نسخه کاربردی فارنافرز برای پل زدن میان عربستان و اسرائیل چیست؟
عادیسازی روابط؛ چرا که نه!
هفته گذشته، والاستریت ژورنال گزارش داد که واشنگتن و ریاض بر سر خطوط گسترده یک توافق عادیسازی به توافق رسیدهاند؛ اگرچه موانع عمدهای برای چنین توافقی باقیمانده است. «دانیل سی کورتزر» سفیر سابق آمریکا در مصر و اسرائیل و استاد مطالعات خاورمیانه در پرینستون و «آرون دیوید میلر» همکار ارشد در کارنگی و تحلیلگر سابق وزارت خارجه آمریکا در مقاله ۲۱اوت در فارنافرز نوشتند، در تاریخ صلح خاورمیانه بهندرت اتفاق میافتد که سه بازیگر آشکارا یک هدف را دنبال کنند.
در ظاهر، چنین به نظر میرسد که یک توافق عادیسازی بین اسرائیل-عربستان یک دستاورد مهم خواهد بود.اما شرکای واشنگتن در این ترتیبات آیندهنگرانه، یکی رژیم سرکوبگر سعودی است که به نظر میرسد حرف ایالاتمتحده را نمیفهمد و دیگری یک ائتلاف حکومتی متشکل از افراطیترین احزاب و سیاستمداران جناح راست در اسرائیل است. به همین دلیل، هر توافق عادیسازیای، منافع ایالاتمتحده در منطقه را [لزوما] ارتقا نخواهد داد. دولت بایدن باید اطمینان حاصل کند که بدون درخواست کافی از اسرائیل، چیزهای زیادی به ریاض (بهویژه درباره نگرانیهای فلسطینیها) ندهد.
معامله خوب، شرکای بد
در دهه۱۹۸۰ یا ۱۹۹۰، یک توافق عادیسازی بین اسرائیل-عربستان ممکن بود تقریبا به هر قیمتی ارزش داشته باشد. اما زمانه تغییر کرده است. در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، دیپلماسی ایالاتمتحده به شکستن یخ روابط بین اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیجفارس کمک کرد. توافقنامه ابراهیم عادیسازی روابط بین اسرائیل با بحرین و امارات متحده را رسمیت داد. امضای این توافقنامهها باعث شد که انتظار یک معامله بیشتر یا بزرگتر با سعودیها را داشته باشیم. همانطور که دیده میشود، تلآویو و ریاض روابط اطلاعاتی و امنیتی را (هرچند بهصورت اعلامنشده) حفظ میکنند.
دو طرف به روشهای محدود دیگر با یکدیگر همکاری میکنند: عربستان سعودی به خطوط هوایی-تجاری اسرائیل اجازه میدهد از طریق حریم هواییاش در مسیر آسیا پرواز کنند؛ در مقابل، اسرائیل قراردادی را امضا کرد که در آن مصر دو جزیره کوچک دریای سرخ را به عربستان سعودی بازگرداند و توافقی در انتظار که به زائران مسلمان اسرائیلی اجازه میدهد تا برای مراسم حج پروازهای مستقیم به عربستان سعودی داشته باشند. به گزارش گاردین، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل حداقل یکبار در عربستان سعودی با ولیعهد این کشور یعنی محمد بنسلمان، معروف به MBS، دیدار کرده است. پروازهای مستقیم از اسرائیل به قطر در طول جام جهانی۲۰۲۲ نشان داد که ممکن است بتوان دایره همکاری را بیشتر گسترش داد. در واقع، اسرائیل و عربستان در مواجهه با چالش فزاینده ایران قدرتمند و تهدیدات گروههای جهادی بهطور فزایندهای به شرکای استراتژیک واقعی تبدیل میشوند.
اما چشمانداز یک توافق عادیسازی که شامل تضمینهای امنیتی عمدهی ایالاتمتحده میشود، با این واقعیت ناخوشایند توأم میشود که عربستان سعودی یک شریک غیرقابلاعتماد برای واشنگتن است. باوجود چندین دهه روابط نزدیک، اما توصیف عربستان سعودی بهعنوان متحد ایالاتمتحده بسیار دشوار است. دولت سعودی تقریبا هیچ ارزش مشترکی با ایالاتمتحده ندارد؛ بهویژه آن مسائلی که به دموکراسی و آزادی مربوط میشوند و منافع این پادشاهی بهوضوح با واشنگتن درباره حقوق بشر، قیمتگذاری نفت و روابط با چین و روسیه متفاوت است. سعودیها به بازیگران مستقلی تبدیل شدهاند که بهطور قابلتوجهی از منافع خود پیروی میکنند، اما اغلب بدون در نظر گرفتن منافع ایالاتمتحده. آنها قصد ندارند به همکاری طولانیمدت خود با واشنگتن پایان دهند؛ اما به دنبال ایجاد شراکتهای بیشتر در صورت تامین منافعشان هستند. در برابر این پسزمینه، نزدیکی بین ریاض و تلآویو همچنان میتواند ارزش داشته باشد؛ اما تنها درصورتیکه قیمتش مناسب باشد. واشنگتن باید تصمیم بگیرد که چقدر حاضر است برای یک توافق عادیسازی به سعودیها بپردازد و چه چیزی را از اسرائیل در رابطه با فلسطینیها میپذیرد.
