نگاه دیگران-بخش دویست و دهم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
کیسینجر پیشتر در ذهن خود به این نتیجه رسیده بود که ازآنجاکه مذاکرات در حال به بنبست رسیدن است، بیمعنی است که آخرین کارت خود را در یک کیلومتری که مایر برای حرکت خط قرمز دفاعی سوریه به سمت غرب به او داده بود بازی کند. کیسینجر خسته شده بود. وی احساس کرد که تمام استدلالهای خوب خود را پانصد بار تکرار کرده است. اگر کیسینجر اکنون آخرین امتیاز اسرائیل را ارائه میکرد، باید آماده میشد که مذاکرات شکست بخورد یا دور دیگری از چانهزنی انجام شود. او میدانست که نمیتواند به اسرائیل برگردد و درخواست بیشتری داشته باشد. کیسینجر محاسبه کرد که بهتر است آن کارت را برای مذاکرات بعدی نزد خود محفوظ نگه دارد. او به من گفت: «اگر این کار را تحتتاثیر احساسات آن لحظه انجام میدادم و اسد آن را رد میکرد، ما برای همیشه گیر میافتادیم.»
در عوض، او پیشنهاد کرد که بهترین کار این است که مذاکرات برای چند هفته متوقف شود و شاید نیکسون بتواند آن را در هنگام بازدید ادامه دهد. او بسیار ناامید شد اما قول داد که اسد را سرزنش نکند، همانطور که به مایر قول داده بود. اسد متقابلا قول داد که کیسینجر را ستایش کند و تلاشهای «عملگرایانه و عینی» او را قدر نهد. اسد افزود، این احتمالا بهتر است اگر رئیسجمهور در زمان مساعدتری بیاید. کیسینجر گزینه اعزام یک فرستاده شخصی به واشنگتن برای ادامه مذاکرات را پیشنهاد کرد. اسد گفت که این کار مفید نخواهد بود. کیسینجر میدانست که نیکسون بهشدت ناامید خواهد شد. او هیچ قدم بعدیای در روندی که هنوز به خاطر سادات باید زنده نگه میداشت، برنخواهد داشت.
او همچنین میدانست که وقتی یک مذاکره شکست بخورد، احیای آن بسیار سخت است. بنابراین، هنگامیکه اسد او را به سمت در همراهی کرد، کیسینجر نظرش تغییر کرد و تصمیم گرفت هویج را آویزان کند: «من ایدههایی در مورد خط قرمز دارم، اما منطقی نیست که آن را با شما به مذاکره بگذارم. به اسرائیل هم برگردم یک بحران سهروزه در کابینه خواهم داشت.» و سپس بهآرامی چوب را تکان داد: «وقتی دوباره شروع کنیم، از موقعیت و موضع دیگری شروع خواهیم کرد.»
اسد اکنون در حالی که دستانش را در هم میفشرد، گفت که از «ارتباط انسانی خوب و شخصی» قدردانی میکند. او گفت که به دوست آمریکایی خود علاقهمند شده است؛ اسد از روی وفاداری بهویژه مشتاق بود که به کیسینجر آسیبی نرساند. سپس اسد بهصورت آزمایشی پرسید: «از نظر شما، خط قرمز تا کجا میتواند جابهجا شود؟» اسد داشت به سمت طعمه خیز برمیداشت. کیسینجر گفت که دارد در مورد آن فکر میکند. کیسینجر ادعا کرد که هیچ اختیاری برای ارائه آن ندارد و نمیخواست برای دوست خوب سوریاش عوارضی ایجاد کند. اسد گفت که از صداقت کیسینجر قدردان است و سپس، سرانجام، مانند تاجر بازار دمشق که گردشگر آمریکایی را پسازاینکه [آن تاجر] متوجه میشود معامله را از دست میدهد، به مغازهاش بازمیخواند، اسد پیشنهاد کرد که فاصله بین خط قرمز (خط روبهجلوی ارتش سوریه) و خط آبیرنگ (خط پیشروی ارتش اسرائیل) از نیمه بریده شود که بدون جابهجایی خط اسرائیل، منطقه حائل سازمان ملل بین آنها را یک کیلومتر به نفع سوریه کوتاه میکند. بینگو! اسد چیزی را پیشنهاد کرده بود که کیسینجر میدانست مایر آن را میپذیرد.
کیسینجر برای اطمینان از اینکه درست شنیده است، پرسید که آیا اسد این تغییر را میپذیرد یا خیر. اسد گفت بله، البته اگر خط قرمز بتواند به اطراف سه روستای سوریه در منطقه حائل برسد. آنها به نقشه بازگشتند. کیسینجر مداد زردش را با پاککنی بر سرش برداشت و خط جدیدی کشید که از کنار سه روستا میگذشت. اسد راضی شد: «اگر خط قرمز بتواند آنطوری باشد که شما اشاره کردید، من خودم مسوولیت آن را بر عهده میگیرم. ما برای اینکه چرا خط قرمز باید همانجایی باشد که هست، توجیهی پیدا خواهیم کرد.» موضوع مهم دیگر این بود که اسد برای جلوگیری از حملات فلسطینیها از خاک سوریه چه خواهد کرد.
او تمایلی به قبول هرگونه تعهد کتبی که به نظر میرسید از اسرائیل در برابر حملات فلسطینیان دفاع میکند، نداشت. اکنون او به نگرانی کیسینجر با این وعده پاسخ داد که آتشبس با اسرائیل را «با دقت» حفظ کند. کیسینجر با علم به اینکه این برای اسرائیلیها ناکافی است، ایده بیانیه آمریکایی را مطرح کرد که در آن درک نیاز اسرائیل برای محافظت از خود در صورت قرار گرفتن در معرض حمله فلسطینیان را بیان میکند. تا آنجا که به اسد مربوط میشد، آمریکا میتوانست آنچه را که میخواست بگوید تا زمانی که در این بیانیه ارتباطی با سوریه وجود نداشته باشد. بااینحال، او تشخیص داد که اسرائیل حق دفاع از خود در برابر حملات فلسطینیان را دارد و با اقدامات آنها مخالفت نخواهد کرد، مشروط بر اینکه آنها سوریه را در واکنش خود دخالت ندهند.
سهشنبه، ۲۸ مه۱۹۷۴، بیتالمقدس – دمشق. با وجود این پیشرفت، یکبار دیگر لازم شد که کیسینجر سفری رفت و برگشتی بین بیتالمقدس - دمشق (سیزدهمین سفر) برای نهایی کردن معامله داشته باشد. در ابتدا، او فکر کرد که موافقت مایر را با تغییرات در نقشه تضمین میکند و سیسکو را با آن به دمشق بازمیگرداند. اما ازآنجاکه تغییرات به دنبال حملات ویرانگر در «کریات شمونا» و «معالوت» انجام شد، وزرای کابینه احساس کردند که اگر میخواهند از عقبنشینی جولان برای مردم خود دفاع کنند، به تعهد ملموستری از اسد برای جلوگیری از عملیات فلسطینی نیاز دارند.