کنید، جای 200 – 300 نفر بیشتر نیست، یعنی بیشتر نمایندگان شرکت نمیکنند. این هیچ منع قانونی ندارد.
بعد از ۲۸ مرداد۳۲ تا سال ۱۳۴۰ تقریبا هشت سال و نیم زمان گذشته، ولی کمتر اتفاقی در آن هشت سال برای ایشان افتاده؛ بخشی شاید به خاطر دوران نقاهت و بیماری بوده، ولی میتوانم ادعا کنم که ایشان فعالیتهای سیاسیشان بعد از ۲۸ مرداد تمام میشود؟
این اشتباه محض است، هنگامی شما میتوانید بررسیهای تاریخی را درباره بعد از سال 32 تا 40 به درستی انجام دهید که دوره 12 ساله پیش از آن را بهویژه دوران سالهای 28، 29 تا 32 را شناسایی کنید که این دوران ناشناخته باقی مانده و کاملا هم ناشناخته باقی مانده است. چرا؟ برای اینکه یک ابرقدرتی دنبال سرپوشگذاشتن روی رویدادهای این دوران بوده و متاسفانه انبوهی از کتابها در ایران منتشر شده با عناوین و اسامی مختلف و اینها فقط برای تحریف تاریخ ایران منتشر شدند. در نتیجه تجربه نهضت ملی ایران از دید جامعه پنهان مانده و این یک زیان بزرگی برای کشور است.
این برای سال ۲۹-۲۸ تا ۳۲ است.
بله.
یعنی میخواهید بگویید به دلایل اینکه موجب هتک حیثیت ایشان شد و ایشان را از اعتبار سیاسی انداختند، ایشان مجبور به خانهنشینی شد؟
اصلا خانهنشین نشد، در نیمه دوم سال 1332 فعالیت های سیاسی ارشمندی برای پیش گیری از دخالت دولت در انتخابات دوره هجدهم مجلس انجام داد و در سال 1334 در آستانه انتخابات دوره نوزدهم، آیتالله کاشانی بازداشت شد و این نشان میدهد که چه مبارزات سرسختانهای را در پیش گرفته بود که بهرغم آن سوابق طولانی گذشته، ناچار شدند در 27 دیماه 1334 آیتالله کاشانی را بازداشت کنند. در اسفندماه آزاد شد و مرحوم آیتالله بروجردی هم در این زمینه پشتیبانی و فعالیت کردند برای اینکه آیتالله کاشانی آزاد شود . البته قضات دادگستری هم نقش ارزشمندی در آزاد شدن وی داشتند.
فعالیت آیتالله بروجردی رایزنی با شاه بود؟
ایشان به شاه نامههایی نوشت و خواستار آزادی آیتالله کاشانی شد، ولی داستانهای دیگری هم در این پرونده وجود دارد که آنها هم جالب است.
در آن چند سالی که مرحوم آیتالله کاشانی بیمار بودند، معمولا علما یا افراد مشهور که با ایشان ارتباط داشتندبه ایشان سر میزدند؟
اصولا درِ خانه آیتالله کاشانی باز بود و در و پیکر به معنای امروزی نداشت. از این جهت دائما مردم در این خانه حضور داشتند. اصلا این خانه یک خانه بینظیر و استثنایی در ایران است، چون مرکز مبارزات سیاسی بود. همه شخصیتها، وزرا، نخست وزیران، هم سردارسپه پیش از رسیدن به پادشاهی و هم محمدرضاشاه به این خانه آمدند و امواج مردم از همه قشرها و طبقات در این خانه رفت و آمد میکردند، چون اینجا مرکز سیاست بود. فعالیت آیتالله کاشانی هیچ گاه فعالیــت انقلابی نبــود، یک حرکت سیاســی مسالمتآمیــز بود، همیشه در محور مجلس کــه کوشش میکردند انتخابات آزاد برگزار شود و نمایندگان حقیقی مردم وارد مجلس شوند. و از شگفتیها این است که با سرکوب دوره هفدهم مجلس توانستند نهضت ملی ایران را شکست دهند.
یکی از اخویهای شما مرحوم آقامصطفی که همنام پدربزرگتان هم بودند، ایشان نماینده مجلس هم بودند. ایشان هم مثل مرحوم پدرتان در جلسات شرکت نمیکردند؟
ایشان بازوی سیاسی آیتالله کاشانی بود در دوران فعالیتهای نهضت ملی ایران. بسیاری از پیامها را در متینگها یا در رادیو را ایشان میخواند و در مجلس دوره هجدهم به نمایندگی انتخاب شد؛ البته آیتالله کاشانی مخالف بود.
چرا؟
میگفت انتخابات آزاد نیست. ایشان جوان برازنده، شجاع و بسیار خوشفکری بود. عقیدهاش این بود که چون در مجلس هجدهم قرارداد نفت مطرح میشود، بنابراین باید یکی از این جبهه در این مجلس حضور داشته باشد و به این دلیل به دنبال این بود که وارد مجلس هجدهم شود.
از تهران انتخاب شد؟
نه، از تالش انتخاب شد.
