«حدود سه میلیون نفر از مردم کشور طی دهه هشتاد تا میانه دهه نود پول‌هایشان را به مؤسسات مالی و اعتباری غیر مجاز سپردند و هر کدام‌شان قصه‌ای دارند. سودهای این مؤسسه‌ها آن قدر بالا و جذاب بود که بعضی‌ها حتی خانه و زندگی‌شان را فروختند تا تبدیل به سپرده کنند و از محل سود آن، روزگار بگذرانند. بعضی فکرهای اقتصادی بزرگی در سر داشتند، بعضی از روی سود این سپرده‌ها خرج بیماری‌شان را می‌دادند و حتی بعضی از مهاجران افغان نیز به سودای زندگی خوب در ایران، درگیر آن شده بودند.

«ایران» پای روایت بعضی از این سپرده‌گذاران نشسته است که چند سال بعد از انحلال و آغاز ساماندهی مؤسسات مالی و اعتباری غیر مجاز، هنوز هم سایه سیاه آنها روی زندگی‌شان است.

پیرمرد و آلزایمر

با نگاهی گیج و گنگ به آدم‌های کنارش نگاه و گاهی تلاش می‌کند تا کلمات را به سختی کنار هم بچیند و جمله کوتاهی بگوید. روی سرش به جای مو، لکه‌های ریز و درشت است. استخوانی بودن و چروکی صورت و دست‌هایش نیز با تمام قامت پیرش هماهنگی دارد. نگاه مبهوت او از ۸۵ سالگی پیرمردی روایت می‌کند که هیچ‌کس را نمی‌شناسد و ۵ سال است که بیماری آلزایمرش هر روز بیشتر می‌شود. مرد میانسالی شبیه به خود او می‌گوید: «پدر ما خیلی در زندگی‌اش زحمت کشید. ۵۰ سال پیش از یک روستا به تهران آمد. اول روی چرخ کار می‌کرد و در کوچه‌ها آبمیوه می‌فروخت. کم‌کم آن قدر کارهای مختلفی را امتحان کرد که توانست برای خودش مغازه‌ای راه بیندازد و به سید خرازی معروف شد. تمام عمرش را کار کرد و خانه خرید و به جز آن خانه، ۲۰۰میلیون سرمایه جمع کرد.»

حسن، پسر پیرمرد، عبارت ۲۰۰میلیون سرمایه بعد از ۸ دهه زندگی را تکرار می‌کند و ادامه می‌دهد: «وقتی که مریض شد، تمام پولش را در یک مؤسسه‌ای گذاشتیم که از همه جا بیشتر سود می‌داد. داروهایش گران بود. ماهی ۲میلیون تومان پول داروهایش می‌شد و از روی سودی که از آنجا دریافت می‌کردیم، خرج بیماری و نگهداری‌اش و زندگی‌شان را تأمین می‌کردیم. اما یکدفعه اعلام کردند که اینجا غیر مجاز است و پولی در کار نیست. نمی‌توانم بگویم چه حالی شده بودیم. به هر دری می‌زدیم تا آشنایی پیدا کنیم و پول‌مان را با سودش دریافت کنیم. اما تمامش بی‌فایده بود.»

او صحبت‌هایش را چنین تمام می‌کند: «تا بتوانیم کم‌کم همان اصل پولمان را پس بگیریم، دو سه سال گذشت و زندگی واقعاً برای همه ما سخت شد. پدرمان تمام عمرش را کار کرد اما ما نتوانستیم همان سرمایه‌ای را که باقی مانده بود، درست مدیریت کنیم. الان که دیگر ۲۰۰ میلیون، ۲۰۰ میلیون ۶ سال پیش نیست.»

مورد عجیب افغان‌ها

«هر روز صبح تا می‌آمدیم در بانک را باز کنیم، چند خانواده افغان پیش از ما بودند. مدت زیادی بیشترین مراجعان ما را افغان‌ها تشکیل می‌دادند. خودشان زیاد بودند اما رقم سپرده‌هایشان بالا نبود. اکثراً زیر ۱۰۰ میلیون و ۵۰ میلیون بودند. اما با توجه به این‌ که مهاجر و افغان هستند، راحت می‌توان فهمید که تمام سرمایه زندگی‌شان را گذاشته بودند.»

یکی از کارمندان بانک پارسیان که عامل تعیین تکلیف سپرده‌های ثامن‌الحجج بود، چنین از سپرده‌گذاری مهاجران در مؤسسات غیر مجاز روایت می‌کند.روزنامه سازندگی نیز پیش از این نوشته بود که افغان‌ها، تعداد زیادی از سپرده‌گذاران ثامن‌الحجج را شامل می‌شدند. چون بانک‌ها اجازه باز کردن حساب برای افغان‌ها را ندارند، آنها در تعاونی‌های این چنینی حساب باز می‌کنند. تا چند وقت پیش، هر روز تعداد زیادی افغان جلوی در بانک با باقی شاکی‌ها جمع می‌شدند و شعار می‌دادند. البته تا الآن حساب‌های خیلی از سپرده‌گذاران تسویه شده، اما کار افغان‌ها به دلیل این‌ که باید از بانک مرکزی استعلام می‌گرفتند، بیشتر طول کشید.

تمام زندگی یک کارمند دولت

کت و شلوار خاکستری در کنار کیف سامسونت، از مردی که موهای سرش یکی در میان سفید و مشکی هستند، قامت کارمندی تمام‌عیار را ساخته است. محمود نزدیک به ۵۰ سال سن دارد و حدود ۲۰ سال است که در یکی از شرکت‌های دولتی کار می‌کند. حقوق کارمندی برای زندگی‌اش کافی نبود، تصمیم گرفت از طریق مشارکت در یک پروژه ساخت و ساز محدود سرمایه‌ای برای خودش دست و پا کند. بعد از چندین سال تلاش در اوایل سال ۹۲، این سرمایه به ۵۰۰ میلیون تومان رسید. او سال ۹۲ تمام این پول را در یکی از مؤسسه‌های غیر مجاز می‌گذارد: «بالای شعبه خورده بود که از بانک مرکزی مجوز دارد اما یکدفعه آمدند و گفتند که غیر مجاز است. رفتیم پول‌مان را بگیریم، گفتند ندارند که بدهند. اصلاً انگار همه چندین و چند سال تلاشم هیچ شده بود. هنوز هم نتوانسته‌ام تمام پولم را بگیرم، نزدیک به ۲۰۰ میلیون را تا حالا گرفته‌ام. یکبار ۳۰ میلیون، یکبار ۴۰ میلیون، به همین ترتیب در سه چهار نوبت بخشی از پولم را گرفته‌ام. اما چه فایده‌ای دارد؟ همین پول را همان موقع یک جای دیگر سرمایه‌گذاری می‌کردم یا در یک بانک معتبر می‌گذاشتم در این ۵ سال ارزشش بیشتر شده بود.»

آن زمان چند ماهی سود ۲۶ درصد از روی این پول دریافت می‌کنند که ماهانه حدود ۱۳میلیون تومان می‌شده است. این کارمند دولت، درباره علت سرمایه‌گذاری‌اش در این مؤسسه می‌گوید:« آن زمان شرایط طوری بود که همه دنبال جایی می‌گشتند که سود بیشتر پرداخت کند. یکی از همکارهایم گفت اینجا سودش از همه جا بیشتر است و ما هم اعتماد کردیم هم طمع کردیم و پولمان را اینجا گذاشتیم. می‌دانید خودش چقدر پول گذاشت؟ یک میلیارد تومان!»

همکار او، پروژه‌های بزرگ لوله‌کشی گاز انجام می‌داد و درآمد این پروژه‌ها را در مؤسسه‌ها می‌گذاشت. به جز خانه‌ای کوچک که در آن زندگی می‌کردند، تمام سرمایه‌اش را سپرده‌گذاری کرده بود تا با بلندپروازی بتواند با سودی که از مؤسسه می‌گیرد، کارهای بزرگ‌تری انجام دهد اما تاکنون تنها به ۳۰۰ میلیون تومان از اصل پولش رسیده است.

محمود در انتهای صحبت از سرمایه‌ای که غیر مجازها آن را بلعیدند و حالا مسئولیت بازپرداختش روی دوش بانک مرکزی افتاده است، محکم می‌گوید: «تمام زندگی‌مان بود. به جز خانه‌ای که در آن هستیم، تمام زندگی من و زن و بچه‌ام همان پول بود.»

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.