میرشایمر

چه کسی می‌تواند آنها را سرزنش کند؟ بااین‌حال، روسیه رسما کریمه، دونتسک، خرسون، لوهانسک و زاپوروژه را ضمیمه کرده و قاطعانه متعهد به حفظ این مناطق است. درواقع، دلیلی وجود دارد که می‌توان تصور کرد مسکو در صورت امکان، خاک بیشتری از اوکراین را ضمیمه خواهد کرد. «گره لاینحل» دیگر به رابطه‌ اوکراین با غرب مربوط می‌شود. به دلایل قابل‌درک، اوکراین خواهان تضمین امنیتی پس از پایان جنگ است که تنها غرب می‌تواند آن را ارائه دهد. این به معنای عضویت دوفاکتو یا دوژوره در ناتو است؛ زیرا هیچ کشور دیگری نمی‌تواند از اوکراین محافظت کند. بااین‌حال، تقریبا همه‌ رهبران روسیه خواستار یک اوکراین بی‌طرف هستند که به معنای نبود روابط نظامی با غرب و در نتیجه، نبود چتر امنیتی برای کی‌یف است. هیچ راهی برای انجام دادن کار غیرممکن وجود ندارد.

دو مانع دیگر بر سر راه صلح وجود دارد: «ناسیونالیسم» که اکنون به فراملی گرایی تبدیل شده است و «عدم اعتماد کامل» در طرف روسی. ناسیونالیسم برای بیش از یک قرن نیروی قدرتمندی در اوکراین بوده و خصومت با روسیه از دیرباز یکی از عناصر اصلی آن بوده است. شروع درگیری کنونی در ۲۲فوریه۲۰۱۴ به این خصومت دامن زد و پارلمان اوکراین را بر آن داشت تا روز بعد لایحه‌ای را تصویب کند که استفاده از زبان روسی و دیگر زبان‌های اقلیت را محدود می‌کرد؛ اقدامی که به تسریع جنگ داخلی در دونباس کمک کرد. الحاق کریمه به روسیه مدت کوتاهی پس‌ازآن، وضعیت بد را بدتر کرد. برخلاف برداشت مرسوم در غرب، پوتین فهمید که اوکراین کشوری جدا از روسیه است و درگیری بین اقوام روس و روسی‌زبانان ساکن در دونباس و دولت اوکراین تماما بر سر «مساله ملی» است.

حمله‌ روسیه به اوکراین که به‌طور مستقیم دو کشور را در یک جنگ طولانی و خونین در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد، این «ملی‌گرایی» را در هر دو طرف به «فراملی‌گرایی» تبدیل کرده است. تحقیر و نفرت از «دیگری» جامعه‌ روسیه و اوکراین را اشباع کرده است که این امر انگیزه‌های قدرتمندی برای از بین بردن این تهدید ایجاد می‌کند (در صورت لزوم با خشونت). نمونه‌ها فراوان است. یک هفته‌نامه‌ برجسته مستقر در کی‌یف معتقد است که نویسندگان مشهور روسی مانند میخائیل لرمانتوف، فئودور داستایوفسکی، لئو تولستوی و بوریس پاسترناک «قاتل، غارتگر و جاهل» هستند. یک نویسنده‌ برجسته‌ اوکراینی می‌گوید فرهنگ روسی نشان‌دهنده‌ «بربریت، قتل، ویرانی و...است.

این سرنوشت فرهنگ دشمن است.» به‌طور قابل پیش‌بینی، دولت اوکراین درگیر «روسیه زدایی» یا «استعمارزدایی» است که شامل این موارد می‌شود: پاک‌سازی کتابخانه‌ها از کتاب‌های نویسندگان روسی، تغییر نام خیابان‌هایی که نام‌های روسی یا مرتبط با روسیه دارند، پایین کشیدن مجسمه‌ شخصیت‌هایی مانند کاترین کبیر، ممنوع کردن موسیقی روسیِ تولیدشده پس از سال۱۹۹۱، قطع روابط بین کلیسای ارتدوکس اوکراین و کلیسای ارتدوکس روسیه و به حداقل رساندن استفاده از زبان روسی. شاید نگرش اوکراین نسبت به روسیه به بهترین وجه در اظهارنظر کوتاه زلنسکی خلاصه شود: «ما نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم.»

«آناتول لیوین» گزارش می‌دهد که «هر روز در تلویزیون روسیه می‌توانید توهین‌های قومی پر از نفرت را که متوجه اوکراینی‌ها است، ببینید.» جای تعجب نیست که روس‌ها در تلاش برای «روسی‌سازی» و محو فرهنگ اوکراینی در مناطقی هستند که مسکو ضمیمه‌ی خود کرده است. این اقدامات شامل صدور پاسپورت روسی، تغییر برنامه‌های درسی در مدارس، جایگزینی روبل روسیه به‌جای گریونای اوکراین، هدف قرار دادن کتابخانه‌ها و موزه‌ها و تغییر نام شهرها و...است. به‌عنوان‌مثال، اکنون نام باخموت به آرتموفسک تغییر یافته و زبان اوکراینی دیگر در مدارس منطقه‌ دونتسک تدریس نمی‌شود. چنین به نظر می‌رسد که روس‌ها هم نه می‌بخشند و نه فراموش می‌کنند. ظهور فراملی گرایی در زمان جنگ قابل پیش‌بینی است، نه‌تنها به این دلیل که دولت‌ها به‌شدت به ناسیونالیسم متکی هستند تا مردم خود را برای حمایت از کشورشان تا انتها برانگیزند، بلکه به این دلیل که مرگ و ویرانی ناشی از جنگ - به‌ویژه جنگ‌های طولانی - هر طرف را به سمت غیرانسانی کردن و نفرت از دیگری سوق می‌دهد.

درباره اوکراین، درگیری تلخ بر سر هویت ملی، بر آتش می‌افزاید. فراملی گرایی طبیعتا همکاری هر طرف را با طرف دیگر دشوارتر می‌کند و به روسیه دلیل و انگیزه می‌دهد تا سرزمینی را که پر از اقوام روس و روسی زبانان است، تصرف کند. احتمالا با توجه به خصومت دولت اوکراین نسبت به همه‌چیز روسیه، بسیاری از آنها ترجیح می‌دهند تحت کنترل روسیه زندگی کنند. در روند الحاق این سرزمین‌ها، روس‌ها احتمالا تعداد زیادی از اقوام اوکراینی‌ را اخراج خواهند کرد، عمدتا به‌دلیل ترس از اینکه در صورت باقی ماندن آنها، علیه حکومت روسیه شورش کنند. این تحولات به تنفر بین روس‌ها و اوکراینی‌ها دامن می‌زند و سازش بر سر قلمرو را عملا غیرممکن می‌سازد. یک دلیل نهایی وجود دارد مبنی بر اینکه چرا یک توافق صلح پایدار امکان‌پذیر نیست.

رهبران روسیه برای مذاکره‌ای با حسن نیت نه به اوکراین اعتماد دارند نه به غرب و این به آن معنا نیست که رهبران اوکراینی و غربی به همتایان روسی خود اعتماد دارند. فقدان اعتماد در همه‌ طرف‌ها مشهود است؛ اما به‌دلیل مجموعه‌ای از افشاگری‌های اخیر، این مساله از سوی مسکو شدیدتر است. منشأ مشکل همانا اتفاقی است که در مذاکرات بر سر «توافق‌نامه مینسک۲» در سال ۲۰۱۵ رخ داد که چارچوبی برای خاموش کردن درگیری در دونباس بود. «فرانسوا اولاند»، رئیس‌جمهور فرانسه و «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، نقش اصلی را در طراحی این چارچوب بازی کردند؛ اگرچه آنها با پوتین و پترو پوروشنکو، رئیس‌جمهور اوکراین، مشورت‌های گسترده‌ای داشتند. آن چهار نفر نیز بازیگران کلیدی مذاکرات بعدی بودند.