دولت بایدن باید مراقب باشد که زیاد ندهد و کم هم نگیرد. ریاض از واشنگتن میخواهد از برنامه هستهای غیرنظامی، از جمله حق غنیسازی اورانیوم برای عربستان سعودی حمایت کند. هرگونه صادرات فناوری هستهای ایالاتمتحده به این پادشاهی باید شامل سه تعهد آهنین از سوی عربستان باشد: امضای توافقنامه همکاری هستهای با واشنگتن که شامل الزامات قوی منع گسترش سلاحهای هستهای است؛ امضا و تصویب پروتکل الحاقی معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای که تواناییهای راستیآزمایی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تقویت میکند و اجازه بازرسی در محل و نظارت الکترونیکی تاسیسات آنها توسط آمریکا.
حتی اگر ریاض با این اقدامات موافقت کند، ایالاتمتحده باید برای اعطای حق غنیسازی اورانیوم و توانایی کنترل چرخه سوخت به عربستان سعودی یک خط روشن بکشد. به گزارش وبسایت خبری «سمافور»، مقامهای سعودی پیشنهاد راهاندازی یک «آرامکوی هستهای» را ارائه کردهاند که یک پروژه مشترک آمریکایی-عربستانی است که به ایالاتمتحده نظارت بر توسعه برنامه انرژی هستهای غیرنظامی عربستان سعودی را میدهد. اما این همچنان به معنای اجازه دادن به غنیسازی اورانیوم در داخل عربستان سعودی است؛ چیزی که واشنگتن پیشتر از آن امتناع میکرد و نباید بهدلیل نگرانیهای مربوط به گسترش سلاحهای هستهای و غیرقابلپیشبینی بودن ریاض اجازه آن را بدهد. در نهایت، سیاست منع اشاعه جهانی ایالاتمتحده باید بر سایر ملاحظات برتری داشته باشد، همانطور که تقریبا همیشه چنین بوده است. این واقعیت که بنسلمان برای دستیابی به تسلیحات هستهای ابراز علاقه کرده است، تنها بر ضرورت احتیاط تاکید میکند.
بخش مهمی از هر معامله خوب با عربستان سعودی، اقدامی متقابل خواهد بود. بنابراین ایالاتمتحده باید سعودیها را بهشدت تحت فشار قرار دهد تا سابقه حقوق بشری خود را بهبود بخشند، وضعیت یمن را تثبیت کنند و بهبود بخشند و نگرانیهای ایالاتمتحده را هنگام تعیین قیمت نفت در نظر بگیرند. واشنگتن همچنین باید ریاض را برای شفافیت بیشتر درباره روابط در حال ظهورش با پکن تحتفشار قرار دهد و خواستار تدابیر امنیتی شدید برای هرگونه سلاح یا فناوریای باشد که ایالاتمتحده به عربستان سعودی منتقل میکند. سعودیها همچنین احتمالا خواستار تعهد الزامآور ایالاتمتحده برای دفاع از این پادشاهی در صورت حمله به آن خواهند شد. دولت بایدن تحت هیچ شرایطی نباید چنین تعهدی بدهد. تهدید اولیه برای عربستان سعودی تهاجم زمینی نیست، بلکه حملات هوایی و موشکی و خرابکاری داخلی است.
بیتردید، ایالاتمتحده و عربستان میتوانند هماهنگی امنیتی، از جمله اقدامات پیشرفته دفاع هوایی و موشکی را انجام دهند که تحت هیچ شرایطی الزامی برای دخالت ایالاتمتحده ایجاد نکند. در عوض، چنین هماهنگیای میتواند واشنگتن را ملزم به مشورت با عربستان سعودی درباره بهترین راه برای کمک به دفاع از این کشور در برابر یک تهدید خارجی کند. ایالاتمتحده همچنین میتواند به ریاض موقعیت «متحد غیر عضو ناتو» را ارائه دهد که مزایایی را در تجارت دفاعی و همکاریهای امنیتی فراهم میکند و نمادی قدرتمند از روابط نزدیک است.
سعودیها همچنین تضمین میخواهند که بتوانند سامانههای تسلیحاتی پیشرفته آمریکایی را خریداری کنند. این درخواست تا زمانی که با پادمانهای مناسب برای اطمینان از نظارت و کنترل مناسب همراه باشد، قابلپذیرش است. کنگره ایالاتمتحده - که حمایت، هماهنگی و تایید آن برای همه این اقدامات لازم است – بهعنوان یک «ترمز مفید» برای اطمینان از اینکه دولت بایدن بیشازحد پیش نمیرود، عمل خواهد کرد. در واقع، یکی از اهداف عادیسازی بین اسرائیل و عربستان و یک معاهده صلح باید کاهش نیاز به نیروهای بیشتر ایالاتمتحده در منطقه باشد، نه تقویت آن.
نه نگو
اسرائیل از عادیسازی روابط با عربستان استقبال خواهد کرد؛ اما اسرائیل هم باید سهم خود را برای عملی ساختن این توافق انجام دهد. دولت بایدن باید از اسرائیل بخواهد تا درحالیکه مذاکرات بر سر عادیسازی با عربستان ادامه دارد، اصلاحات در نظام قضایی خود را متوقف کند. بایدن با افراطیترین و بنیادگراترین کابینه در تاریخ اسرائیل سروکار دارد. مُهر تایید ایالاتمتحده بر هرگونه توافق عادیسازی بین اسرائیل و عربستان، به اسرائیل مشروعیت میبخشد و سرمایه سیاسی نتانیاهو را تقویت میکند.
به همان اندازه مهم، دولت باید مفاد توافق عادیسازی بین اسرائیل و عربستان را در نظر بگیرد که بهطور قابلاعتمادی به نگرانیهای فلسطینیها رسیدگی کند و امکان راهحل دو کشور را - هر چقدر هم که این احتمال طولانی باشد - حفظ کند. سعودیها بهطور علنی و قاطعانه بر لزوم پیشبرد منافع فلسطینیها تاکید کرده اما جزئیاتی ارائه نکردهاند. میتوان تصور کرد عربستان از پیوند دادن خود از طریق عادیسازی به افراطیترین کابینه در تاریخ اسرائیل بسیار محتاط است. به نظر میرسد بنسلمان تمایل دارد در آنچه از طرف فلسطینیها مطالبه میکند انعطافپذیر باشد؛ اما پدرش ملک سلمان بیشتر یک سنتگراست و نشان میدهد الزامات او سخت خواهد بود (شاید از جمله به رسمیت شناختن حاکمیت فلسطین بر مجموعه حرمالشریف که در اسرائیل به کوه معبد معروف است).
ممکن است دولت بایدن در اشتیاق خود برای تضمین یک توافق عادیسازی، سعودیها را وادار نکند که از اسرائیل یک بسته به اندازه کافی بزرگ برای فلسطینیها بخواهند. همچنین این احتمال وجود دارد که بنسلمان و نتانیاهو درصورتیکه قیمت آمریکا را بسیار بالا ارزیابی کنند و به درک خودشان درباره مساله فلسطین برسند، واشنگتن را از مذاکرات کنار بگذارند. اما دولت بایدن هنوز اهرمهایی دارد که نباید از استفاده از آن اکراه داشته باشد. دموکراتهای کنگره در حال حاضر درباره اهمیت مرتبط کردن هرگونه توافق اسرائیل و عربستان به چیزی معتبر برای فلسطینیها صحبت میکنند. عادیسازی روابط بین ریاض و تلآویو بدون تضمین آمریکا امکانپذیر نیست. آخرین چیزی که دولت بایدن باید در رابطه با روابط دوجانبه ایالات متحده و عربستان بخواهد این است که نتانیاهو و ائتلافش را وقتی پای فلسطینیها به میان میآید، کنار بگذارد.
این به آن معناست که خواستههای آمریکا و عربستان باید به اندازه کافی بزرگ باشد تا جلوی الحاق دوفاکتوی (بالفعل) سرزمینهای اشغالی به اسرائیل را بگیرد و کار را برای فلسطینیها برای ممانعت از توافق ناممکن کند. چنین خواستههایی باید شامل این موارد باشد: توقف کامل، قابل تایید و نظارت بر تمام فعالیتهای شهرکسازی خارج از مناطق مسکونی موجود در شهرکهای مجاز اسرائیل در بلوکهای اصلی؛ استمهال درباره شهرکها یا پاسگاههای جدید دیدهبانی؛ برچیدن تمام پاسگاههای دیدهبانی ایجادشده پس از سال۲۰۰۱ (مطابق با تعهد اسرائیل در سال ۲۰۰۴)؛ توقف قانونی کردن پاسگاههای موجود و بازگشت شهرکنشینان به مناطق یا شهرکهای تخلیهشده در سال ۲۰۰۵؛ تعهد رسمی اسرائیل (نهفقط نخستوزیر) به یک نتیجه دوکشوری که شامل پایتخت فلسطین در بیتالمقدس شرقی میشود.
کابینه فعلی اسرائیل این شروط را نخواهد پذیرفت. اما درخواست آنها بهعنوان بخشی از یک فرآیند دیپلماتیک مثلثی، نتانیاهو را در موقعیت ناراحتکننده در عادیسازی روابط با عربستان سعودی قرار میدهد تا وزرای الحاقگرای خود را آرام کند. اگر بنسلمان از بیتالمقدس بازدید میکرد و مستقیما به کنست اسرائیل پیشنهاد صلح میکرد، فشار بر نتانیاهو بهطور تصاعدی افزایش مییافت و به احتمال زیاد او را مجبور میکرد که برای تشکیل یک دولت وحدت به مخالفان خود روی آورد یا از پیشنهاد عربستان بهرهبرداری کرده یا خواستار انتخابات جدید شود.
اینکه آیا اپوزیسیون اسرائیل به رهبری محتملترین نامزد نخستوزیریاش، یعنی بنیگانتز، مایل به کمک نتانیاهو و موافقت با نوعی ترتیبات چرخشی برای رهبری کابینه است، بههیچوجه قطعی نیست و آشفتگی سیاسی که در پی خواهد داشت، چنین ابتکار عادیسازیای را احتمالا به تاخیر میاندازد. اما زمانی که از سر گرفته شد، این کار را بر اساس پایههای بسیار محکمتری انجام خواهد داد و اسرائیلیها و سعودیها را قادر میسازد تا شرایط و ترتیب یک توافق عادیسازی و معاهده صلح را تعیین کنند. مولفه فلسطینی این رقص دیپلماتیک ساده است: نه نگویید. فلسطینیها باید مایل به تقویت همکاری امنیتی با اسرائیل و متعهد شدن به برگزاری انتخابات دموکراتیک باشند. در مقابل، آنها میتوانند به دنبال تعهد مالی بلندمدت از سعودیها و دیگران برای بازسازی زیرساختهای خود و ایجاد نهادهای یک کشور فرضی باشند.
بدون ریسک، بدون پاداش
اینکه دولت بایدن چگونه خواستههای خود را با خواستههای طرفهای دیگر متوازن سازد، احتمالا انگیزههای آن را در پیشبرد این توافق عادیسازی منعکس میکند. یک توافق عادیسازی بین اسرائیل-عربستان با میانجیگری ایالاتمتحده بهوضوح برای رفع نگرانیهای ایالاتمتحده درباره نفوذ چین در خاورمیانه طراحی شده است و مزیت دیگری نیز از تثبیت مجدد رهبری ایالاتمتحده در منطقه خواهد داشت. توافق عادیسازی نیز دستاورد مهمی در سیاست خارجی قبل از انتخابات۲۰۲۴ خواهد بود؛ هرچند بعید است در ذهن رأیدهندگان ثبت شود. این نقطه عطف مناسبی برای دههها تلاش آمریکا برای پایان دادن به درگیری اعراب و اسرائیل خواهد بود.
بنابراین اگر بایدن تصمیم بگیرد که این ابتکار جسورانه اما پیچیده را پیش ببرد، باید مصمم باشد که انتظارات را بالا ببرد؛ هم از نظر محدود کردن خواستههای عربستان و هم برای پیشبرد صلح اسرائیل و فلسطین. بهتر است اصلا معاملهای نداشته باشیم تا توافقی داشته باشیم که به سعودیها بیشازحد بدهد، در ازای آن امنیت کافی ندهد و کابینه کنونی اسرائیل بدون توقف تلاشهایش برای الحاق کرانه باختری مشروعیت بخشد. واشنگتن همچنین باید در نظر داشته باشد که ذینفعان اصلی هر معاملهای اسرائیل و عربستان سعودی خواهند بود نه ایالاتمتحده.
یک معامله خوب هم از نظر دیپلماتیک جاهطلبانه و هم بالقوه تحولآفرین خواهد بود. این معامله به دنبال پیکربندی مجدد چشمانداز منطقهای فعلی و ارتقای رهبری آمریکاست. اگر دولت بایدن هر چه دارد رو کند، فرصتی برای احیای روند شکستخورده صلح اسرائیل و فلسطین، قرار دادن روابط ایالاتمتحده و عربستان در مسیری دوجانبه سودمند و زنده نگهداشتن امید به آیندهای بهتر برای اسرائیلیها و فلسطینیها دارد. اما اگر هر چه دارد رو نکند یا کوتاه بیاید یا توافق بدی انجام دهد، دولت فرصت نادری برای پیشرفت بهسوی صلح از دست خواهد داد و احتمالا به جای پیشبرد منافع ایالاتمتحده در خاورمیانه، آن را از بین خواهد برد.