آن موقع اینطوری نبود که هرکس از شهر خود انتخاب شود؟
نه، درستش هم همین است، چون هر گروهی، هر شهری، هر کسی را میتوانند انتخاب کنند، حقشان است و نمیشود بگوییم هر کسی از چه شهری انتخاب شود. هنگامی که قرارداد کنسرسیوم نفت در دست تدوین بود، آیتالله کاشانی اعلامیههای بسیار تفصیلی علیه این قرارداد منتشر کردند. در سال 1333 طولانیترین و مستندترین نطق مخالف را هم شادروان سیدمصطفی کاشانی در مجلس هجدهم انجام داد که در مذاکرات مجلس شورای ملی و جداگانه هم در همان سال به چاپ رسید.
ایشان دو دوره نماینده میشوند؟
نه، کمتر از یک دوره، چون در پیش از سپری شدن دوره او را در 34 سالگی مسموم کردند. دلیلش هم این بود که میخواستند آیتالله کاشانی را بازداشت کنند و با حضور وی در مجلس این امکانپذیر نبود.
چه سالی ایشان فوت شدند؟
در آبان سال 1334.
من در کتابی خواندم که ادعاهایی راجع به مرحوم مصطفی شده که مثلا ایشان به دلیل اینکه خطش خیلی شبیه مرحوم آیتالله کاشانی بوده، نامههای آیتالله کاشانی را در واقع ایشان مینوشته و امضا میکرده و به اسم آیتالله کاشانی منتشر شده است.
اینها بخشی از ترور شخصیت آیتالله کاشانی است. اولا خط آیتالله کاشانی بسیار زیبا بود و یک خط انحصاری و ویژه بود. الان هم هست. بنابراین هیچ کس نمیتوانست خط ایشان را تقلید کند. بهخصوص مرحوم آقامصطفی خطش اصلا شباهتی نداشت. این بحث را درباره برادر بزرگ ما مرحوم آقا سیدمحمد کاشانی هم میکردند، آن هم خلاف واقع است. اینها بخشی از آن ترور شخصیت است.
ایشان چه موقع فوت شد؟
ایشان در سن 99 سالگی فوت کرد. سال 1384 بود. به هر حال اینها جزو ترور شخصیت آیتالله کاشانی است.
یک مقدار از خلقیات شخصی مرحوم آیتالله کاشانی بگویید.
آیتالله کاشانی بسیار خوشمشرب بودند، یعنی در جلسات عموما با خنده، شوخی، گفتوگو، با همه قشرها و طبقات، ارتباطات خیلی جالبی داشتند و اهل گفتوگو بودند و این از ویژگیهای ایشان بود.
تکیهکلام "بی سوات" را تعمدا به شوخی میگفتند.
ایشان به شوخی میگفتند. البته یکی از شخصیتهای برجسته ، شادروان جعفر رائد یک مقالهای نوشته تحت عنوان آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی آنگونه که من نوشتم.
همان کسی که سفیر ایران در عربستان هم شد؟
بله. ایشان مقاله بسیار جالبی نوشته، روحیات آیتالله کاشانی را به تصویر کشیده، چون یک مدتی مترجم زبان عربی بود برای آیتالله کاشانی در حضور شخصیتها و یکی از اعلامیههای ایشان را که به زبان عربی تنظیم شده، اعلامیهای که همه علمای کشورهای اسلامی را دعوت کردند برای شرکت در یک کنفرانسی در تهران. مرحوم رائد میگوید وقتی من این اعلامیه بلندبالا را به زبان عربی نوشتم و دادم به ایشان، ایشان در حالی که ایستاده بود، از آغاز تا پایان شروع کرد به خواندن بدون کمترین غلط. رائد افزوده است در حالی که عربها غالبا در خواندن زبان عربی مشکل دارند. بعد میگوید من وقتی این شخصیت را از ایشان دیدم، با خود گفتم آیتالله کاشانی اینقدر سواد دارد که حق دارد به همه بگوید بیسواد. باید بیفزایم که در اسناد سیاسی به جای مانده از دوران پُر بار نهضت ملی ایران پویایی اندیشه سیاسی وی در دفاع از قانون اساسی، اصل تفکیک قوا و حکومت قانون موج می زند و آیت الله کاشانی نخستین فقیه ایرانی است که در سال ۱۳۳۰ در پاسخ به پرسش خبرنگاران گفت : «شرکت زن در انتخابات منع شرعی ندارد ». گفتگوهای آیت الله کاشانی با شخصیت های خارجی هم بسیار ارزشمند هستند . برای نمونه یک گفتگوی طولانی با سناتور ایتالیایی « ماریو برلینگر » در سال ۱۳۳۱ انجام داده اند که بازتاب گسترده ای در مطبوعات و محافل سیاسی ایتالیا داشته است و امیدوارم فایل کامل آنرا آماده کنم و در اختیار شما قرار دهم.
رفتارشان در منزل و با نزدیکان چگونه بود؟
همیشه رفتار خوب، خوشبرخورد و آموزندهای داشت. من خودم در حالی که زمانهایی بود که سن و سالی نداشتم، ولی نکاتی را ایشان به من میگفتند که واقعا سرمایه زندگی بود. یعنی همیشه این ارتباطات را ایشان با اطرافیانشان، با مردم بهطور بسیار صمیمانه برگزار میکردند و از راهنمایی هیچ وقت دریغ نمیکردند. اهل بیان و گفتوگو بودند. همیشه مردم را دعوت به اندیشه های اجتماعی و دوری جستن از انزوا طلبی می کردند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر