دفاع روزنامه اعتماد از ازغدی؛ آیا نمیتوان به حوزه انتقاد کرد؟
انتقاد از حوزه سابقه طولانی دارد. بسیاری از علما، از سر دردمندی، از پیش از انقلاب اسلامی منتقد بعضی از مناسبات حوزه بودهاند. بعد از انقلاب، با توجه به میانداری روحانیون، توقع میرفت که اساتید و طلاب علوم دینی انضمامیتر بیندیشند و در حل و فصل معضلات عقیدتی و معرفتی فعالانهتر عمل کنند.
مسوولیتهای اجرایی اما بزرگان حوزه را چنان به خود مشغول کرد که اکثر روحانیون انقلابی، عملا فرصت درس و بحث را از دست دادند و طوعا و کرها آستین بالا زدند و مسوولیت پذیرفتند. این مسوولیتپذیری حتی در دهه پنجم انقلاب نیز ادامه دارد و اخیرا رییسجمهور طی حکمی مسوولیت کار گزینش را روی دوش یکی از خطبای نامدار گذاشته است.
نگاهی اجمالی به مسوولیتهای اجرایی کشور به ما میفهماند که حوزه ناچار است علاوه بر تربیت مدرس و مجتهد و پیشنماز و مروجالاحکام، وزیر و وکیل و مدیر و رییس هم تربیت کند. در امور قضایی نیاز کشور به فارغالتحصیلان حوزه در قانون اساسی نیز تصریح شده و بسیاری از سمتهای حقوقی به کسی جز مجتهد عادل نمیرسد. در مقام بحث و نظر، جمهوری اسلامی حکومت روحانیون نیست اما در عمل، حضور علما پررنگتر از دیگر اقشار است و به نوعی همه کارها به «قم» ختم میشود و مردم متوقعند، بلکه به حق متوقعند که معضلات فکری و معنوی و عملی جامعه را علما از سر راه مردم و نظام بردارند. بعضی از امور ما نیازمند گرهگشایی فقهاست. مقلدین از مراجع خود انتظار دارند راهحلهایی عملی جلوی پایشان بگذارند تا دین و دنیایشان حفظ شود. در فرهنگ ما بدترین بلایی که میتواند سر انسان بیاید خسارت دنیا و آخرت است. از دید عمومی بدبخت کسی است که نه دنیا به کامش باشد نه آخرت. یکی از دواعی جمهوری اسلامی هم این بود، در سرود رسمیاش هم آمد که «هم دین دهد هم دنیا به ما».
به خصوص در دنیای مدرن که بسیاری از امور ساده به موانع شرعی برخورد کردهاند و از آنطرف بسیاری از اعمال دینی نیز ناسازگار با اقتضائات دنیای مدرن جلوه کردهاند، توقع میرود که علما پیشقدم شوند و موانع را از سر راه بردارند و دینداری را در این روزگار بازتعریف کنند. اولین مثالی که به ذهن میرسد مناسبات بانکی است.
در چهل سال گذشته عملا کسی تکلیف شهروندان را در برابر ربای بانکها مشخص نکرده است. از اقتصاد اسلامی حرف زیاد زده میشود، اما کسی نتوانسته معنای امروزی پول و ربا و درآمدزایی را با موازین شرعی تطبیق دهد و نتیجه عملی آن را به دینداران بفهماند. علاوه بر اقتصاد در حوزه فرهنگ هم تکلیف مقلدین روشن نیست و حتی موقع دیدن تلویزیون خیال خیلی از متشرعین مشوش است که نکند مرتکب گناه میشوند. تا قبل از دنیای مدرن عموم مردم زندگی سادهای داشتند و سوالاتشان هم ساده بود. تا صد سال قبل احیانا اگر جوانی دچار اشکال و ابهام میشد به سراغ پیشنماز محل میرفت و از او میخواست تا راه جلوی پایش بگذارد و جواب سوالاتش را بدهد. جواب سوالاتش را هم میگرفت. در دنیای مدرن اما زندگی و کار و بار آنقدر پیچیده شده که در بسیاری از امور، آن جوابهای قدیمی توان حل مشکلات را ندارند. در شبکههای ماهواهای صدها کانال راهاندازی شده که اعتقادات مردم را نشانه رفتهاند. بسیاری از قضایایی که بدیهی میپنداشتیم حالا به اسم علوم تجربی یا انسانی یا به اسم بازخوانی تاریخ به چالششان میکشند و در ذهن پیر و جوان ایجاد شک و شبهه میکنند. این شک و شبههها را نمیتوان با همان جوابهای سنتی برطرف کرد.
بگذارید یک مثال عینی بزنم. چند سال پیش استیفن هاوکینگ فرضیهای مطرح کرد که دل خیلی از موحدین را لرزاند. اگر هم نلرزاند باعث شد تا خداشناسی سنتی به چالش کشیده شود. خاطرم هست که همان ایام یکی از علمای جلیلالقدر به نیت جواب وارد بحث شد اما به جای جواب مستدل، شکل ظاهری هاوکینگ را طعنه زد و گفت چون او وضعیت رقتباری دارد؛ لذا با غرض و مرض درباره خدا سخن میگوید. این جواب جوابی نبود و نیست که دنیای امروز توقع داشت و دارد از عالمان دین بشنود. یک مثال عینیتر بزنم. در سالهای اخیر بسیاری از مخالفان اسلام، بلندگوی پرقدرتی چون اینترنت و ماهواره پیدا کردهاند و با روخوانی بخشهایی از تاریخ اسلام دل مومنین را میلرزانند و آنها را به شک و شبهه میاندازند. جا داشت که علما، تاریخ اسلام را با رویکردی منتقدانه از نو بنویسند و برای چنین سوالاتی جواب عالمانه و عقلپسند ارایه دهند.
در زمانهای قدیم هم مشرکین و کفار زبانشان برای ایجاد اشکال و ابهام کوتاه نبود، اما ائمه (ع) و علما با آنها مناظره میکردند و با تکیه بر عقل متعارف آن روزگار و با استفاده از براهینی که مورد پذیرش عمومی بود جوابشان را میدادند. نمونه این پاسخگوییها توحید مفضل است که امام در جواب منکرین بیان فرمودهاند. اما آیا در قرن بیست و یکم و متناسب با عقل متعارف امروز علما توانستهاند در تبیین توحید، حریفان حراف خود را از میدان به در کنند؟ موضوع فقط از میدان به در کردن حریفان و رقیبان نیست. حکومت اسلامی اقتضائاتی دارد و ما مجبوریم با ادبیات امروز و مبتنی بر عقل امروز سخن بگوییم.
نمیشود کماکان با یادآوری فرمایش علمای سلف دهان مخالفان را بست. البته همه میدانیم که حوزه علمیه تا حدودی رویکرد مدرن پیدا کرده و طلاب ضمن یادگیری زبان انگلیسی با فرهنگ و فلسفه غربی نیز آشنا میشوند. آنقدری که امروز علما درباره سینما و فلسفه و ادبیات غرب سخنرانی میکنند استادان دانشگاه نمیکنند. اما سوال اینجاست که آیا این رویکرد مدرن و استفاده از ابزار روز توانسته است حوزه را در انجام ماموریت تاریخیاش کمک کند؟ ما معضلات و مشکلاتی داریم که باید برایشان راهحل جدید بیندیشیم. کیست که نداند زور جوابهای قدیمی به مسائل امروزی نمیرسد؟ اما آیا حوزه آن گونه که شایسته است اولا توانسته مسائل امروز را کما هو حقه دریابد؟ ثانیا توانسته جوابهایی درخور برایشان بیابد؟ این جوابها سازی نیستند که بعدا صدایشان دربیاید.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که برای اجرای احکام اسلامی با مشکل روبهروییم. چهل سال است که ما از پس اعتیاد و بیعفتی و فساد مالی و از این قبیل برنیامدهایم. صریح بگویم که حتی بحث موسیقی را نیز نتوانستهایم حل و فصل کنیم. آیا آن اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه را توانستهایم جامه عمل بپوشانیم؟ بحثهای کلامی ما، بحثهای تفسیری ما، بحثهای مدیریتی ما و بسیاری از دیگر مباحث ما متعلق به امروز نیستند و ذهن جوان امروزی را قانع نمیکنند. حتی در ادبیات هم هر روز چیزی گفته میشود که بر آشفتگی ذهن جوان میافزاید. به خصوص حالا که ابزار تکنولوژیک همه اظهارنظرها را منتشر میکنند و هر خبری را به اطلاع عموم میرسانند، آشفتگی ذهن جوانان بیشتر هم میشود. اگر مجال داشتم نمونههایی ذکر میکردم و بعضی از مشهورات را به یادتان میآوردم تا ببینید در این سالها چطور به آشفتگی ذهنی دانشآموزان و دانشجویان دامن زدهایم... سر درد دلم باز شود، از سر دردمندی میتوانم کل روزنامه را با حرفهایم سیاه کنم و به خواننده بگویم که در جمهوری اسلامی توقعی که از حوزه میرفت با چیزی که عملا محقق شد زمین تا آسمان توفیر داشت و دارد.
اما به جای بازگویی دردمندانه حرفهایی که هم من میدانم و هم شما، تنها به گفتن این حرف بدیهی بسنده میکند که از نقد پروا نیست و حوزه از نقد ضرر نمیکند. اینکه رحیمپور اصولگرا نقد کند یا فلان فیلسوفی که در خارج از کشور زندگی میکند، خیلی فرقی ندارد. اینجا اتفاقا از همان جاهایی است که نباید به «منقال» توجه کنیم بلکه باید «ماقال» را بچسبیم و دربارهاش بیندیشیم. حالا که مجال نقد پیش آمده به جای مقابله با آن بیایید ضعفها و قوتهای خود را بازشناسید و تا آنجا که مقدور است در اصلاح امر بکوشید. انگیزه منتقدین هم خیلی مهم نیست، بلکه انگیخته ایشان میتواند تبدیل به قوه محرکهای شود که ما را از این سکون و درجا زدن نجات دهد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر