خانم بازیگر معروف از نقش عمویش در جنگ ویتنام و کله پرباد در برابر عزت الله انتظامی می گوید
این روزنامه نوشته است که او دانش آموخته کارشناسی جغرافیای انسانی -اقتصادی از دانشگاه آزاد اسلامی و دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته فلسفه غرب از دانشگاه سانفرانسیسکوی آمریکاست.
این هنرمند در خصوص دلایل انتخاب این رشته می گوید: من در دبیرستان رشته اقتصاد خواندم و در کارشناسی جغرافیای انسانی – اقتصادی. بعد از آن به آمریکا رفتم و در رشته فلسفه غرب ادامه تحصیل دادم. فلسفه همیشه دغدغه من بود و فکر می کردم که دنیای من را وسیع تر می کند اما من را خسته کرد. البته به این رشته علاقه دارم چرا که جواز تفکر را برای من صادر کرد اما فلسفه در درون خود اسارتی دارد که من با ورود به بازیگری آن اسارت را شکستم.
یک کتاب تحول ساز
قاضیانی پس از بازگشت به ایران، کتاب «سرزمین مرد سرخپوست قانون مرد سفید پوست» نوشته «ویلکومب واشبرن» را ترجمه کرد که به بیان او، دستاوردی از سفر او بوده است. وی در بیان علت انتخاب این کتاب می افزاید: علاقه داشتم به عنوان فردی که در آمریکا زندگی کرده، کتابی در مورد این کشور منتشر کنم و به همین خاطر، به همراه خودم کتاب «سرزمین مرد سرخ پوست، قانون مرد سفید پوست» را آوردم که پس از رایزنیهای مختلف بالاخره نشر ثالث آن را منتشر کرد.
وی که در کنار بازیگری مترجمی و خوانندگی را نیز تجربه کرده، اذعان میکند که دیگر قصد تداوم کار ترجمه را ندارد و میگوید: از ابتدا هم قرار نبود این روند ادامه داشته باشد. این کتاب به نوعی روایتی بود شبیه به تجربه سفر من به آمریکا که البته فرد دیگری به صورت عالمانه آن را نگاشته و منتشر کرده بود.
قاضیانی در مورد این کتاب خاطره جالبی را بیان میکند؛ «خاطرم هست که با منزل آقای واشبرن تماس گرفتم و همسرش گوشی را برداشت. گفتم: می توانم با ایشان صحبت کنم؟ گفت: نه! اصرار کردم که فقط می خواهم از ایشان اجازه بگیرم و کتابش را در ایران منتشر کنم. همین موضوع باعث شد تا ارتباطی برقرار شود و همسر ایشان اشاره کرد که سال ۱۹۷۶ سفری به ایران داشته اند و... بعد هم ادامه داد که شما اجازه داری کتاب را منتشر کنی اما نمی توانی با او صحبت کنی چون چند ماه پیش درگذشت.»
از مسیرم پشیمان نیستم
این بازیگر از نحوه ورودش به عالم بازیگری نیز چنین میگوید: سال ۱۳۷۲ وقتی تحصیلات کارشناسی من تمام شده بود، قصد داشتم وارد عرصه بازیگری شوم. از طریق یکی از آشنایان با آقای حبیب کاوش صحبت کردم. نمی دانم این نقشه خانوادهام بود یا خیر، اما آقای کاوش به من گفت: تو کم سن و سالی و بهتر است که ادامه تحصیل بدهی! این شروع وصل من به سینما بود. به آقای کاوش سال ها بعد در جایی گفتم که شما مسیر زندگی مرا چند سال به عقب انداختید اما از این تغییر مسیر پشیمان نیستم.
اگرچه این شروع کمی به تعویق افتاد اما چند سال بعد تقدیر ورود به عرصه بازیگری قاضیانی به گونه دیگری رقم خورد. خودش در این باره میگوید: بعد از آن که برای فیلم «زندان زنان» تست دادم و اتفاق نیفتاد (و خوب هم شد که اتفاق نیفتاد)، خبر رسید که برای فیلم سایه روشن به دنبال یک بازیگر ناشناخته میگردند و خانم مهری شیرازی نیز گفته بودند که فردی از آمریکا برگشته و این مشخصات را دارد. خوب است که او را ببینید. آقای انتظامی و آقای هدایت تست می گرفتند. من وارد اتاقی شدم و نشستم. برای من بسیار سنگین بود که مقابل عزت ا... انتظامی می نشستم اما سرم در اصطلاح کمی باد داشت، پس به روی خودم نیاوردم و مصاحبه ای انجام شد و من پذیرفته شدم.
وی اگرچه اشاره دارد که؛ «بعد از سایه روشن کمی محتاط تر کار می کردم» اما حضور خود در سینما را مدیون استاد عزت ا... انتظامی میداند و میگوید: «ایشان چند سال پیش من را دید و تاکید کرد، ممنون که آبروی ما را نبردی! بعد هم به من گفتند هنوز هم جلوی دوربین دچار استرس می شوی؟ گفتم: بله! تاکید کردند: همین درست است و اگر استرس نباشد که یعنی زنده نیستی! این جمله طلایی هنوز در ذهن من هست.»
حرف را میکشانیم به جنس بازیگریاش، قدری تامل میکند و می گوید: من انسان تاثیرپذیری هستم و سعی میکنم کارم را به درستی انجام دهم. مثلاً وقتی فیلم «به همین سادگی» که من در آن نقش یک زن آذری زبان را بازی کردم، روی پرده رفت؛ شنیدم که یکی از کارگردانان محترم و باسابقه گفته بود، بازی ایشان بسیار خوب است اما با این ته لهجه غلیظ آذری بعید است بتواند نقش دیگری ایفا کند !
نیازمند سکوت بودم
هنگامه قاضیانی دو سالی از رسانهها دوری کرده بود. دلیل این دوری و در مجموع گزیدهگوییاش با مطبوعات و جراید را جویا میشویم که در پاسخ بیان میکند: در وهله اول این سکوت برای خود من نیاز بود. اصولاً من در تمام این سال ها اهل هیاهو و دیده شدن نبوده ام. سالی یک کار انجام می دهم و مصاحبه های مربوط به آن کار را. از سال ۹۲ ، با نوعی حس تجربه گرایی وارد عرصه دیگری شدم و خواستم تا در اکران های مردمی حضور داشته باشم و حتی مصاحبه های متعدد انجام دادم ولی از یک جایی متوجه شدم که دارم خودم را گم می کنم و الان هم در این سکوت خودم را پیدا کرده ام.
ارتباط نزدیک قاضیانی با نقشهایش، تصویر او را برای مخاطب در جایگاههای مختلف، قابل پذیرش کرده است. چنان که مثلا، بازی جاندار و زیبای او در اثری مثل «روزهای زندگی» که روایتی است در بطن جنگ، برای این بازیگر، سیمرغ بلورین به ارمغان آورد.
از او میپرسیم چطور به نقشهایش نزدیک میشود؟ در پاسخ میگوید: اجازه بدهید از همان فیلم روزهای زندگی مثالی برای شما بیاورم. خاطرم هست، برای صلح میان آمریکا و ویتنام، باید از کشورهای غیرکمونیستی نیرو برای ایجاد صلح اعزام می شد. از ایران آقای ایرج قاضیانی، عموی من انتخاب شد. آن زمان من هفت ساله بودم. در حال بازی قایم باشک با دیگر بچه ها بودیم و من رفتم زیر تخت قایم شدم. یک آلبوم یاسی رنگ دیدم و در همان حال شروع کردم به تورق آن. آلبوم پُر بود از عکس های فجایعی که در جنگ ویتنام رخ داده بود. حال من بد شد و آن بازی قایم باشک شکل دیگری گرفت. خانواده برای این که من را از آن حال بد دربیاورند، کتاب هایی در مورد جنگ هیروشیما را برای مطالعه من انتخاب کردند. در ادامه کتاب کودک، سرباز و دریا نوشته ژرژ فون بیلیه را در سن ۱۰ سالگی خواندم. در مجموع همه این تجارب من را در سال های بعد به جنگ تحمیلی متصل کرد.
کوچه پس کوچه های دوست داشتنی مشهد
در مجال اندکی که برای گفت وگو داریم، موضوع مشهد و خاطرات این بازیگر از شهری که در آن متولد شده را پیش میکشیم، با چاشنی لبخندی تعریف میکند: مشهد زادگاه من است، زادگاه همیشه معانی زیادی را در بردارد. متاسفانه به دلیل رفت و آمد زیاد خانواده بین تهران و مشهد خاطرات من به دو بخش تقسیم می شود و من در مدارس مختلفی در تهران و مشهد تحصیل کرده ام. اما تعریف مشهد در یک جمله برای من این است؛ «مادربزرگی مهربان که اهل خراسان است و بخش اعظمی از تربیت من و روحیه من مرهون شوکت العلماء قاضیانی است که خراسان را برای من معنا می کند. »
هنگامه قاضیانی برای ما از کوچه پس کوچه های سناباد تا حرم رضوی و بازار رضا و خاطرات خریدن ادویه، مهر و جانماز و... می گوید. این که خراسان برای او با سیدجلال آشتیانی و دوستی صمیمی این چهره برجسته با عمو بهروز تعریف میشود. او این خطه را دوست دارد چون زادگاه اخوان ثالث، فردوسی بزرگ و عطار نیشابوری است.
او علاقه ای به استفاده از کلماتی همچون «کاشکی» یا «اگر» ندارد تا آرزو کند که در مشهد روزگار بگذراند و اعتقاد دارد که خداوند تعیین می کند که تقدیر هرکس در کدام مکان رقم خواهد خورد اما همان مقداری که در خراسان و شهر مشهد بوده مغتنم میداند و میگوید: همان اندک فرصت زیستن در این خطه برایم خاطرات بزرگ و باشکوهی را رقم زد.
این بازیگر، آستان حضرت رضا(ع) را به دور از هر شعار، مکانی برای کسب آرامش توصیف میکند و میگوید: میشود در این حرم نشست و در سکوت مردمانی را تماشا کرد که از نقاط دور ایران و جهان می آیند تا عطر این مکان مقدس و امام رضا(ع) را به خود بگیرند.
هنگامه قاضیانی که به تازگی برای اکران فیلم «یک قناری، یک کلاغ» به مشهد سفر کرده بود، این فیلم را اولین اکران شهرستانی دانست که در آن حضور یافته و ضمن ابراز خوشحالی از دیدار با همشهریانش، بیان کرد: از حضور در میان مردمی که روزگاری در این شهر در کنارشان میزیستم بسیار مشعوفم و خودم را تا ابد مدیون شهرم، مشهد میدانم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر