زنگ خطر منتقدان برای مدیریت موسیقی کشور
این روزها بحث بر سر ادامه دادن کار یا خداحافظی با مدیران ردهمیانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که توسط معاونت هنری پیشین، علی مرادخانی تعیین شدهاند، بالا گرفته است؛ مدیرانی که از جمله آنها میتوان به مدیر دفتر موسیقی و مدیر ادارهکل هنرهای نمایشی اشاره کرد.
آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفتوگویی است با کیوان ساکت، مانی جعفرزاده و رضا مهدوی درباره کارنامه دفتر موسیقی که در کافهخبرِ خبرگزاری خبرآنلاین برگزار شد.؛ گفتوگویی که با بحث در مورد چرایی تبدیل شدن مرکز موسیقی به دفتر آغاز شد و با آنچه مدیر جدید دفتر موسیقی میتواند برای اعتمادزایی در میان اهالی موسیقی نسبت به عملکرد این نهاد انجام دهد ادامه پیدا کرد و سپس به آنچه جریان پشت پرده در حال انجامش است رسید، جریانی که منتقدان از آن با عنوان «مافیا» یاد میکنند.
این مناظره با بیتی از فریدون مشیری از زبان کیوان ساکت خطاب به همان جریان مافیا تمام شد؛ «در جوانی جان گرگت را بگیر!/ وای اگر این گرگ گردد با تو پیر/ روز پیری، گر که باشی هم چو شیر/ ناتوانی در مصاف گرگ پیر...»
مانی جعفرزاده: من تصورم این است که این روزها که زمزمه تغییرات قطعی در دفتر موسیقی اوج گرفته، بیاییم یک بار از اول از خود بپرسیم این نهاد، این قسمت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، زمانی که مرکز بود چه اختیارات و وظایفی داشت و از زمانی که به دفتر تبدیل شد چه میکند؟ و مرکز و دفتر به لحاظ ساز و کار اداری چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ و این نهاد قرار است صرفا سیاستگذاری کند یا قدرت اجرایی هم دارد؟ خیلی وقت است کسی در مورد این مسائل صحبت نکرده و ما هیچ وقت نفهمیدیم کسی که سرپرست یا مدیرکل دفتر یا مرکز موسیقی میشود قرار است چه کاری انجام دهد؟ میخواهم بدانم نگاه رضا که سابقه مدیریت هنری هم در کارنامه دارد به این ماجرا چگونه است؟
رضا مهدوی: به عقیده من هدف اصلی، کوچکسازی موسیقی است! چون این نگرانی هست که نهاد موسیقی همچون نهاد سینمایی به یک سازمان تبدیل شود.
مثالی میزنم. در ابتدای دهه 80 در مجموعهای مسئولیت گرفتم که دو سال بود نامش را عوض کرده بودند. یعنی مرکز موسیقی و سرود حوزه هنری که شده بود مرکز هنرهای شنیداری. بلافاصله این موضوع را در صحن هیئتمدیره و هئیتامنای حوزه هنری که متشکل از هنرمندان برجسته و مدیران و روسای عالیرتبه سازمان تبلیغات اسلامی بود، مطرح کردم. خوشبختانه آنها پذیرفتند و ناممان شد مرکز موسیقی حوزه هنری و این نام تا الان هم به قوت خود باقی است.
همان زمان نکتهای که باعث تعجب ما شد تن دادن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این ماجرا بود که مسئول نهاد موسیقیاش از رئیس تبدیل به مدیر شود و به جای مرکز، بشود دفتر! اتفاقی که طبیعتا منجر به کاهش امکانات و بودجه شد و حوزه رسیدگی و نظارتیاش در اجرا هم مخدوش شد. هر چند که میگفتند هیچ فرقی نمیکند و این فقط بازی با الفاظ است و قرار است صرفا بالادستیها مجاب شوند که ما یک دفتر بیشتر نیستیم!
جعفرزاده: ولی واقعا در ساز و کار این طور نیست. من همین اواخر این نکته را در چندین جا خواندهام که دفتر صرفا سیاستگذاری میکند اما مرکز در کنار سیاستگذاری، کار اجرایی هم میکند. یعنی علیالظاهر، اگر درست بگویم، دفتر اجازه کار اجرایی ندارد.
مهدوی: درست است، منتها این نهاد نه زمانی که مرکز بود و نه الان که دفتر است کار سیاستگذاری نکرده و یکی از انتقادات منتقدین همین است.
برگردم به ادامه صحبتم، ما در سال 83 طرح محرمانهای را ارائه دادیم که در سازمان تبلیغات اسلامی و کمیسیون فرهنگی مجلس هم بررسی شد و براساس آن قرار بود، سازمان موسیقی شکل بگیرد. یعنی بخش موسیقی همه نهادها اعم از صداوسیما، شهرداری، ارشاد و حوزه هنری یک کاسه شوند و روسایشان شورایی داشته باشند که در آن تصمیمگیری واحدی انجام دهند و اگر در رابطه با موضوعی میزان رای منفی یا مثبت بیشتر بود موظف به عدم رعایت یا رعایت آن شوند تا به این صورت دموکراسی واقعی برقرار و نیز در جاهایی از موازی کاری پرهیز شود.
جعفرزاده: مثل مجلس شورای اسلامی.
مهدوی: بله مثلا ما اعتقاد داشتیم موسیقی مصطلح غلط زیرزمینی را با نگاهی مثبت میتوان به چشم تولیدات خانگی نگاه کرد اما وزارت ارشاد با این موضوع مشکل داشت و از آن سو صداوسیما بعضی از همین کارها را پخش میکرد!
جعفرزاده: دقیقا. چون موسیقی زیرزمینی به ژانر بخصوصی اطلاق میشود. بدون رودربایستی موضوع این است که امروز از کیوان ساکت که روبهروی من نشسته تا بنده تا شما، موسیقی تولیدیمان عملا زیرزمینی است! به این معنا که با بودجه خودمان در زیرزمین خانه خودمان تولیدش میکنیم که بعدا مجوز بدهند یا ندهند....
مهدوی: بله، آن طرح متاسفانه با برخورد شدیدی مواجه شد و با تحکم به من گفتند «مگر قرار است موسیقی از چیزی که اکنون هست بزرگتر شود؟!» این سازمان میتوانست تشکیل شود و چیزی باشد شبیه آنچه اهالی سینما کردند و سازمان امور سینمایی و سمعی و بصری را تشکیل دادند. برای همین است که الان جشنواره فیلم فجر با ۲۵، ۳۰ میلیارد برگزار میشود و جشنواره موسیقی فجر اسما با دو میلیارد که در عمل کمتر هم هست.
سینماییها، سازمان شدند اما اهالی موسیقی، تئاتر و تجسمی همان اداره کل و دفتر باقی ماندند و دور نیست روزی که دفترچه هم بشوند! نکته حائز اهمیت این است که بالادستیها به هیچ شکل نمیخواهند موسیقی از جایی که هست قدمی جلوتر برود و بیشتر از این به رسمیت شناخته شود، به گونهای که حتی در یکی از برنامههای توسعه کشوری فقط نام سینما ذکر شد و نه هنرهای دیگر. آنها ایستایی موسیقی را میخواهند، به گونهای که خودِ اهالی موسیقی از آنچه میکنند منصرف و سرخورده شوند. در صورتی که نمیدانند، نتیجه عکس میگیرند. چون هر چقدر فضا را برای چیزی تنگتر کنید، خواهان بیشتری پیدا میکند و این سوال برای افراد بیشتری پیش میآید که چرا نهادی که پیشتر مرکز بود با هفت طبقه ساختمان و تشکیلات که حتی اجراهای برونمرزی را هم تحت نظر داشت، امروز به این حال افتاده است؟
امروز افرادی در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی وزارت ارشاد در مورد اجراهای برونمرزی تصمیم گیرندهاند که ما نمیشناسیمشان و با کسانی تماس میگیرند و روانه اجراهای خارج از کشور میکنندشان که مشخص نیست صلاحیت هنری لازم را دارند یا نه و دفتر موسیقی عملا تبدیل شده است به یک ممیز! ممیزی که نه میتواند از اهالی موسیقی حمایت کند و نه توان سیاستگذاری دارد، در صورتی که این کار طبق قانون بر عهدهاش است. این دفتر حتی تولید هم نمیکند و به نظرم مرکز موسیقی حوزه هنری و صداوسیما نسبت به دفتر موسیقی وزارت ارشاد در این زمینه یک قدم جلوترند، چون حداقل خودشان برای خود سیاستگذاری میکنند...
جعفرزاده: تولیداتی هم دارند...
مهدوی: بله، تولید میکنند. سالن و استودیو در اختیار دارند، کنسرت برگزار میکنند و هر لحظه هم بخواهند بیانیه میدهند و تابع هیچ تصمیمگیرنده دیگری هم نیستند. سه نفری که قبل از من مدیر مرکز موسیقی حوزه هنری بودند، باید از وزارت ارشاد مجوز میگرفتند و استقلال ما، یک قانون نانوشته بود که من خودم در دهه ۸۰ به وجود آوردم و در نهایت مجموعه به نوعی خوشش آمد و پذیرفت والا ما طبق قانون باید از وزارت ارشاد مجوز میگرفتیم اما ایستادگی کردیم و نگرفتیم. اتفاقی که باعث شد در اواخر دوران مدیریتم به شدت تحت فشار باشم و پس از آن که آقای پیروز ارجمند را به جای خود معرفی کردم ایشان در اولین گام با دفتر موسیقی وزارت ارشاد، جناب محمد میرزمانی تفاهمنامه امضا کرد...
جعفرزاده: نکتهای که میخواهم به آن برسم همین نبودِ نگاهی جامع در بین مدیران است و مطرح شدن این سوال از سوی آنها که مگر قرار است موسیقی از چیزی که هست پیشتر برود؟! و مگر قرار است از سطح دفتر بالاتر باشد؟! این در طولانی مدت تبدیل شده است به یک بیاعتمادی در بدنه فرهنگی کشور. یعنی هنرمندان وقتی به ارشاد نزدیک میشوند ایدهشان این است که با ساز و کاری برای ممیزی سروکار دارند که قرار است در کارشان اخلال ایجاد کند! در وزارت ارشاد هم نمیدانم از چه رو به این نگاه دامن زده شده است که هنرمندِ اهلِ موسیقی، یک غریبه است که باید کنترل شود.
این نگاه من است و با دوستانی هم که در وزارت ارشاد میشناختم پیشتر در این مورد صحبت کردهام که اولین قدمی که مدیرکل بعدی دفتر موسیقی باید بردارد این است که تا اندازه زیادی در جامعه هنری اعتمادزایی کند. اولین کار یک مدیر در چنین وضعیتی، از دید من، این است که این پیغام را به جامعه موسیقی و به نخبگان هنری برساند که دفتر موسیقی متعلق به آنهاست، سانسورچی آنها نیست و این امکان برای این که آنها بتوانند هنرشان را و اندیشهشان را عرضه کنند وجود دارد.
مدیرکل بعدی دفتر موسیقی برای جلب اعتماد جامعه هنری چه کار میتواند بکند؟
جعفرزاده: حداقل توقع این است که توضیح دهد این بازی بین هنرمندان، وزارت ارشاد و دفتر موسیقی چند چند است؟! ما قرار است همچنان در صفی بایستیم و یک نفر به ما بگوید این اثر را تولید کن یا نکن؟! یا آنچه را تولید کردهای به فلان شورا و بهمان شورا ببر؟! یا این که نه، منِ نوعی به عنوان آدمی که الان 40 سالم است و 35 سال ساز زدهام و 15 سالش را به عنوان هنرمند در این مملکت کار کردهام، چقدر محل وثوقم؟
کیوان ساکت: در ادامه تفاوت میان مرکز موسیقی و دفتر موسیقی باید پرسید بعد از این تقلیل، اختیارات و توان مرکز موسیقی به چه نهادی منتقل شده است؟! آیا خودِ معاونت هنری مستقیما تصمیم خواهد گرفت؟ یا به نهاد دیگری واگذار شده؟ یا کلا مجهول مانده؟!
جعفرزاده: آن اختیارات بر باد رفته و در عمل محدود شده است.
ساکت: محدود شده اما عده خاصی از هنرمندان همواره با چراغ سبز روبهرو میشوند.
مهدوی: این همان بحث بیعدالتی است اما اگر موافق باشید پیش از آن اشاره دیگری به بحث اعتمادزایی که مانی مطرح کرد، بکنیم.
با شروع دولت یازدهم، برخی از هنرمندان از انتخاب علی مرادخانی به عنوان معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خوشحال شدند چون گمان میکردند این اعتماد دوباره بین مدیران و هنرمندان به وجود میآید...
جعفرزاده: چون دیدند آدمی آمده که گذشته موسیقایی مشخصی دارد...
مهدوی: اما بعد از شش ماه متوجه شدند که اشتباه کردهاند. ظاهرا علی مرادخانی دیگر انگیزههای گذشته خود را نداشت و چون اصالتا همواره گَنگ و تیم خود را دارد، هیچ وقت از این حلقه جدا نمیشود، کارها را فقط به افراد حلقه خود میسپارد و اساسا مشورتپذیر نیست، پس موضوع انتخاب مدیران را هم به حلقه خود و خانه موسیقی سپرد.
خانهای که خود اساسا نیاز به خانهتکانی داشت و قرار بود همانطور که خانه سینما خانهتکانی شد، خانه موسیقی هم بشود که نشد. اولین مدیرکل دفتر موسیقی در دوران مدیریت علی مرادخانی، پیروز ارجمند بود که حمیدرضا نوربخش، مدیرعامل خانه موسیقی و دوست صمیمی مرادخانی برای این که لجاجتی با امثال بنده کرده باشند و با تصور این که میتوانند دو جانبه از دو نهاد بهرهبرداری کنند بدون هیچ شناخت قبلی معرفیاش کردند، این عدم شناخت تا حدی بود که حتی هئیتمدیره خانه موسیقی طبق گفته خودشان ایشان را نمیشناختند! اما بعدتر دیدند چه اشتباهی کردهاند و فضا را تنگتر کردند که حواشی بسیار بدی هم برایشان داشت و خود نوربخش ناچار شد از علی جنتی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی بخواهد که ارجمند را عزل کند! نامه عزل ارجمند همچنان هست و بعضی دوستان کپی آن را دارند که جنتی چه مواردی در آن نوشته است...!
همه این مسائل به این دلیل بود که علی مرادخانی رسالت اصلی معاونت هنری را انجام نداد و نخواست با هیچ کس خارج از حلقه خود از جمله اساتید متقدمی از دانشگاهها و نیروهای خبره جوان مشورت کند، او صحبت کسی را نپذیرفت و فقط به افراد حلقه خود اعتماد کرد و در نهایت چوب این اعتماد کردن را هم خورد.
بحث این است که اگر مکانیسمی طراحی نشود، هر مدیر دیگری هم که بیاید و برود یا باید محافظهکاری کند یا به خواستههای بالادستیاش تن دهد.
جعفرزاده: سوال من این است که مگر این سیستم نمیگوید معاون هنری وزارت ارشاد، مدیرکل دفتر موسیقی را که روزی مرکز موسیقی بود به وزیر پیشنهاد میدهد و وزیر حکم را تایید میکند؟ مگر این ساز و کار انتخاب مدیرکل دفتر موسیقی نیست؟! خب! در چنین موقعیتی، سوالی بنیادی برای من پیش میآید.
من تا به حال سیدمحمدمجتبی حسینی، معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را از نزدیک ندیدهام و نسبت به ایشان هم هیچ نظر مثبت یا منفی ندارم. سوالم این است که مگر ساز و کار این نیست که معاون هنری باید کسی را که محل وثوقش باشد و بتواند با او کار کند به وزیر ارشاد معرفی کند و وزیر ارشاد در صورتی که موافق باشد حکم را امضا کند؟ پس چطور میشود که اخیرا کسانی نزد وزیر ارشاد میروند و میگویند ما میخواهیم مدیرکل دفتر موسیقی تعیین کنیم!
ساکت: من فکر میکنم آن جریان محفلی که ما همیشه بر بودنش تاکید داشتهایم، همچنان هست منتها این بار پشت پرده!
جعفرزاده: و این به این معناست که علی مرادخانی نرفته است!
ساکت: من هم همینطور فکر میکنم. معاونت جدید به نظر من فقط دارای پست دولتی است و قدرتی ندارد. یعنی مجددا همان گَنگِ قدیم بر سر کار است.
یعنی معتقدید این دور زدن اتفاق افتاده است؟
جعفرزاده: نه نمیگویم اتفاق افتاده است. میگوییم سعی میکنند اتفاق بیفتد...
مهدوی: معاونت هنری جدید میتواند با انتخاب درست مدیران جدید اعتمادسازی و ذهنیت ما را اصلاح کند اما اگر این اتفاق نیفتد ما منتقدان ناچاریم از راههای دیگری ورود و مثلا به کمیسیون فرهنگی مجلس مراجعه کنیم.
ما سه دوره جشنواره موسیقی فجر را پشت سر گذاشتیم که بر اصول تعریف شدهای مبتنی نبود و شفافسازی در موردش انجام نشد. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اخیرا گفتهاند قرار است از این به بعد در مورد همه جشنوارهها شفافسازی شود اما این شفافسازی نه فقط باید شامل از این به بعد باشد که باید شامل قبل از این هم بشود.
ساکت: من بارها عنوان کردهام که میخواهیم تمام مسائل مالی جشنواره چه در مورد سه دوره گذشته و چه در مورد دورههای پس از این، شفاف شود و شفاف باشد. این شفافسازی باید نه فقط در مورد مسائل مالی که در مورد ملاک داوریها، ملاک دعوتها، ملاک پرداختها و... هم صورت بگیرد.
جعفرزاده: چیزی که میخواهم بگویم نظر شخصی خودم است و نه نظر این جمع سه نفره. من علی ترابی را که به عنوان گزینه احتمالی مدیرکلی دفتر موسیقی معرفی شده، چندان نمیشناسم. ممکن است ایشان مدیرکلی بسیار عالی باشند و ممکن است ضعفهایی داشته باشند. بحثم این نیست. نکته جالب برای من این است که ایشان از سه دوره گذشته جشنواره موسیقی فجر تبری جستهاند. یعنی از زمانی که جشنواره گرفتار حواشی شد و آن قدر این سه دوره برای شخصِ من غیرقابل هضم است که دوری جستن او در نظرم میتواند نشاندهنده سلامتش باشد!
همه بحث من بر سر همان اعتمادی است که از آن صحبت کردم. به نظر من اعتمادی به ساز و کار فعلی جریان موسیقی وجود ندارد. همچنان تاکید میکنم که این نظر شخص من است و ممکن است نظر کیوان و رضا نباشد. من اعتماد کاملی به ساز و کار فعلی دفتر موسیقی و محیطی که در آن کار میکنم ندارم. یعنی احساس میکنم کسی یا کسانی هستند که میتوانند پیوسته اعمال نفوذ کنند. البته که پیشاپیش عذرخواهی میکنم اگر این نظر، نادرست است ولی عقیدهام این است که این جریان، جریان سلامتی نیست. وقتی میگویم سلامت نیست، هدف این نیست که به کسی بیاحترامی کنم ولی در کمترین حالتش این است که منِ نوعی کاسبمابی را از بیرون میبینم که با تصورم از کار فرهنگی متفاوت است. من یک معلم موسیقیام و حقوقی در ماه میگیرم بابت تدریس و باقی کارم هم پرنسیب فرهنگی است، من خودم را این طور تربیت کردهام و تصمیم گرفتهام که چنین آدمی باشم. ولی دور و برم را که نگاه میکنم، آدمهایی را میبینم که نگاهشان مطلقا این طور نیست و میگویند موسیقی یک صنعت است و صرفا مخصوصا ما چهار، پنج نفر است و ما چهار، پنج نفر هم باید از این صنعت ارتزاقی عجیب و غریب کنیم.
تاکید میکنم که ممکن است این نظر غلط باشد و اگر قضاوت غلطی میکنم پیشاپیش عذر میخواهم اما مجموع شرایط به گونهای است که ابدا احساس امنیت نمیکنم.
ساکت: در این که یک وجه از موسیقی برای کسانی که در راهش استخوان خرد کردهاند، وجه صنعتی آن و کسب درآمد است شکی نیست. همانطور که شما از راه تدریس هم کسب درآمد میکنی...
جعفرزاده: این ابدا ایرادی ندارد اما منظور من نگاه کاسبماب است.
ساکت: دقیقا. این که این صنعت باید فقط در اختیار چهار یا پنج نفر باشد و آنها تعیینکننده باشند و همه منافع معنوی و مادی به جیب آنها برود، نگاه غلطی است.
مهدوی: من هم اساسا با نگاه تجاری و این که یک باشگاه خصوصی در امر فرهنگ ایجاد شود مخالفم.
جعفرزاده: مضاف بر این که آن نگاه تجاری، مشکل دیگری هم ایجاد میکند که من نگران تسری پیدا کردنش به ساز و کار مدیریتی هستم که اتفاقا در زمان مدیریت علی مرادخانی هم رخ داد و در بلندمدت چیز خطرناکی است و آن این که، ما مفاهیم فرهنگی را به نفع جریانهای تجاری خلط کنیم.
این که مثلا شما، نوعی از موسیقی دارید که ساز و کاری تجاری دارد و سالها هم کار کرده است، فرض کنید موسیقی پاپ، تاکید میکنم که من به شخصه هیچ مشکلی با این نوع از موسیقی ندارم، اما تصور کنیم که شما میخواهید این موسیقی را به عنوان جریان موسیقی نخبه جا بزنید! و در ساز و کار مدیریتی تثبیتش کنید و از حمایتهایی برخوردار شوید...
ساکت: کمااین که شده...
جعفرزاده: این اتفاق خطرناکی است. وقتی این نگاه کاسبماب وارد ساز و کار مدیریتی میشود یعنی تبدیل به خطری فرهنگی شده است. تاکید میکنم که این نظر من است. به نظر من این یک خطر فرهنگی است. آن نحله، آن محفل اگر بگوید که ما یک شرکت تجاری داریم و کاسب حبیب خداییم و دوست داریم آن نوع کنسرتی را بگذاریم که مردم دوست دارند و از طریقش پول درآوریم، اصلا ایرادی ندارد و مشکلی نیست ولی وقتی آن نگاه میتواند معاون هنری را دور بزند، برود مدیرکل دفتر تعیین کند، برود با وزیر بنشیند، برود سیاست کلی موسیقی کشور را تعیین بکند...
مهدوی: و در همه شوراهای ریز و درشت هم حضور داشته باشد...
جعفرزاده: و در همه شوراها هم حضور داشته باشد، به نظرم این یک خطر فرهنگی است، این یک اتفاق ناجور فرهنگی است...
ساکت: من بارها در مصاحبههایم گفتهام که چرا باید سه، چهار نفر در طول سه دهه یا بیشتر تکلیف موسیقی ایران را معین کنند؟ و در طول این چند سال اخیر، قدرتشان بیشتر از قبل هم شود؟...
جعفرزاده: حتی به شرط صلاحیت آن سلیقهها! یعنی تصور کنید آن سه، چهار نفر کاملا صاحب صلاحیت و موجه هم هستند اما اگر قرار باشد 20 سال، 30 سال موسیقی یک کشور را اداره کنند این میشود 20، 30 سال حاکمیت یک سلیقه.
مهدوی: و وقتی این سلیقه تبدیل به یک سنت شود، ماندگاری پیدا کند و هر مدیر جدیدی که بیاید فکر کند که حتما باید براساس آن سنت عمل کند، فساد به وجود میآید. ساختار اداری ایران پر از فساد است و اصلا نمیشود بگوییم که نه این طور نیست، البته که فساد در همه جای دنیا هست اما این جا نظارت کمتر است و حالا این فساد دارد در عرصه فرهنگ و هنر هم پیشرفت میکند.
وقتی برای این که یک نفر وزیر شود یا معاون هنری، طومار جمع میکنند و بعدا مشخص میشود خیلی از آدمهایی که امضایشان پای آن طومار است اصلا ایران نبودهاند یا نمیدانستهاند ماجرا چه بوده است، حالا کار به جایی میرسد که برای بقای مدیرکل یک دفتر هم کار به جمعآوری امضا میرسد و امضای کسانی را جمع میکنند که نمیدانند ماجرا چیست اما به گونهای برایشان توضیح میدهند که گمان میکنند انجام این کار به صلاح است! و متاسفانه این مشورتهای غلط به بالادستیها، عموما آدرسهایی غلط و جریانسازی بیش نبوده و نیست.
رسانهها و مطبوعات هم بیشتر مایل به آن طرف هستند و حرف منتقدان را کمتر پوشش میدهند، شاید این نکات به گوش کسی هم نرسد و این جاست که فساد خطرناک میشود. اینها وقتی که پشت میز هستند، میخواهند منافعشان را حفظ کنند، در عین حال نگرانند که مدیر جدید بیاید و اسناد را بیرون بکشد و ببیند آنها چه کردهاند، پس تمام قوای خود را به کار میگیرند، خودشان در پشت پرده پنهان میشوند و آدمها را به طرق گوناگون بسیج میکنند که طوماری را امضا کنند، وقت ملاقات با وزیر بگیرند و غیره و غیره تا امکانی که در دست دارند از آنها سلب نشود!
شاید بگویند خانه موسیقی صنف است و بخش خصوصی و هیچ چیز ندارد اما در واقع همه چیز دارد. بخش خصوصی آینده هنری- موسیقایی ایران است و ما همه امیدمان این است که یک صنف درست و حسابی داشته باشیم و ممیزی، نظارت و سیاستگذاری را خودمان انجام دهیم و سندیکای واقعی داشته باشیم ولی وقتی این اتفاقات میافتد نگران میشویم و میگوییم همان دولت باشد، حداقل راحتتر میتوان نقدش کرد تا دوستان خودمان را!
جعفرزاده: بله!
مهدوی: چون با دوستان خودمان، سالیان سال رفیق و دمخور بودهایم و نقد کردنشان میشود تف سر بالا...!
جعفرزاده: از آن سو، اتفاق دیگری هم میافتد. به عنوان مثال فرض کنید در مورد من و کیوان که سالیان سال است با هم کار میکنیم، اگر او نقدی به من داشته باشد، سادهترین حالتش این است که با خود میگویم کیوان رفیق و همکار من است، گوش بدهم ببینم چه میگوید! اما این دوستان بلافاصله میگویند نه شما حتما از یک جناح سیاسی دیگر هستید و میخواهید زیرآب ما را به لحاظ سیاسی بزنید! این موضوع چه ربطی به سیاست دارد؟! اصلا ما آدمهایی فرهنگی هستیم و بحثمان از اول سیاسی نبوده است.
ما داریم در مورد دو نوع سلیقه فرهنگی و هنری صحبت میکنیم. در چنین موقعیتی چرا این موضوعات را به ماجراهای سیاسی ربط میدهید؟! آیا به خاطر این نیست که میدانید موجسواریهای سیاسی الان در این جامعه جواب میدهد؟! تعارف که نداریم، ما الان در دولتی هستیم که با شعار اعتدال و امید سر کار آمد اما شما کافی است موضعی مخالف بگیرید، بلافاصله دوستان میگویند اینها از تندروهای آن یکی جناح هستند که با این دولت مشکل دارند! بعد اولین کاری که باید بکنید این است که تبری بجویید از این که من اصلا تندروی سیاسی نیستم و اصلا هرگز در زندگیام آن جناحی نبودهام! این چه بحثی است اصلا؟! مشی و نگاه سیاسی آدمها یک موضوع دیگر است، خیلی از هنرمندان هستند که موضع سیاسی دارند و خیلیهای دیگر هم هستند که اصلا مسئلهشان سیاست نیست و دارند کار خود را میکنند. در این میان سهم آنها چه میشود؟! سهم هنرمندی که سالهای طولانی به نوع مشخصی از هنر نخبهگرا اعتقاد داشته است، این آدم سهمش از این نوع نگاهی که شما اعمال میکنید چیست؟ اینها آن خطرات جدی است که ما با آن روبهرو هستیم، یعنی افتراهای سیاسی زدن و بعد پسِ آن افتراها ایستادن و یک کاسبی را پاییدن. اینها دقیقا همان مشی است که در همه جای دنیا به عنوان مافیا میشناسندش، یعنی یک سری بازیهای سیاسی راه بیاندازید و از آن سود تجاری ببرید، این یعنی مافیا و هیچ معنای دیگری هم ندارد.
اگر که ما قرار است رئیس دفتر جدیدی داشته باشیم، هر کس که میخواهد باشد، به نظر من مهمترین نکته این است که اول خط خود را مشخص کند و معلوم کند که این شفافسازی در ساز و کار دفتر موسیقی قرار است اتفاق بیافتد یا نه و بعد، آن اعتمادزایی قرار است شکل بگیرد یا نه؟ یعنی قاطبه اهالی موسیقی بتوانند خاطرجمع شوند که دفتر موسیقی با یک نگاه فرهنگی قصد دارد از فرهنگ حمایت کند، از هر کسی با هر نگاهی و با هر میزان مخاطبی.
مهدوی: و برای رسیدن به چنین نگاهی اولین کاری که باید بکند این است که جلوی رانتخواری در هر شکلش بایستد. ملاحظات اداری را کنار بگذارد و ساختارشکنی کند حتی اگر موقعیت شغلیاش به خطر بیفتد و تهدید هم بشود. تهدیدهایی که نمونهاش در کشورمان هم زیاد است، آدمهایی هستند که شما نمیشناسیدشان اما میدانید به چه حلقههایی وصلند و پشت پرده میتوانند چه هجمههایی وارد کنند.
ساکت: خلاصه مطلب این که ما با مافیای موسیقی، با محفلی اداره شدن موسیقی توسط سه، چهار نفر که شاید هنرمندان خوبی هم باشند ولی از لحاظ شایستگی، سوابق موفقی ندارند و برخیشان هر کجا ورود کردهاند تالی فاسد به بار آوردهاند، مخالفیم.
مهدوی: وگرنه مدیرکل دفتر موسیقی هر کسی باشد قطعا دچار مشکل خواهد شد. چون با اوضاع و احوال فعلی، رفتن به سمت اجرایی کردن نگاه دولت یازدهم و دوازدهم نسبت به این که صنوف باید وارد شوند و اصل 44 قانون اساسی برقرار شود، خطرناک است. ما لاجرم باید بگوییم نگرانیم و ظاهرا اگر بخش خصوصی ورود نکند، بهتر است. یعنی انگار میشود دولت را بازخواست کرد ولی مدیر بخش خصوصی را نه!
ساکت: اجازه دهید برای حسن ختام این بحث چند بیت از شعری از فریدون مشیری را بخوانم که باید با گوش جان شنید؛ «در جوانی جان گرگت را بگیر!/ وای اگر این گرگ گردد با تو پیر/ روز پیری، گر که باشی هم چو شیر/ ناتوانی در مصاف گرگ پیر/ مردمان گر یکدگر را میدرند/ گرگهاشان رهنما و رهبرند/ این که انسان هست این سان دردمند/ گرگها فرمانروایی میکنند/ وان ستمکاران که با هم محرمند/ گرگهاشان آشنایان همند/ گرگها همراه و انسانها غریب/ با که باید گفت این حال عجیب؟...» و این که اهالی آن محفل هم باید جان گرگهای درونشان را بگیرند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر