درس صبری که سیاسیون باید از عسگراولادی بگیرند!
امروز سالگرد فوت مردی است که مخالف و موافق و منتقدش او را به انصاف می شناختند. مردی که مورد وثوق بسیاری از افراد از جناح های مختلف بود به همین دلیل وقتی برای کاری راهی دفترش می شدی می دیدی که شناخته شده های دو جناح موسوم به اصولگرا و اصلاح طلب از اتاقش خارج می شوند. حبیب الله عسکراولادی در ماههای پایانی عمرش درخصوص میرحسین موسوی و مهدی کروبی حرف ها و مواضعی را بیان کرد که واکنش بسیاری از افراد را در پی داشت و حتی برخی اعضای موتلفه که عسگراولادی نقش پدری این حزب را داشت با سخنانی عجیب در مقابلش موضع گرفتند و به او تاختند. برخی از اعضای جامعه روحانیت در برابرش موضع گرفتند و کار به جایی رسید که حبیب الله اعلام کرد می خواهد هزینه تمام حرفهایش را خودش بپردازد به همین دلیل درخواست استعفا از موتلفه را داد.
حمله ها به این پیر مبارز تا آخرین روزهای عمرش ادامه داشت و بعد از فوت او پیام رهبر معظم انقلاب بود که آبی بر آتش تندروها بود. ایشان در پیام خود نوشتند: "عمر با برکت این مبارز خستگیناپذیر یکسره در خدمت اسلام و برپایی و استقرار نظام اسلامی سپری شد و از دوران جوانی تا آخرین سالها، همّت و تلاش و مجاهدت مخلصانهاش در این راه کاستی نگرفت. در دوران طاغوت، از نخستین روزهای مبارزات ملّت و روحانیّت، در کنار امام بزرگوار و در صفوف پر خطر حضور یافت و رنج سالها زندان و اسارت را صبورانه تحمّل کرد و پس از پیروزی انقلاب و برپایی جمهوری اسلامی، در سنگرهای حسّاس و اثرگذار خدمات صادقانه ارائه کرد و تا آخر عمر پر ماجرای خود از کار و تلاش فروگذار نکرد. "
اما تنها چند ماه به فوت حبیب الله مانده بود که جمعی از جوانان حزب موتلفه در جلسه ای نسبت به مواضع او حرف های صریحی را مطرح کردند و بعضا بر او تاختند. این حرف ها و پاسخ های صریح و زیبای مرحوم عسگراولادی می تواند برای بسیاری از سیاسیون کم تحمل کشور درس صبر و مدارا باشد.
متن این دیدار و پرسش و پاسخ های مطرح شده را ا اندکی تلخیص می خوانید:
عسگراولادی: چهار موضوع در اینجا هست. موضوع اول اینکه قول را استماع میکنند. سمع یعنی شنیدن، استماع یعنی با تمام وجود گوش کردن، یعنی تمام اندامهای شعوری را برای فهم چیزی استخدام کردن. به همین دلیل میگویند: «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد»، نمیگویند سامع و شنونده، بلکه میگویند مستمع. اولین مطلب این آیه این است که در وجود بندگان صالح و شایسته خداوند، جویایی قول حق هست: «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ». بنابراین وقتی قول را گوش میکنند، برای بالا بردن ذخیره ذهنیشان نیست، بلکه برای آن است که از بهترین آن پیروی کنند: «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ». آنچه را که استماع میکنند، سعی میکنند احسن آن را پیدا و از آن تبعیت کنند.
سومین مطلب در این آیه این است که میفرماید اینها کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است. «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ» و چهارمین نکته این است که اگر میخواهید اهل خرد و خردورزان را بشناسید، اینها هستند: «وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ». لُب یعنی مغز. الباب یعنی مغزها. اولوالالباب یعنی صاحبان مغز که مغزشان را به کار میگیرند، نه اینکه مغزشان سبب برتری اینها نسبت به حیوانات است، بلکه مغزشان را به کار میگیرند: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ». صلوات ختم کنید. [صلوات حضار]
بد نیست چهارچوبی از عرایضم را تقدیم کنم. ممکن است به بعضی از سئوالات شما در همین چهارچوبی که تعیین و ارائه میکنم پاسخ داده شود و نیازی به سئوال کردن جدید نباشد، اما ممکن است غیر از اینها سئوالاتی داشته باشید. بنده بعد از توسل به سیدالشهدا(ع) در عاشورا که مولا! ما در کنار سفره تو هستیم. در باره شرایط آینده و انتخابات، ما چه وظیفهای داریم؟ شاید در هشتم یا نهم محرم، من از کنار سفره سیدالشهدا(ع) و شهدای عاشورا(ع) و اسرای عاشورا(ع) این را دریافت کردم که من در باره چیزی که میدانم، حق سکوت ندارم و در باره چیزی که مفید نیست، حق حرف زدن، به همین دلیل شاید با یکی دو روز فاصله در شورای مرکزی مؤتلفه مطرح کردم که وظایفی برایم معین است و شما یک سال به من مرخصی بدهید. شاید این به نظر شما عجیب باشد، ولی من در شورای مرکزی مؤتلفه عرض کردم که یک سال مرخصی بدون حقوق به من بدهید. گفتند: «مگر تو حقوق میگیری؟» گفتم: «نه! میخواهم مرخصی باشم که لازم نباشد در مورد کارهایم بیایم و با شما مشورت کنم. حقوقتان را از گردنم بردارید. من تا بعداز انتخابات میخواهم آزاد باشم و میخواهم وظایفم را انجام بدهم، چون رفتنی هستم». در جلسه گفتم: «عمر من مثل آفتاب لب بام است و دیری نخواهد پائید و همه این چیزها را با خودم به زیر خاک میبرم و کل شما اعضای شورای مرکزی هم نمیتوانید جواب قیامتی مرا بدهید. من باید خودم برای قیامتم جواب داشته باشم». طبیعی بود که جلسه با تشنجی روبرو شد که این چه حرفی است میزنی؟ تو همیشه گفتی که هیچکس تکروی نکند. حالا خودت میخواهی تکروی کنی؟ گفتم: «نه! من نمیخواهم تکروی کنم. میخواهم اگر این کار ضرر داشت، مال خودم باشد، اگر نفع داشت، مال مؤتلفه و اصولگرایان باشد». به عزیزان عرض کردم که از اینجا به بعد به نام مؤتلفه حرف نمیزنم، به نام جبهه پیروان هم حرف نمیزنم و به نام اصولگرایان هم حرف نمیزنم و فقط تحت عنوان حبیبالله عسگراولادی کارم را شروع میکنم که اگر آسیبی داشت، به اسم و رسم و من باشد. خدمت برادران هم عرض کردم که فکر کردم خدا مختصر آبرویی به من داده است و همراه من به زیر خاک میرود. آن را کجا مصرف کنم؟ فکر کردم باید در راه دین خدا مصرف کنم. امام به ما آموخته است. در مورد پذیرش آتشبس، امام(ره) فرمودند: «من محاسبهای کردم که خدا به من آبرو داده است، این آبرو را کجا مصرف کنم؟ فکر کردم در راه دینش هزینه کنم».
این مطالبی بود که در مقدمه گذشت. مشابه آن نه به این غلظت، ولی به نحو دیگر در جبهه پیروان امام و رهبری مطرح شد. بعد از آنکه در نشریات و رسانهها انتقاداتی شروع شد، در آنجا از من سئوالاتی کردند و من گفتم: «عسگراولادی هستم، نه جبهه پیروان. عسگراولادی هستم، نه مجموعه اصولگرایان».
من در توسل خود این چهار پایه را یافتم و بر اساس آن شروع به صحبت کردم.
یک پایه از این چهار پایه تاریخ جمهوری اسلامی است و عرض کردم با اینکه عدهای رئیسجمهورهای گذشته را سیاه میکنند و یک رئیسجمهور را سفید، دیگر نمیشود تاریخ نوشت. در تاریخ باید مثبتها و منفیهای بنیصدر را نوشت. سالها بود که در روزنامه و رسانهای اسم بنیصدر نمیآمد و من مطرح کردم و گفتم: «بنیصدر مثبتهایی داشته است و منفیهایی، چون تاریخ باید دقیق نوشته شود». گفتم، یکی از مثبتهای بنیصدر این بوده که توانسته است در اول جمهوری اسلامی بالای ده میلیون تن از مردم را پای صندوقهای رأی بیاورد. در جبهه بر اساس معرفت و علم خودش توانسته است کارهایی بکند. بله، بیاشتباه هم نبود. من فکر میکنم مثبتهایی دارد و تاریخ باید بنویسید، اما منفیهایی هم دارد و یکی از منفیهایش این است که در تولی به ولایت شکست خورد و نتوانست ادامه بدهد و خودش را رفتهرفته بالاتر از مقام ولایت میدانست. وقتی عدهای راجع به تاریخ سئوال کردند، گفتم بنده همراه این شش رئیسجمهور بودهام، همراه این شش رئیس مجلس بودهام، همراه این شش نخستوزیر بودهام، در خدمت این دو رهبر بودهام، حتی شاید بعضی از شما ندانید که امام به من دستور دادند برو کنار بنیصدر و من این کار را کردم. در مصاحبه اشاره کردم که کسی در حد من حضور نداشته است و این حضوری را که داشتهام نباید با خودم به زیر خاک ببرم و باید بگویم که تاریخ جمهوری اسلامی از خدمتگزارانی تشکیل شده است که مثبتهایی داشتهاند و منفیهایی. در باره اینکه دومین پایهای که از توسل یافتم و مدد شدم این است که جمهوری اسلامی بر اساس جمهوریت و اسلام سامان گرفته است و ما باید کاری کنیم که جمهوریت یعنی حضور قاطبه مردم امکان داشته باشد. اگر عدهای را طوری سیاه کنیم که از حالا به بعد نتوانند شرکت کنند، معنای جمهوریت متزلزل میشود. بنده در این پایه دوم عرض کردم برای اینکه جمهوریت سامان بگیرد، باید جلوی تخریب و سیاهنمایی همدیگر را بگیریم. نباید همدیگر را سیاه کنیم و تصور کردم که فهم و معرفتم را از فتنه و انحراف بگویم. فهمم از فتنه این بود که وقتی دشمن در جنگ نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موفق نشود، در درون ما انفجاری ایجاد میکند و این انفجار درونی ما فتنه است. این انفجار درونی گسلهایی را که در جامعه وجود دارند، تکان میدهد و گسلهای جدیدی را هم ایجاد میکند و در درون، بین مردم و نیز بین مردم و دولت، بین مردم و نظام و بین مردم و رهبری تزلزلی به وجود میآید. از روزنامه رسالت تقاضا کردم که این بحث مرا که در مقالهای نوشته بودم، بزند که فتنه چیست و اهل فتنه چه کسانیاند؟ از فرمایش مقام معظم رهبری استفاده کردم که فتنه از امریکا، انگلیس و اسرائیل است. فرانسه، ایتالیا، چین، روسیه، اسپانیا و... را قاتی نکردم. این سه تایی را که آقای فرمودهاند فتنهساز هستند. آیا در درون ما کسانی مثل مهندس موسوی، مثل حجتالاسلام والمسلمین کروبی میتوانند فتنهساز باشند؟ بنده اعلام کردم خیر! من اینها را فتنهساز نمیشناسم. اهل فتنه به وسیله عوامل بیگانه، اطراف اینها را گرفتند و اینها مفتون هستند، یعنی فتنهزده. مثال هم زدم و گفتم در جریان بحران، تصور کردم که باید با آقای مهندس موسوی ملاقات کنم. پنج نفره رفتیم و با آقای مهندس موسوی ملاقات کردیم. همان زمانی که آقا یک هفته یا ده روز برای بازشماری آرا مهلت دادند. از ایشان خواستیم وقت بدهد و وقت داد پنج نفر بودیم که رفتیم. آقای مهندس باهنر، آقای مهندس میرسلیم، آقای دکتر آلاسحاق، آقای مهندس کوهکن و بنده. آقای مهندس موسوی از ما استقبال کرد و اجازه نداد غیر از ما پنج نفر کسی وارد اتاق شود. نشستیم و با ایشان صحبت کردیم. من گفتم: «آقای موسوی! کجا میخواهی بروی و چه کار میخواهی بکنی؟» ایشان گفت: «به نظر شما چه کار کنم؟» گفتم: «شما میگویی تقلب شده است؟ خودت برو و در بازشماری آرا شرکت کن یا هیئتی را تعیین کن که بروند و در بازشماری شرکت کنند». گفت: «مگر چنین چیزی میشود؟» گفتم: «بله، دیروز آقا از شورای نگهبان خواستهاند یک هفته ده روز برای بازشماری فرصت بگذارد». ایشان سئوالاتی داشت که از مهندس باهنر و دیگر برادران پرسید و گفت: «باشد! من هیئتی را معین میکنم که بروند و این کار را انجام بدهند». من این را فتنهگر بشناسم؟ بعضی از برادران تند ما گفتند: «اگر رفتی و آنجا تو را گروگان گرفتند چه؟» چون ایشان خیلی تند بود و داشت خشن برخورد میکرد. گفتم: «شناخت من از اینها این نیست، ولی در آب رفتن، تر شدن هم دارد» و ایشان بسیار صمیمانه و بسیار بامحبت برخورد کرد. البته ایشان کسی غیر از ما پنج نفر را در اتاق راه نداد، اما به نظر من در آن اتاق وسایل استراق سمع بود و در اتاقهای دیگر متوجه شده بودند که ما چه حرفهایی زدهایم. از در اتاق که بیرون آمدیم، از اتاقهای دیگر ریختند بیرون و به ایشان حمله کردند. جلوی آسانسور که ایستاده بود که ما را سوار کند، اشاره میکرد که صبر کنید. جلوی در آسانسور گفتم: «آقای مهندس موسوی! این دفعه را ما خواستیم و شما ملاقات دادید، از حالا به بعد هر وقت شما کار داشتید، اطلاع بدهید ما میآییم. جوری نباشد که تصور کنی برای آمدنمان اول باید اجازه بگیریم و شما اجازه بدهی تا بیاییم. شما بگویی میآییم».
یک یا دو روز بعد از این ملاقات خودم تنهایی رفتم و با آقای کروبی صحبت کردم. مقدماتی هم داشت. زنگ زدم به ایشان که میخواهم بیایم و گفت: «بیا» و نشد بروم. عصر هم اطلاع دادم و مجدداً نشد و برای بار سوم با ایشان قرار گذاشتم و گفت: «فردا هر ساعتی که میتوانی بیایی، بیا». من او را فتنهساز بدانم؟ رفتم. جمعیت زیادی در منزل و دفترش بودند. همه را زد کنار و آمد و مرا برد و دو تایی با هم صحبت کردیم و عین حرفی را که به مهندس موسوی زده بودم، به ایشان گفتم: «آقای کروبی! کجا میخواهی بروی؟ چه کار میخواهی بکنی؟» با ایشان سوابق زندان، کمیته امداد، مجلس و... داشتیم. گفت: «تو میگویی چه کار کنم؟» گفتم: «الان در شرایطی قرار گرفتهایم که بهتر است با آیتالله مهدوی تماس بگیرید و خدمت ایشان بروید». پرسید: «الان آیتالله مهدوی مرا راه میدهد؟» جواب دادم: «مرا هم آیتالله مهدوی پیش شما فرستاده است!» گفت: «چطور؟» گفتم: «آیتالله مهدوی حال شما را پرسید، گفتم خبر ندارم». گفت: «چطور میشود تو از آقای کروبی خبر نداشته باشی؟» گفتم: «من از آقای کروبی مأیوسم». آیتالله مهدوی فرمودند: «از کروبی مأیوس نباش و همین الان بلند شود برو پهلوی او». گفتl: «عجب! پس این جوری است؟ من فردا به زیارتشان میروم.» از در اتاق که بیرون آمدم، جمعیت از اتاقها ریختند بیرون ایشان را زیر فشار قرار دادند. بنده میگویم که ایشان و مهندس موسوی فتنهزده و مفتون هستند، نه فتنهساز.
هر دوی اینها در روز بعد موضعگیریهای خیلی تندی کردند که میدانم، اما فردای قیامت باید جواب بدهم. بنده اینها را فتنهساز بدانم یا امریکا و انگلیس را؟ و آن عواملی را که از امریکا و انگلیس دستور میگرفتند و اینها را محاصره کردند؟
پایه اول تاریخ جمهوری اسلامی بود و پایه دوم حفظ جمهوریت آن بدین معنا که تمام نیروهای معتقد به امامت و نظام و قانون اساسی بتوانیم دور هم جمع شویم.
سومین مطلب این است که در انتخاباتی که پیش رو داریم، لازم است رقابت سالم بین تمام کسانی که میتوانند نامزد شوند داشته باشیم و انتخابات سالم وجود داشته باشد و نه تنازع. تنازع، یعنی همدیگر را کندن. رقابت یعنی حرف خودمان را بزنیم و کاری نداشته باشیم رقیبمان چه وضعی دارد. در باره رقابت عرض میکنم که من معتقدم انتخابات آینده ما سه قطبی است. دو قطب آن اصولگرایان و یک قطب آن اصلاحطلبان هستند. ما نباید اصلاحطلبها را تضعیف کنیم. ما نباید یک بخش دیگر از اصولگراها را تضعیف کنیم. باید قبول کنیم انتخابات سه قطبی است، البته ممکن است گروههای کوچکی نامزدی داشته باشند. همه اینها باید بیایند و دغدغههای مردم را در انتخابات مطرح کنند. کسی که رئیسجمهور میشود، از هر یک از این سه قطب یا منفردین باشد رئیسجمهور ماست.
چهارمین مطلب که بنده عرض کردم موضوع انحراف است و دو سه سرمقاله را هم در رسالت تقاضا کردم و آنها منتشر کردند که انحراف چیست؟ اهل انحراف چه کسانی هستند؟ در آنجا عرض کردم که دشمن وقتی از جنگ نرم خود نتیجه گرفت و نتوانست گسلهای داخلی امت را تکان بدهد یا گسلهای جدیدی را ایجاد کند، میآید و برای حرکت فلش میزند تا حرکت امت را با فلشهای انحرافی به سمت دیگری منحرف کند. یکی از این فلشهای انحرافی این است که ما اسلامیت را با ایرانیت جابهجا کنیم...
دو نکته دیگر این است که آنچه در طلیعه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در بهار 92 سامان میگیرد باید از حالا آن را به جانب جشن ببریم و نه به جانب جنگ و اینکه ما بگوییم آنها سیاه هستند و آنها بگویند ما سیاه هستیم، تعبیر حضرت امام این جناح میگوید آن جناح خائن و دزد هستند و آن جناح هم میگوید این جناح خائن و دزد هستند. اگر این طور باشد مردم به یک اجماع میرسند که هر دو دسته خائناند.
باید توجه داشته باشیم که مسیر انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) مسیر رقابت است و زمینهای را فراهم کنیم که مردم خوبمان قول را استماع کنند. قول شفاف شود و بتوانند از قول، بهترینش را تبعیت کنند. اگر ما بیاییم و در رقابت انتخاباتی، همدیگر را محکوم کنیم، قول برای مردم و بهخصوص نسل جوان شفاف نمیشود و کسانی که میخواهند رأی بدهند، نمیتوانند قول را درک کنند تا بهترینش را پیدا کنند. باید بدانیم خداوند بندگانش را به توسط تبعیت از قول احسن و پیروی از قول احسن هدایت میکند. اینها هستند که خداوند هدایتشان کرده است و صاحبان مغز هستند. نکته ظریف دیگری هم هست. واقعاً اینکه نفهمیده موضع گرفتهام و اگر کسی بگوید مرده باد نفسم قطع میشود، این طور نیست و میدانستم با چه کسانی طرف هستم. البته قرارم هم با خودم این بود که هر کس حرف زد، سعی کنم توضیح بدهم. اولین کار را روزنامه ایران کرد و من بلافاصله جواب دادم. دومین کار را روزنامه ایران کرد، بلافاصله جواب دادم.
نکته ظریف دیگری که میخواستم عرض کنم درباره هاشمی رفسنجانی و ناطقنوری است. ما در انتخابات دوره دهم با ابتکار صدا و سیما مناظرهای بین نامزدها داشتیم. یک طرف آقای احمدینژاد و طرف دیگر مهندس موسوی، دکتر محسن رضایی و حجتالاسلام والمسلمین آقای کروبی بودند. آقای احمدینژاد وقتی خواست با اینها مناظره کند، به آقای هاشمی و آقای ناطقنوری تاخت، در صورتی که آنها نه نامزد بودند و نه مطرح. این نمونه تنازع است. هر چه ایشان در مقابل مهندس موسوی و دیگران گفته باشد، میتواند رقابت باشد، اما چرا به آقای هاشمی رفسنجانی و آقای ناطقنوری حمله کردند. بنده معتقدم باید جلوی این نوع رفتارها گرفته شود. همانطور که ملاحظه کردید، ظاهراً قبل از محرم بود، مقام معظم رهبری فرمودند انتخابات هنوز مانده است. چرا عدهای دارند انتخابات زودرس را کلید میزنند؟ کلید زدند، یعنی چه کار میکردند؟ همدیگر را میکوبیدند. در صورتی که ما برای رقابت سالم، دور از تنازع باید جامعه را آماده کنیم و آماده شدن جامعه از باب اینکه همه بهخصوص نسل جوان بتوانند قول را بفهمند و احسن قول را تبعیت کنند و بتوانند منتظر هدایت پروردگار باشند؛ «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ» تا ثابت کنند عاقلترین انسانها در پهنه گیتی هستند: «أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ». صلوات ختم بفرمایید. [صلوات حضار]
مجری:بسیار متشکر و ممنون از توضیحاتی که فرمودید. تا الان شش نفر اسم نوشتهاند که صحبت کنند. دو سئوال کتبی هم رسیده است.
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم. با سلام و عرض ادب خدمت همه حضار محترم و با تشکر از حضرتعالی به خاطر وقتی که به ما دادید. به سهم خودم تشکر میکنم به خاطر این تدبیر و عملکرد به موقع حضرتعالی که باعث شد فضای جامعه ما از یک فضای سیاستزده به یک فضای سیاسی پویا سوق داده شود و این خود باعث شد که انشاءالله در آینده با یک انتخابات بسیار پرشور مواجه شویم. همه میدانیم با این مواضعی که گرفتید، زحمات زیادی بر شما تحمیل شد. انشاءالله که اجرکم عند الله. والسلام علیکم و رحمة الله.
سوال: با عرض سلام و تهنیت ایام، حضار را به 48 سال پیش میبرم و زمانی که رژیم پهلوی جوانان برومندی از مؤتلفه را که در عملیاتی غرورآفرین با اعدام انقلابی نخستوزیر رژیم پهلوی، فضای غالب خفقان را شکستند و به تعبیر آقا نوری بودند در آن فضای ظلمانی. حرکت بعدی حرکت حضرتعالی در این فضا بود که فضا را متحول کرد. ما از شما تعابیر قرآنی بسیاری آموختهایم، اما شما را ارجاع میدهم به آن موضوعی که مسلمین خدمت حضرت رسول(ص) رسیدند و آن تعبیری را داشتند که یهودیها سوءاستفاده میکردند که آیهای نازل شد که حضرتعالی مستحضر هستید. در سال گذشته مجموعه حزب مؤتلفه اسلامی دیدارهایی با جناب آقای هاشمی رفسنجانی و حسنآقای خمینی داشتند، بازخورد و انعکاسش در افکار عمومی این شد که دیدیم در انتخابات بهمنماه، دو تن از کاندیداهای ارزشمند حزب از راه یافتن به مجلس بازماندند. خواستم عرض کنم چه بهتر و یا پسندیدهتر بود که مفهومی را که حضرتعالی مد نظر داشتید، به شیوه و بیان دیگری به جامعه تزریق میفرمودید که این انعکاس و بازخوردها را هم نداشته باشد. نه اینکه مباحث، عوامانه باشد، بلکه برای عوام قابل فهم باشد. در سال 43 آن حرکتی که شهدای مؤتلفه انجام دادند و در واقع یک انتحار سیاسی برای این مجموعه بود که عملیاتی مسلحانه علیه رژیم صورت بگیرد، اما تودههای مردم، آن حرکت را قدر دانستند و ارج نهادند، اما در فضای امروز دیدیم که هم نخبگان سیاسی و هم توده مردم از این حرکت منظوری را که مد نظر جنابعالی است، برداشت نمیکنند.
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم. با تشکر از حضور حضرتعالی و تشکر از همه دوستانی که در این جلسه حضور دارند. به نظرم رسید برای اینکه وارد این بحث شویم، بیانات مقام معظم رهبری را از بعد از فتنه مورد بازخوانی قرار بدهیم و یکسری نکاتی را که به ذهنم رسیده است یادداشت کردم که اگر به من وقت بیشتری بدهید، فهرستوار به آنها اشاره میکنم تا با نتیجهگیریای که هر کسی به ظن خود میکند، همه به نتیجهگیری مطلوب برسند. اولین نکته در بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با بسیجیان کشور در 4/9/88 قبل از عاشورای آن سال است:
«امروز همه این را دانسته و فهمیدهاند که مواجهه استکبار با جمهوری اسلامی، دیگر از نوع مواجهه دهه اول انقلاب نیست. در آن مواجهه زورآزمایی کردند و شکست خوردند. مواجهه سخت بود، جنگ بود، کودتا بود. در اول انقلاب کودتا راه انداختند، شکست خوردند، شورشهای قومی راه انداختند، سرکوب شدند و شکست خوردند، جنگ تحمیلی را به راه انداختند که هشت سال به طول انجامید و شکست خوردند، پس به دنبال این راهها نخواهند رفت، یعنی احتمالش ضعیف است، البته همیشه باید هوشیاری نسبت به همه جوانب باشد، اما این اولویت استکبار در مواجهه با انقلاب اسلامی نیست. اولویت آن چیزی است که امروز به آن میگویند جنگ نرم، یعنی جنگ به وسیله ابزارهای فرهنگی، نفوذ، دروغ و شایعهپراکنی با ابزارهای پیشرفتهای که امروز وجود دارد».
نکته دومی که در همین بحث مطرح میشود، مقام معظم رهبری میفرمایند: «اصرار بنده بر این است که آحاد مردم، ملت ایران، جریانات سیاسی، همه در مقابل آن افراد معدودی که با اصل این انقلاب مخالفند، با اصل استقلال کشور مخالفند و هدفشان دو دستی تقدیم کردن کشور به امریکا و استکبار است، با یکدیگر یکی باشید. دشمن از اینگونه عناصر در داخل ملتها دارد. در داخل ملت ما هم همینجور کسانی هستند. معدودی از این قبیل پیدا میشوند. متن مردم، آحاد ملت، این تودههای عظیم مردمی از خواص تا عامه مردم را باید از آن عناصر معدود و خودفروخته جدا کرد و نباید اشتباهی اتفاق بیفتد».
مطلب بعد خطبههای نمازجمعه تهران است که مقام معظم رهبری در 29 خرداد 88 مطرح فرمودند و قبل از وقوع فتنه به نشانهها اشاره میکنند. ایشان در خطبه دوم میفرمایند: «من در روز اول فروردین در مشهد گفتم که هی دارند به گوشها میخوانند و تکرار میکنند که بناست در انتخابات تقلب شود». نکته بعدی که در همین سخنرانی وجود دارد این است: «من به این برادران عرض میکنم که قانون را فصلالخطاب بدانید. انتخابات اصلاً برای چیست؟ انتخابات برای این است که همه اختلافها سر صندوق رأی حل و فصل شوند و معلوم شود که مردم چه میخواهند یا چه نمیخواهند نه در کف خیابانها»...
جمعبندی من این است:
-
اولویت مقابله با نظام، جنگ نرم است و با ابزارهای پیشرفته فرهنگی و شایعه و دروغ انجام میشود.
-
لزوم اتحاد مردم و جریانات سیاسی در مقابل مخالفان با انقلاب و فتنهگران،
-
رعایت انصاف در شرایط فتنه،
-
مقام معظم رهبری چند ماه قبل از انتخابات وقوع فتنه را پیشبینی کردند: «قانون فصلالخطاب است. مسئولیت انتخابات و تبعات آن در دوران فتنه با کسانی است که قانون را فصلالخطاب نمیدانند. در جنگ صفین جبهه مقابل حضرت علی(ع) نمازخوانها بودند».
-
لزوم حرکت با احتیاط و تمکین به مُرّ قانون در شرایط فتنه.
-
نکته آخر را هم از آیه ۱۷ سوره رعد میگویم: «اما کف بیرون افتاده از بین میرود، ولی آنچه به مردم سود میرساند، در زمین باقی میماند».
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم. از اینکه حرفم را صریح میزنم عذرخواهی میکنم. به خامی و جوانی ما ببخشید. شرمندهام. در رسانهها تیتر زده بودند که شما فرمودهاید برای رسیدن به هدف از آبروی خودم خرج میکنم و بنده عرض میکنم که شما آبروی حزب مؤتلفه هستید و مؤتلفه به اعتبار شما مؤتلفه است. اینکه میفرمایید مرخصی میگیرم، یک کمی برای ما قابل هضم نیست، چون اعتبار و هستی مؤتلفه و شناختهشدنش به اعتبار شما عزیزان و بزرگان حزب است. انشاءالله که شما این پرچم را به امام زمان(عج) تحویل بدهید، شاید با آبروی شما امام زمان(عج) این پرچم را قبول کنند.
شما به بسیاری از سئوالاتم پاسخ دادید، اما فرمودید اینها فتنهساز نیستند، اما بنده عرض میکنم که در را به روی فتنه نبستند. از حضرت آقا نقل میکنم: «هر چه از دهانشان درمیآید به نیابت از دشمن میگویند. اگر صدای رسانههای بیگانه و صهیونیسم و ضد اسلام به گوش نمیرسد، این افراد جبران میکنند. این افراد خیانت کردهاند و این یک خیانت واضح است».
در رسانهها آمده است که شما اینها را برادر خواندهاید و چون شما آنها را برادر خواندهاید، بهواسطه شما برای ما محترم میشوند. یککمی برای ما توضیح بدهید که ما چگونه باید این را هضم کنید که این افراد به تفکر امام توهین کردند، به بسیجیها توهین کردند. آقای میرحسین در صحبتهایشان گفتند: «قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که آزادی را از مردم بگیرد»و توهینهای مکرر به بسیجیها انجام شد. چگونه میتوان این افراد را برادر خواند که جسارتکنندگان روز عاشورا را «مردم خداجوی» نامیدند؟ میرحسین موسوی مشروعیت نظام را زیر سئوال برده است و در کنفرانسهای مطبوعاتیاش، عکس امام را بالای سرش گذاشت، اما عکس مقام معظم رهبری را حذف کرد که توهین آشکار نسبت به ایشان بود. دستاندرکاران انتخابات زحمت کشیدند. توهین کروبی و میرحسین و دروغسازی آنها در باره کهریزک و زیر سئوال بردن نیروهای انتظامی را چگونه میخواهید توجیه کنید؟ میرحسین اعدامهای انجامشده در نظام اسلامی را از بین بردن عدالت اجتماعی نامیده است. چگونه میتوانیم این افرادی را که حامی پاره کردن عکس حضرت امام بودند، برادر بنامیم؟ اینها عدهای از مردم را نسبت به نظام و حتی دین اسلام بدبین کردند. چگونه میتوان جوابگوی شهدای این حادثه و غمخوار مادران و خانوادههای آنها بود؟ حتی کسی که از روی غفلت قربانی و آسیبدیده فتنه داخلیای شدند که میرحسین و کروبی به راه انداختند. مگر این افراد زمینهساز شعارهای «مرگ بر ولایتفقیه» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» نبودند؟ آیا میشود از تبلیغ علیه نظام، تحریک مردم و کشتار و بر هم زدن امنیت کشور گذشت و آنها را مجرم ندانست؟
حرفم را با بیانی از آقا تمام میکنم: «مجرم شدن در نظام اسلامی یک لکه ننگ ابدی است، مگر آنکه کسی توبه کند، چیزی را اصلاح کند، ابهامی را که ایجاد کرده است تبدیل به تفهیم کند و خطای گذشته خودش را روشن کند، آن وقت خدای متعال از او خواهد گذشت و جرمش تبدیل به اصلاح میشود، ولی مادامی که این کار را نکرده، یک مجرم است و آن وقت کسانی که برخلاف قانون به حمایت از این مجرم بپردازند، جزو بدترین کارهاست». والسلام علیکم و رحمة الله.
عسگراولادی: هر چه در دلتان هست بگویید. حرفهای آقای ... را وارد میدانم. گزارش قبلیای را هم که عزیزمان فرمودند، وارد دانستم. منتهی آقای ... یک دور تسبیح انتقاد به من بود و من دنبال این میگردم که انتقادات را بشنوم، چون شما عزیزان آئینه هستید: «المؤمن مرآة المؤمن». آئینه هستید و باید انتقاد کنید.
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم. به نوبه خودم از صحبتهایی که کردید ممنونم. الان 13 سال است که عضو هیئت مؤتلفه هستم و از روزی هم که آمدم عاشق صحبتهای شما شدم. یکی از این نظر که واقعاً همه آن حقیقت بوده است. بعضی از جوانها میآیند و برای معروف شدن حرفی را میزنند، ولی ماشاءالله سنی از شما گذشته است و برای معروف شدن صحبت نمیکنید و صحبتهایتان واقعاً حق است. دوم یک انتقاد از برخی از اعضای شورای مرکزی دارم، چون در کنار شما هستند و میدانند که از سال 42 تا حالا برای حزب مؤتلفه اسلامی به زحماتی کشیدهاید تا حزب را به چنین جایی رساندهاند، ولی هنوز هم آن اطمینانی را که باید به شما داشته باشند، ندارند و این واقعاً انتقاد بسیار شدید نسبت به بعضی از اعضای شورای مرکزی است.
عسگراولادی: برخی می گویند آیا واقعاً نظرت این است که آقای موسوی جرمی ندارد؟ نظرت این است که آقای کروبی جرمی ندارد؟ بنده جواب میدهم که به نظر من این طور نیست. یک تکه از صحبتهای آقای ... خیلی صریح و روشن بود که آیا من واقعاً دارم در تطهیر اینها میکوشم؟ آیا من واقعاً دارم در تخفیف اینها میکوشم؟ ابداً! من میگویم واقعیت قضیه این است که اینها فتنه نیستند، اما اینها در فتنه گرفتارند. قوه قضائیه و نیروهای امنیتی باید این مسئله را روشن کنند که این حرفهایی که زدند و فعل اینها جرم هست یا نیست؟ من قاضی نیستم. کاملاً اصرار دارم که این انتقادات فهرست شوند. به نظرم حدود 25 مورد در فرمایشهای شما بود که مقداری در فهرست آقای ... بود. در فهرست عزیزمان قبل از ایشان فهرست موضعگیریهای مقام معظم رهبری بود که فهرست بسیار خوبی بود و ما باید نشان بدهیم که نسل جوان، دختر و پسر ما زنده و بیدارند و هوشیار و همه چیزهایی را که دیگران در روزنامهها و رسانهها گفتهاند، شما عزیزان در داخل حزب خودمان فهرست کردهاید و گفتید و این طور نیست که فقط دیگران بگویند.
سوال: فرمودید اینها فتنهگر نیستند و من اینها را فتنهساز نمیدانم و استناد کردید به ملاقاتهایی که با این دو نفر داشتید و پذیرفتن حضرتعالی و استماع صحبتهای شما توسط آنها. عرض من اینجاست که همین کاری که با شما و دوستانتان کردند و شما را تحویل گرفتند، با عرض شرمندگی ـمرا به بزرگواری خودتان ببخشیدـ عوامل خارجی را هم تحویل گرفتند. روزی نبود که اینها با (BBC) و (VOA) و رسانههای معاند مصاحبه نکنند، دشمنان را تأیید نکنند، نظام را متقلب انتخابات ندانند. شواهد اینها موجود است و همه در بیانیههای آنها خواندهاند. به نظر شما این دو موضوع چگونه قابل جمع است؟ اتفاقاً وقتی شما با آنها جلسه گذاشتید و روشنگری کردید و راه را به آنها نشان دادید و باز راه خطا رفتند، دیگر نمیشود گفت اینها مفتون هستند...
حاجآقا! من میدانم هدف شما از این صحبتها چیزی جز رضای خدا و بیان اعتقادات قلبی و شخصیتان نیست. نه قصد تطهیر اینها را دارید، نه میخواهید از جرم اینها کم کنید. آن چیزی که من حدس میزنم و به ذهن ناقص من میرسد و تا حدودی در صحبتهای امشب شما هم بود، جذب حداکثری است، یعنی میخواهید کسانی که از نظام اندک کدورتی به دل دارند و یا فاصله گرفتهاند، به آغوش نظام برگردند. اگر این طور است، این صحبتها باعث میشود کسانی هم که به دنبال براندازی نظام و تخریب آن هستند، نطقشان باز شود و باز جرئت عرض اندام پیدا کنند و با کمال پررویی خودشان را جزو اینها بدانند و فکر کنند که نظام به اینها احتیاج دارد و شروع کنند به جسارت کردن و خود را به حق دانستن و در نهایت بگویند دیدید ما درست گفتیم و اینها اشتباه میکردند. دیدیم که بعد از موضعگیریهای شما، آقای مهاجرانی و سایر خارجنشینها چه صحبتهایی کردند.
سوال: اگر آقای عسگراولادی را به عنوان یک پیر دیر و رهبری یک تشکیلات قبول داریم، خوب است یک کمی به رهبری تشکیلاتمان اعتماد کنیم. چرا کسی را که وارد فضای سیاسی خاصی شده است تا آن را در حد توان خود تغییر بدهد، حالا که همه دارند علیه ایشان صحبت میکنند، ما هم برویم و هممسیر آنها بشویم؟ آقای عسگراولادی دوازده سال زندان بوده است که امروز بیاید آبرویش را برای آقای موسوی و آقای کروبی خرج کند؟ نوع نگاه آقای عسگراولادی را به این وقایع نگاه کنید. ایشان نمیگویند اینها متهم و مجرم نیستند و گناه و خلاف نکردهاند، بلکه میگویند اینها اشتباهاتی هم کردهاند، اما نوع نگاه ما باید نسبت به اینها پدرانه باشد. همه میآیند مواضعی میگیرند که اگر رهبری میخواست ایشان را محکوم کند، محکوم و اعدام هم میکرد. پس چرا نکرد؟ پس چرا خواستند تقاص جرمشان را به این شکل پس بدهند؟ پس مصلحتسنجی است. از آقای عسگراولادی نخواهید که بگویند آیا از رهبری کُد گرفتهاند یا نه؟ اگر هم گرفته باشند قطعاً نخواهند گفت. سیاست اقتضا میکند که نگویند. دو سه هفته پیش خدمت حاجآقا رسیدم و ایشان تبیین مواضع کردند. من دست ایشان را بوسیدم و گفتم: «فردی باید شجاعت داشته باشد که در فضای انحصارگرایی دولت و فضای انحصارگرایانه اصولگرایی چنین فضایی را ایجاد کند و محکم هم پای آن بایستد و این معامله با خداست». ایشان فرمودند: «قرار است من برای خدا صحبت کنم، قرار نیست برای آقای موسوی و آقای کروبی آبرویم را خرج کنم». اتحاد، همدلی و تحزب یعنی چه؟ اگر قرار باشد عسگراولادیها را هم کنار بگذاریم، پس چه کسی میماند؟ آقای هاشمی و آقای ناطق را گذاشتیم کنار، بقیه را هم میگذاریم. حاجآقا فرمودند شش رئیسجمهور، شش نخستوزیر، شش رئیس مجلس همه جاسوس، فاسد، فاسق و منحرفاند؟ این جوری که تاریخ انقلاب سراسر سیاه میشود. پس کجای تاریخ انقلاب را سفید نشان بدهیم؟ اگر نتوانستیم اینها را نگه داریم، پس عرضه انقلابداری نداشتیم. خودمان را زیر سئوال میبریم، رهبری را زیر سئوال میبریم. باید با جان و دل پشت آقای عسگراولادی بایستیم و اگر کسی میگوید باید از ایشان تبرّی بجوییم، باید محکم به دهانش بزنیم و بپرسیم چرا باید تبرّی بجوییم؟
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم. ما الان در برابر عزیزی نشستهایم که 50، 60 سال سابقه مجاهدتشان بر کسی پوشیده نیست. این جور به ما آزادی دادهاند و داریم حرفهایمان را میزنیم. فرمایشهای ایشان تمام شده است و فکر نمیکنم سئوالات ما محلی از اعراب داشته باشد، چون ایشان مواضعشان را کاملاً مشخص کرده و گفتهاند که هدفشان از بیان این چیزها چه بوده است. ما فقط باید به دوستان خودمان در حزب مؤتلفه اسلامی و جامعه روحانیت مبارز بگوییم که اینگونه موضعگیری نکنند و اگر ابهام و سئوالی دارند، از حاجآقا دعوت کنند. حاج آقای ... بهجای طرح این موضوعات، خوب بود که از حاجآقا دعوت کنند و تردید ندارم حاجآقا این دعوت را با جان و دل میپذیرند و روشنگری میکنند.
سوال:شما برای رهبران اصلاحات فضایی را باز کردید که دو باره به دامن نظام برگردند و این دیگر اختیار خودشان است. میتوانند بیایند، میتوانند نیایند، ولی این بزرگواری و شجاعت را داشتید و این فضا را برای آقایان فراهم کردید، ولی مسئله این است که بالاخره میلیونها نفر به این آقایان رأی دادهاند و جدای از آن صدها هزار نفری که به طرفداری از این آقایان در خیابانها ریختند. اکثر قریب به اتفاق این افراد هم پشیمانند، ولی به فضایی نیاز دارند که بتوانند از آن فضا خارج شوند و دو باره به دامن نظام برگردند. زاویهای ایجاد شده که بهحق و به گفته شما ناشی از فتنهزدگی بوده است، نه فتنهگری. حالا که این فضا با تلاش جنابعالی و بزرگانی دیگر برای سران اصلاحات باز شده، آیا برای سایر فتنهزدگان فکری شده است؟ آیا قرار است فضایی ایجاد شود که اینها هم بتوانند به دامن نظام و انقلاب برگردند؟
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم. 50 سال پیش شهید بخارایی با تفنگش گلوی توهین به روحانیت و مرجعیت را درید و با حکم مرجع تقلیدش از دینش دفاع کرد. حالا پس از 50 سال و مانند همان روزها، عسگراولادی که خود مجتهد است به مقابله با تفکر تحجر و تندرویهای خوارجگونهای رفته و به مقابله با این تندرویهایی پرداخته است که حرفی جز حرف خودشان را قبول ندارند و میخواهند همه را از خیمه انقلاب بیرون کنند. روزی ساواک نگران مؤتلفه بود و امروز امثال ...، اقدام انقلابی مؤتلفه علیه حسنعلی منصور را اشتباه مؤتلفه میدانند. نمیدانیم چرا امروز خواص کشور از خون بخاراییها و امانیها که مقام معظم رهبری حرکت آنها را نور الله فی ظلمات الارض نامیدند، دفاع نمیکنند؟
جناب آقای عسگراولادی! چرا نهتنها شما، بلکه مؤتلفه اسلامی این روزها مورد هجمه است؟ و به نظر حضرتعالی دلیل این هجمهها چیست؟
سوال: بسماللهالرحمنالرحیم .چند نکته را میگویم و یک سئوال دارم. اولین نکته خطاب به دوستان است که میگویند فلان رسانه از آقای عسگراولادی انتقاد کرده و مثلاً آقای مهاجرانی از ایشان تشکر کرده است. یا مثلاً فلان رسانه یا سران اسرائیل از آقای موسوی حمایت کردهاند. از امیرالمؤمنین(ع) بعد از ماجرای سقیفه خواستند قیام کنند. جزو اولین کسانی که از ایشان حمایت کردند، ابوسفیان بود. با استدلالی که آقایان میکنند، نعوذ بالله باید امیرالمؤمنین(ع) را ببریم زیر سئوال. چرا؟ چون یکی از دشمنان اسلام از ایشان حمایت کرده است. موضعتان مشخص است و موضع امثال آقای موسوی هم در بیانیه روز عاشورا نسبت به منافقین، اسرائیل و امریکا مشخص است، اما سئوال بنده از شما این است: موضوع شما در مورد عاقبت آقای موسوی و آقای کروبی چیست؟ آنها نزدیک به 700 روز است که در حصر به سر میبرند. موضع شما در مورد آنها چیست؟ محاکمه بشوند؟ بخشیده شوند؟ یا اینکه به آنها فرصت دوباره بدهیم؟ خانم رهنورد گفتند: «ما را محاکمه کنید و دادگاه علنی تشکیل بدهید»، ولی اینها را فقط حصر کردهاند. موضع شما چیست؟ چه پیشنهادی میکنید؟ آقای جنتی در نمازجمعه فرمودند ما سند داریم که یک میلیارد دلار به سران فتنه کمک شده است یا روزنامه کیهان که یکی از روزنامههای رسمی نظام و تقریباً بلندگوی نظام است، اصرار دارند آقای خاتمی، آقای موسوی و آقای کروبی با عوامل اسرائیل و امریکا در ارتباط هستند. موضع شما در این موارد چیست؟
سوال: به نظر من این آقایان به اندازه کافی خیانت کردهاند که نتوانیم آنها را تطهیر کنیم و بگوییم مفتون فتنهاند. قبل از اینکه موضعگیری کنید، اگر با برخی از سران اصولگرایی مشورتی میکردید، به صلاح نزدیکتر بود، چون به هر حال هر قدر هم که بگویید این موضعگیری شماست و نه مؤتلفه، ولی بالاخره این دو با هم پیوند قدیمی و عمیق دارند. شاید بهتر بود حداقل با سران حزب مؤتلفه مشورتی میشد. شاید اگر چند نفر با هم جلو میآمدند، نتیجه بهتری داشت.
مجری: متشکر از صبر و حوصله حاجآقا و دوستان.
عسگراولادی: بسماللهالرحمنالرحیم. «محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت/ مست گفت ای خواجه این پیراهن است افسار نیست». این اثر از بانو پروین اعتصامی است. خداوند به نیت خیرش جزای خیر بدهد. ایشان در روزگار سختی زندگی میکرد که زن و آزادگی با هم فاصله زیادی داشتند. «گفت می بسیار خوردی این چنین افتان و خیزان میروی/ گفت ای بیهودهگوی حرف کم و بسیار نیست/ گفت باید حد زنند هشیار مردم مست را/ گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست». سه چهار خط از اثر این بانو را یادم بود که اشاره کردم. طلب مغفرتی برای این بانو که در ظلمات خاصی زندگی میکرد و آثار بسیار دقیقی از خود بر جا گذاشت. آنچه بر ما دارد میگذرد، زیر جو سنگینی از اتهامات است و مسلماً ما نباید این جو سنگین اتهامات را در سکوتمان مؤثر بدانیم و خودـخفقانی پیش بیاوریم. خفقانی نیست، اما خودـخفقانی به وجود بیاوریم. نباید این کار را بکنیم. دقتهای خوبی داشتید. اعتراف میکنم وارد جلسه که شدم، بهقدری خسته بودم که فکر میکردم یک ربع هم نمیتوانم تحمل کنم. علتش هم این است که امروز از اول وقت تا الان فقط یک ربع خوابیدهام و بقیهاش برنامههای پشت سر هم بوده است و فکر نمیکردم میتوانم بیش از یک ربع بنشینم، ولی الان دارم عرض میکنم حیات شما و حضور شما و حتی میتوانم بگویم ظهور شما به من امیدی داد که حداقل تا یک ساعت دیگر میتوانم خدمت شما باشم.
به چند سرنخ از سئوالات شما اشاره و بعد یکی دو موضوع را عرض کنم. قصد بنده این نیست که کسی را تطهیر کنم، قصدم این نیست برای کسی تخفیف بگیرم، قصدم این نیست که حصر را از کسانی بردارم یا قصدم این نیست که کسانی را از زندان آزاد کنم. قصدم این است که به همان کسی که عدهای میخواهند بگویند اینها فتنهساز هستند، به همانها عرض کنم راه نجات شما این است که از فتنه تبرّی بجویید. من این نامه را انعکاس ندادم. حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدمحمد موسویخوئینیها پس از چند وقت که سکوت کرده بود، دو ماه پیش مصاحبه بسیار صریح و شفافی کرد و در طلیعه آن گفت: «به ما میگویند از موسوی و کروبی تبرّی بجویید. ما از موسویای که خودمان نامزدش کردهایم تبرّی بجوییم؟» من نامه محرمانه نوشتم و گفتم: «قصد انتشار هم ندارم. اگر مصلحت دیدید منتشر کنید. گفتم: چه کسی گفته است شما از موسوی و کروبی تبرّی بجویید؟ شما از فتنه تبرّی بجویید».
عرض من این است که یک راهی برای تبرّی جستن پیدا کنید که حتی خود موسوی و کروبی از چه چیزی تبرّی بجویند. اصلاحطلبان که میخواهند بیایند و نامزد شوند، از چه چیزی تبرّی بجویند؟
اما در مورد فعل سیاسی، فعل مجرمانه، هر کدام از اینها انجام داده باشند، باید پاسخگو باشند. عرض کردم که من قاضی نیستم. قوه قضائیه است که راجع به جرم، مجازات، تخفیف و تطهیر تصمیم میگیرد. راجع به حصر، باید مقامات امنیتی در باره آن تصمیم بگیرند. بنده بر این کار نیستم.
از همین جا به مقداری از سئوالات شما که سئوالات خوبی هم بودند، پاسخم این است که بنده وارد مسائل قضائی، مسائل اخلاقی برای تطهیر کسی، مسائل محرومیتها، یعنی کسانی که در محاصره یا در زندان یا زیر محاکمه هستند، نمیشوم و اصلاً کاری به آنها ندارم. بنده میگویم میخواهیم وارد انتخابات سال 92 شویم. آیا انتخابات را باید میدان جنگ کنیم یا میدان جشن؟ برای اینکه یک جشن ملی سامان بگیرد، باید مقدماتی داشته باشد. به نظر من این مقدمات باید خیلی حسابشده انجام شوند. ارزان هم تمام نمیشود. خیلی گران تمام میشود. من در عرایضم گفتهام که آنچه میاندیشم، میگویم و عمل میکنم این است که راهی برای اینکه کسانی که اشتباه کردند، برگردند، باز شود. نه اینکه من تطهیر اینها را میخواهم، نه اینکه من تخفیف اینها را میخواهم، نه اینکه من رفع حصر اینها را میخواهم، نه اینکه من آزادی از زندان را برای اینها میخواهم، ابداً آن شأن من نیست. شأن بنده این است که بگویم بهجای اینکه خیال کنید موسوی و کروبی دو چهرهای هستند که همه باید از آنها تبرّی بجویند، میخواهم بگویم اینها هم باید از فتنه تبرّی بجویند. ریشه فتنه امریکا، انگلیس و اسرائیل است. بعضی از سئوالاتی که در ذهن عزیزان بود، مربوط به رسانهها و تبلیغات است. البته عزیزی به شورای مرکزی ما انتقاد کرد که چرا آنها قدر حرفهای شما را نمیدانند؟ نه، اتفاقاً من معتقدم شورای مرکزی ما باید از شما صریحتر انتقاد کند که اصلاً این وصلهام به شورای مرکزی مؤتلفه نچسبد. لابد خواندهای که آقای شجونی چندین جلسه مصاحبه کرد و چیزهایی علیه من گفت. من رفتم ختم آیتالله تهرانی ـ در حوزه شهید مطهری. نشسته بودم، ایشان وارد شد. بغل دست خودم جا باز کردم و گفتم: «بیا». آمد. با او روبوسی کردم و گفتم: «آقای شجونی! مصاحبههای شما را که خواندم، ارادتم به شما بیشتر شد». خندید و گفت: «چطور؟» گفتم: «برای اینکه هر چه گفتی راست گفتی. گفتی حرف من حرف مؤتلفه نیست، گفتی حرف من حرف اصولگراها نیست. گفتی من شجونی هم با او موافق نیستم. همه اینها درست است. ارادتم به شما بیشتر شد، چون یک کلمه دروغ نگفتی، اما تو دو تا چیز گفتی». این را میخواهم در اینجا هم بگویم. حالا چقدرش قابل جمعبندی و نقل است، بماند. گفتم یکی اینکه گفتی ما ناچاریم صحبتهای عسگراولادی را ماستمالی کنیم. نه! ماستمالی نکن، چون خودم میتوانم از حرفهایی که زدهام و اعتقادم است دفاع کنم، شما نمیخواهد ماستمالی کنی. یکی دیگر اینکه شما گفتی اگر این طور باشد، ما باید از صدام هم بگذریم». گفتم: «در اینجا بد نیست دو تا مسئله را نقل کنم. یک مسئله اینکه امام در روزهای آخر عمر مبارکشان یک شب خواب دیده بودند و برای آسیداحمدآقا نقل کرده بودند و ایشان هم برای ما نقل کرد که امام خواب دیدهاند صدام را دستگیر کردهاند و دارند میآورند. من از بالای جماران نگاه میکردم که صدام را در حال دستگیری دارند میآورند. با خودم فکر کردم اگر آمد، راهش بدهم یا ندهم؟ یک مقدار که فکر کردم، این جوری به ذهنم رسید که اگر آمد و وارد شد، مانعش نشوم و بیاید. بعد فکر کردم وقتی میآید راجع به چه چیزی با او صحبت کنم؟ به ذهنم رسید بگذار ببینم او چگونه شروع میکند و چه میگوید. حرف که زد، من بر اساس حرفهای او پاسخ میدهم.
مثال دیگری بزنم. موقعی که آلسعود تعدادی از حجاج ما را مورد اهانت قرار داد و تعدادی شهید داشتیم، امام حج را برای یک سال تحریم فرمودند و در آنجا فرمودند: «اگر از صدام بگذریم، از آلسعود نمیگذریم». گفتم: «آقای شجونی! معنای این چیست؟» معنایش این است که ممکن است روزی شرایطی پیش بیاید که از صدام هم بگذرد. کما اینکه این مسئله را عرض کنم و بعد دو سه نکته هم اشاره کنم، چون آقای حبیبی برای ختم جلسه آمدهاند. معمولاً بزرگان برای آخر جلسه میآیند.
حبیبی: چون جلسه مربوط به جوانها بود، گفتم نیایم.
عسگراولادی: بنده هم که اینجا نشستهام از جوانان سابق هستم. تعدادی یتیم را از کمیته امداد برای افطار خدمت مقام معظم رهبری برده بودیم. من و آقای نیّری ـکه سرپرست امداد بودـ فکر کردیم نرویم کنار مقام معظم رهبری بنشینیم و صبر کنیم از بچههای یتیم یا مربیان آنها بروند خدمت آقا و سر یک سفره بنشینند. ما کناری نشسته بودیم. وزیر و رئیس سازمان بهزیستی آمدند و رفتند کنار مقام رهبری نشستند. مقام رهبری به من و آقای نیّری اشاره کردند که بیایید و بغلشان جا باز کردند و گفتند: «بنشینید اینجا». عرض کردم: «علت اینکه کنار نشستیم این بود که این یتیمها افتخار مجالست با شما را داشته باشند». آقا فرمودند: «من و شما هم یتیم هستیم. [خنده حضار] بیایید کنار من بنشینید».
حبیبی: حاجآقا! من امیدوار شدم. [خنده حضار]
عسگراولادی: صلواتی ختم کنید. [صلوات حضار] ما برای جهانی شدن و ابدی شدن اسلام احتیاج به سماحت و روابط عمومی مناسبی داریم. به تعبیر مرحوم آیتالله دکتر بهشتی احتیاج داریم به جاذبه در حد امکان، احتیاج داریم به دافعه در حد ضرورت. اگر در صدر اسلام «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(3)، فوجفوج چهرهها و بهخصوص جوانان همراه آنان را طرد کنیم، میخواهیم اسلام جهانی شود؟ هرگز نخواهد شد. در بحران 88، جوانان اصلاحطلب از برادرانمان خواستند که به اینجا بیایند و جلسهای با هم داشته باشیم. عدهای مخالف بودند بیایند، اما گفتیم بگذارید بیایند. البته به تعدادی که الان شما حضور دارید، نبودند، ولی اکثر صندلیها پر شده بود. اینها سئوالاتشان را مطرح کردند و بنده سئوالات اینها را به صورت کسی که معتقد به اصلاحطلبی است، جواب دادم. اینها خیال میکردند بنده اول اصلاحطلبی را میکوبم. نه، ما باید در شرایط ویژهای باشیم.
سه نکته را عرض و عرایضم را تمام میکنم. یکی اینکه آنچه امام خواستهاند که یکی از برادران اشاره کردند، این است که جو طوری باشد که دو جناح بتوانند با هم برادرانه زندگی کنند، در انتخابات شرکت کنند، هر کدام که رأی آوردند، بقیه قبول کنند، کسانی که رأی نیاوردهاند به کسانی که رأی آوردهاند تبریک بگویند. بیایید یک الگوی مردمسالاری دینی را ارائه کنیم. بعضی از شما اشاره کردید، «خوب بود» با چهرههای اصولگرا و یا سران مؤتلفه مشورت میکردید که در لابلای فرمایش تعدادی دوستان این «خوب بود»ها بودـ ما در تشکلهایمان چه بخواهید، چه نخواهید دچار یک مدار بسته شدیم، باید مدار را باز کنیم؛ منتهی بنده که میخواستم وظایفم را ـکه در توسل به سیدالشهدا(ع)، شهدا و اسرای عاشورا به دستم آمده بودـ انجام بدهم، نمیخواستم مؤتلفه را بدون اینکه خودش تصمیمی گرفته باشد، گرفتار آثار تخریبی صحبتهای خودم کنم، اما مدار بسته بود و جایی برای اینکه بتوانم این حرفها را بزنم، با فریاد روبرو بود. همانطور که بعضی از شما فریادهای خوبی زدید. در صورتی که «این ره که ما میرویم به هیچستان است»، باید راهی را برویم که بتوانیم از امام زمان(عج) ـکه امروز، روز شروع امامت آن حضرت استـ مجوز بگیریم. باید جواب داشته باشیم.
نکته دوم این است که بنده هنوز به انتظاری که ذهنم داشتم نرسیدهام. به نظر بنده عدهای که تندی کردند و حرفهایی زدند، ده درصد آنچه که انتظار داشتم نیست. یعنی جو خیلی سنگین است. کسی که میخواهد انجام وظیفه کند، باید سنگینی جو را ملاحظه کند. حالا اینکه آقای ممدوحی چند روز پیش از جامعه مدرسین بیرون آمدند و ضمن مصاحبهشان گفتند: «این حرفهایی که عسگراولادی زده است، مربوط به اصولگراها نیست. مؤتلفه باید از ایشان تبرّی بجوید». بعد راجع به جبهه پیروان سئوال کردهاند و ایشان گفتهاند: «اگر جبهه پیروان بخواهد در انتخابات آینده با جامعتین همکاری داشته باشد، شرطش این است که از عسگراولادی تبرّی بجوید». همان شب به جلسه شورای مرکزی رفتم و عرض کردم: «خدا را شکر میکنم که گفتم آبرویم را روی اسلام و نظام قرار دادهام و امشب متوجه شدهام آبرویم را پذیرفتهاند». البته در این مدت آقایان حسینیبوشهری، آقای رجبی و آقای غروی از جامعه مدرسین برنتابیدند که آنچه که ایشان گفته مربوط به جامعه مدرسین است و گفتند نظرات شخصی ایشان است، اما تصورم این است که پذیرفته شده است و آبرویم رفت زیر صفر! شب خدمت عزیزان در شورای مرکزی رسیدم و گفتم: «من آمدهام که در حضورم از من تبرّی بجویید که بدانم آبرویم را تقدیم کردهام تا از اینجا بلند شوم و بروم». راه بیخطر نیست و رئیسمان میدانند یکی از چیزهایی که انتظار داشتم این است که منتظر تشر رهبری هم هستم! که رهبری هم به من تشر بزند که کجا میروی؟ اما تا حالا چنین چیزی را دریافت نکردهام که نظر مبارک ایشان چیست؟
یکی از عزیزان ضمن انتقاداتشان گفت که آقای مهاجرانی در باره شما چه گفته است، بنده دو جواب به مهاجرانی دادم. یک جوابم این بود که این ره گم کرده و گمگشته وادی اسلامخواهی، اگر میخواهد نسبت به من علاقه نشان بدهد، او وزیر بوده، او وکیل بوده، او معاون رئیسجمهور کشور بوده، چرا به بی.بی.سی پناهنده شده است؟ بنده در مقابل توضیح دادم، اما نه اینکه راه او را ببندم. در پایانش گفتم: «راه برای شما باز است که به نظام مقدس جمهوری اسلامی، امامت، ولایت و قانون اساسی برگردی». حالا وظیفهای که بنده دارم، وظیفه یک انسان رفتنی است با بار سنگین. هنوز کسی را نمیشناسم در حد بنده توفیق داشته باشد و قبل از انقلاب، حین انقلاب، از انقلاب تاکنون این قدر با نظام همراهی داشته باشد. بنده حضور داشتم. وظیفهام با آقای حبیبی، آقای بادامچیان و حتی با آقای توکلیبینا فرق میکند. عرض کردم حتی امام دور نمیداند که یک روزی بتواند از صدام بگذرد، گفتند: «اگر از صدام بگذریم از آلسعود نمیگذریم». یعنی احتمال اینکه یک روزی برسیم که باید از صدام بگذاریم.
همینجا به عنوان آخرین دفاع عرض میکنم، فتنه در داخل کشور ما در سال 88 از اینجا شروع شد که آرا که خوانده شد، رأی آقای مهندس موسوی در تهران، اصفهان و شیراز از رأی آقای احمدینژاد بیشتر بود. گزارشهایی که به ایشان شد این بود که تمام است. ایشان اعلام جشن پیروزی کرد، اما بعد رأیها از بدنه کشور آمد و ایشان رأی نیاورده بود. شاید سه یا چهار ساعت از آن شب بسیاری از چهرهها و شخصیتها تقریباً تمام شده میدانستند که موسوی رأی آورده است. تا اینکه رأی بدنه کشور آمد. منظورم این نیست که به ایشان جفا شده است. منظورم این است که ایشان دچار فتنه شده است. تصور کرد که پیروز شده است، رأیها هم به ایشان گزارش شد که رأی شما بالاست، اما قسمت دیگر که میبینیم در این باره دارند راههایی را میروند که رأی بدنه کشور را برای نامزدی نگه دارند. به دنبال این هستند که یارانه را چهار پنج برابر و 40 تومان را 200 تومان کنند و چقدر بدنه رأی بدنه کشور در اختیار قرار میگیرد؟ البته مجلس و رهبری ایستادهاند. بنده میگویم اینها فتنهساز نیستند، اما آیا اینها مجرم هستند یا نیستند؟ قوه قضائیه باید بگوید. آیا اینها فعل مجرمانه نداشتند؟
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر