پارادوکس بازدارندگی

«کری اِی. لی»، دانشیار «کالج جنگ» ارتش ایالات‌‌‌متحده و دانش‌‌‌آموخته‌‌ استنفورد، در مقاله‌‌ ۱۹نوامبر در «فارن افرز» نوشت، اما این نتیجه‌‌‌گیری زودهنگام بود. در ماه سپتامبر، اسرائیل کارزار خود را علیه حزب‌‌‌الله تشدید کرد. این نشانگر تغییری مهم بود: این تشدید کارزار نظامی نشان می‌‌‌داد که رهبران اسرائیل به این نتیجه رسیده‌‌‌اند که می‌‌‌خواهند به‌‌‌طور فعال توازن قدرت در خاورمیانه را تغییر دهند. مقامات اسرائیل بر این خیال بودند که جنگ اسرائیل علیه حزب‌‌‌الله توانایی ایران را برای بازدارندگی در برابر اسرائیل به‌‌‌شدت کاهش می‌دهد. ایالات‌‌‌متحده برای جلوگیری از کشیده شدن به درگیری بیشتر در خاورمیانه، باید برای مهار اقدامات اسرائیل بیشتر تلاش کرده و به‌‌‌منظور تثبیت توازن قوا تلاش کند.

تغییر فاز

بازدارندگی، در بطن خود، به معنی توانایی یک بازیگر برای تغییر محاسبات هزینه-فایده بازیگر دیگر به‌‌‌منظور جلوگیری از اقدامات ناخواسته معمولا در تلاش برای حفظ وضعیت موجود است. بااین‌‌‌حال، بازدارندگی به‌‌‌ندرت مترادف با «صلح مطلق» است. این مفهوم در عوض در مورد جلوگیری از عبور دشمن از خطوط قرمز خاص است. برای مثال، در طول جنگ سرد، ایالات‌‌‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی در بازداشتن یکدیگر از انجام حملات پیشگیرانه یا مستقیم بسیار موثر و کارآمد عمل می‌‌‌کردند؛ اما همچنان چند دهه جنگ‌‌‌های نیابتی، فروش اسلحه به دشمنان و تهاجم آشکار به کشورهای طرف سوم را انجام دادند. ایالات‌‌‌متحده تاکنون در بازداشتن چین از حمله به تایوان موثر عمل کرده اما چین را از انجام سایر اقدامات تحریک‌‌‌آمیز در دریای چین جنوبی منع نکرده است. گرایشی در سیاست بین‌الملل وجود دارد که به‌‌‌موجب آن دولت‌‌‌ها از حملات مستقیم به نفع اقدام غیرمستقیم منصرف می‌‌‌شوند، در قلب پارادوکس ثبات-بی‌‌‌ثباتی است که در مطالعات امنیتی تئوریزه شده است.

برای این منظور، بازدارندگی تنها به تصمیم‌گیری در مورد اینکه «آیا اقدام شود یا خیر» مربوط نیست. همچنین پس از آغاز خصومت‌‌‌ها، نقش مهمی در شکل دادن به استراتژی نظامی ایفا می‌کند. بازدارندگی موفق ممکن است فقط در مورد مدیریت تشدید تنش و جلوگیری از انواع خاصی از حملات باشد که به توانایی اساسی هر کشور برای حفظ امنیت آسیب می‌‌‌رساند. اینکه یک کشور چه استراتژی نظامی‌‌‌ای را انتخاب می‌کند، تقریبا برخاسته از اطلاع او در مورد واکنش مورد انتظار دشمن است (و باید هم چنین باشد). برای مثال، دولت جو بایدن، رئیس‌‌‌جمهور در حال وداعِ ایالات‌‌‌متحده، برای تعریف اینکه چگونه نیروهای اوکراینی می‌توانند از سلاح‌‌‌های آمریکایی در نبرد علیه روسیه استفاده کنند، بسیار محتاط بوده است؛ زیرا تهدید روسیه به تشدید تنش هسته‌‌‌ای حداقل تا حدی قابل‌‌‌اعتماد است. به‌‌‌ عبارت‌‌‌ دیگر، استراتژی‌‌‌ای که ایالات‌‌‌متحده برای کمک به اوکراین در پیش گرفته است، منعکس‌‌‌کننده‌‌ تلاش‌‌‌های روسیه برای بازدارندگی در برابر این کشور است.

پاسخ اسرائیل به حمله‌‌ حماس در ۷اکتبر محدود به نوار غزه بود. مقامات  اسرائیل از ۷اکتبر به بعد مدعی شدند که می‌‌‌خواهند حماس را از بین ببرند. رفت‌‌‌وبرگشت‌‌‌های نظامی اسرائیل با ایران و حزب‌‌‌الله عمدتا با الگوی «بازدارندگی تلافی‌‌‌جویانه» مطابقت داشت. حتی در آوریل و مه، هنجارهای بازدارندگی طولانی‌‌‌مدت، استراتژی‌‌‌ای را که اسرائیل و ایران به کار گرفتند، شکل دادند. پاسخ ایران به حمله‌‌ اسرائیل به کنسولگری‌‌‌اش در دمشق را در نظر بگیرید: پیش از حمله‌‌ موشکی تلافی‌‌‌جویانه به اسرائیل، ایران تمام تلاش خود را به‌کار بست تا به جامعه‌‌ بین‌المللی اطمینان دهد که این انتقام پاسخ مستقیمی به حمله به کنسولگری است، نه آغاز یک کشمکش و جنگ بزرگ‌تر علیه اسرائیل. هدف ایران بازدارندگی بود تا تمایل اسرائیل را برای آغاز حمله‌‌‌ای دیگر از میان ببرد.

اما تشدید حملات اخیر اسرائیل در لبنان در پاسخ به حزب‌‌‌الله، به‌‌‌طور قاطع پویایی بازدارندگی‌‌‌ای را که قبلا از تشدید درگیری در خاورمیانه جلوگیری می‌‌‌کرد، مورد بازتعریف قرار داد. در وضعیت موجودی که از پیش معرف منطقه بود، وجود گروه‌‌‌های مقاومت بسیار بود؛ زیرا ایران را قادر ساخت تا از رویارویی مستقیم اجتناب کند. حماس و به‌‌‌ویژه حزب‌‌‌الله با منحرف نگه‌‌‌داشتن توجه اسرائیل، به‌‌‌عنوان عامل بازدارنده در برابر اسرائیل عمل کردند. وجود حماس و حزب‌‌‌الله به ایران اجازه داد تا در سراسر منطقه اعمال قدرت و نفوذ کند.

بااین‌‌‌حال، در طول سال گذشته، پیامدهای ۷اکتبر محاسبه‌‌ ریسک اسرائیل را تغییر داده است. اسرائیل دیگر حاضر به پذیرش خطر نیروهای فروملی منطقه‌‌‌ای در کنار خود نیست. تداوم کارزار نظامی در غزه بازگشت به وضعیت قبل از ۷اکتبر را برای اسرائیل کمتر قابل‌‌‌قبول کرد. کمک‌‌‌های ایالات‌‌‌متحده در قالب مهمات و افزایش حضور آمریکا در منطقه  به‌توان نظامی اسرائیل کمک کرد. وضعیت سیاسی داخلی در اسرائیل هم چاره‌‌‌ای برای رهبران این رژیم باقی نگذاشت و مجموعه‌‌ این عوامل باعث شد تا این رژیم به دنبال تغییر جهت‌‌‌گیری گسترده‌‌‌تری در منطقه برود. مقامات اسرائیل محدودیت‌های کمتری را برای اقدامات نظامی خود احساس کرده‌‌‌اند؛ زیرا انتخابات ریاست جمهوری ایالات‌‌‌متحده حواس این کشور را از اسرائیل پرت کرد.

مجموعه‌‌ این عوامل باعث شد اسرائیل وضعیت موجود را رد کند. اسرائیل در این خیال است تا حزب‌‌‌الله و حماس را به‌‌‌طور کامل از بین ببرد و در نتیجه توازن قدرت خود با ایران را برای همیشه تغییر دهد.  اسرائیل گمان می‌کند حذف حماس و حزب‌‌‌الله از موازنه‌‌ نظامی در خاورمیانه، بخش مهمی از اهرم فشار را از دست تهران خارج خواهد کرد. با این اتفاق، ایران تحت‌‌‌ فشار قرار خواهد گرفت تا منابع و اهرم‌‌‌های فشار دیگری در برابر اسرائیل برای خود دست‌‌‌وپا کند. این امر احتمال مشارکت در «تشدید تنش افقی» را بسیار بیشتر می‌کند؛ یعنی زمانی که یک کشور دامنه‌‌ مناقشه را فراتر از جغرافیای اولیه‌‌‌اش گسترش می‌دهد.

در هفته‌‌‌های منتهی به حملات ۲۵اکتبر اسرائیل علیه ایران، مقامات ایرانی تهدید کردند که علیه ایالات‌‌‌متحده و همچنین هر کشوری که به اسرائیل اجازه‌‌ استفاده از قلمرو یا حریم هوایی خود برای حمله به ایران را بدهد، دست به تلافی خواهند زد. بااین‌‌‌حال، این «تشدید عمودی» است که بزرگ‌ترین خطر را برای امنیت خاورمیانه به همراه دارد. نابودی نیروهای محور مقاومت می‌تواند آسیب‌‌‌پذیری ایران را افزایش داده و توانایی این کشور را برای پاسخ نامتقارن به اقدامات اسرائیل محدود کند. اگر تلاش‌‌‌های رهبران ایران برای تشدید تنش افقی بی‌‌‌اثر باشد، متوجه خواهند شد که چاره‌‌‌ای جز تهدید به اقدام نظامی جدی علیه اسرائیل با استفاده از سلاح‌‌‌های بزرگ‌تر یا مخرب‌‌‌تر ندارند.

اگر ایران تصمیم به اقدام نظامی بگیرد، احتمالا اقداماتش مستقیم‌‌‌تر خواهد بود. ازآنجا‌‌‌که اولین آزمایش اتمی چین در سال۱۹۶۴ هند را بر آن داشت تا در سال۱۹۷۴ یک سلاح مشابه آزمایش کند - که به‌‌‌نوبه‌‌ خود پاکستان را به‌‌‌سرعت بخشیدن به برنامه‌‌ هسته‌‌‌ای‌‌‌اش و آزمایش یک سلاح در سال ۱۹۹۸ سوق داد- در درازمدت، تشدید کارزار نظامی اسرائیل ممکن است محرک نهایی ایران برای عبور از آستانه‌‌ هسته‌‌‌ای باشد.

تغییر موازنه‌‌ قدرت در خاورمیانه خطرات قابل‌‌‌توجهی را متوجه ایالات‌‌‌متحده و شرکای منطقه‌‌‌ای این کشور می‌کند. تلاش ایران برای عبور از آستانه‌‌ هسته‌‌‌ای، ایالات‌‌‌متحده را مجبور خواهد کرد که در جنگ‌‌‌های اسرائیل دخالت بیشتری داشته باشد، آن هم در شرایطی که اهرم‌‌‌هایش در منطقه در حال کاهش است. اسرائیل به‌‌‌طور فزاینده‌‌‌ای مستعد رد توصیه‌‌‌های ایالات‌‌‌متحده و همچنین به دنبال کاهش اتکای خود به کمک‌‌‌های نظامی ایالات‌‌‌متحده است. علاوه بر این، چشم‌‌‌انداز حملات علیه نیروهای آمریکایی، این کشور را ملزم می‌کند تا منابع بیشتری را به سمت خاورمیانه هدایت کند.

این یعنی اینکه ایالات‌‌‌متحده باید تمرکز خود را به‌‌‌جای چین، به خاورمیانه تغییر دهد. این بر عهده‌‌ رهبران ایالات‌‌‌متحده است که حدود تمایل آمریکا را برای حمایت از استراتژی اسرائیل مشخص کنند و به‌‌‌طور خصوصی به همتایان اسرائیلی خود اطلاع دهند که از تشدید بیشتر درگیری‌‌‌ها حمایت نخواهند کرد. دولت ترامپ، رئیس‌‌‌جمهور آینده، باید در حمایت بی‌‌‌قیدوشرط خود از نتانیاهو تجدیدنظر کند و چگونگی و زمان استفاده از سلاح‌‌‌ها و مهمات آمریکایی را روشن و محدود کند و باید از لحاظ دیپلماتیک به دیگر بازیگران منطقه اطمینان دهد که ایالات‌‌‌متحده به‌‌‌جای «نفوذی تشدیدکننده»، یک «نفوذ تعدیل‌‌‌کننده» را دنبال خواهد کرد. بدون این تغییرات، پتانسیل تشدید تنش در خاورمیانه رشد خواهد کرد.