چارچوب نظری

در تقسیم‌‌بندی‌‌های ژئوپلیتیک، سه منطقه‌‌ مهم در جهان وجود دارد: «اروپا»، «خاورمیانه»، «هند و پاسیفیک» که سه مرکز مهم تجاری در جهان هستند. از این میان، خاورمیانه مهم‌ترین، حساس‌‌ترین و استراتژیک‌ترین منطقه در جهان است که چهارراه سفرهای هوایی- دریایی میان نقاط کلیدی در جهان است. اگر منطقه آسیا-پاسیفیک «هاب» یا «قطب» تجارت در جهان است؛ اما خاورمیانه همزمان هم قطب انرژی و هم تجارت در جهان است و بخش بزرگی از اقتصاد جهان به نفت این منطقه وابسته است. به تعبیر برخی اندیشمندان «برخی از آنچه خوب یا بد است در این منطقه از جهان قرار گرفته است.» خاورمیانه به‌ویژه بخش عربی آن، منطقه‌‌ای «تحت نفوذ» در جهان است و این وجه ممیزه این منطقه از سایر نقاط کلیدی در جهان است. قدرت‌های بزرگ نقش مهم و تعیین‌‌کننده‌‌ای در این منطقه دارند. سیاست‌‌ها و واکنش بازیگران خارجی، هدایتگر بازیگران محلیِ منطقه‌‌ای است. به‌‌عبارت ‌‌دیگر، واکنش بازیگران منطقه‌‌ای به‌عنوان اجزا وابسته به خارج منوط است به کنش بازیگران خارجی. «خاورمیانه و شمال آفریقاMENA» البته منطقه‌‌ای وسیع است که «قلب» آن را خلیج‌‌فارس تشکیل می‌‌دهد. این قلب، «زیرمنطقه»ای از «مِنا» است که خود خرده سیستمی از نظام بین‌‌الملل محسوب می‌‌شود. خلیج‌‌فارس از قرن بیستم و به‌‌ویژه دهه هفتاد میلادی تحولات بسیاری به خود دیده است: چهار جنگ (شورش ظفار در عمان، جنگ ایران و عراق، جنگ کویت و جنگ عراق)، یک انقلاب (ایران)، تغییر رژیم هدایت‌‌شده از خارج (عراق در سال ۲۰۰۳)، مداخلات نظامی گسترده، دکترین‌‌های مختلف آمریکایی (نیکسون، کارتر، ریگان، کلینتون، بوش پدر و پسر) و اقدامات تروریستی گروه‌های تکفیری.

خلیج‌‌فارس، این خرده سیستم حساس، با وجود داشتن دو مولفه اساسی «وابستگی به انرژی» و «منابع مالی فراوان» اما به دلایل بسیار همچنان یکی از بی‌‌ثبات‌‌ترین مناطق جهان است. این بی‌‌ثباتی دلایل زیاد دارد که لااقل دو تای آن «بازیگران فرو منطقه‌‌ای» (داعش و القاعده) و سایر عوامل منطقه‌ای است. این زیر منطقه‌‌ استراتژیک همواره شاهد «ابر حوادثی» بوده که سرنوشت آن را در برهه‌هایی رقم‌‌زده است. در دوره‌‌ای از تاریخ، عنصر هویتی این زیرمنطقه عناصر اربعه‌‌ای بود که به «چهار شین» معروف بود: شیخ، شتر، شمشیر و شیر نفت.

بااین‌‌حال، این عوامل هویتی امروز از ایستایی به درآمده است. «شیخ» فرمانروای برخاسته از ایل و قبیله است که حکومت را به‌‌صورت موروثی و دودمانی در انحصار خود گرفته است. این شیخوخیت به‌دلیل تحولات رخ‌‌داده در منطقه به تکاپو افتاده و وارد عصر شبه دموکراسی و شبه اقتدارگرایی شده است. «شتر» در خاطره‌ها نمادی از همبستگی اجتماعی میان اعراب خلیج‌‌فارس بود و امروزه دیگر نشانی از آن نیست یا فقط به‌‌صورت تفریح در برخی مناطق خلیج‌‌فارس یافت می‌‌شود. «شمشیر» نماد اقتدار عرب بود که اگرچه امروز هم همچنان است، اما بیشتر حالتی نمادین دارد و جای آن را تجهیزات مدرن نظامی گرفته است. اما «شیر نفت» همچنان مهم‌ترین عامل هویتی در این زیرمنطقه بوده که باعث شده اعراب از فلاکت‌‌های قرن نوزدهمی به درآیند و وارد عصر اقتصاد نفتی شوند.

نفت و ثروت برخاسته از آن موجب جهانی‌‌شدن برخی دولت‌های عربی خلیج‌‌فارس شده است و این باعث شده آنها فراتر از ظرفیت‌‌ها و قد و قواره‌ خود نقش مهمی در عرصه بین‌‌المللی بیابند. قدرت برخی از این کشورها بی‌‌تناسب با وزن آنها افزایش پیدا کرده است. «باری بوزان» و همکارانش معتقدند که «قدرت‌های جهانی و روابط میان این قدرت‌ها، ترتیباتی برای قدرت‌های کوچک و میزان نفوذ مجموعه‌های امنیتی را تعیین می‌‌کنند.» ترتیبات امنیتی منطقه‌‌ای تا قبل از دهه‌‌ هفتاد به‌‌وسیله کشورهای عرب شرق دریای مدیترانه و شمال آفریقا سازمان‌‌دهی می‌‌شد و این منطقه کانون قدرت و تصمیم‌‌گیری در منطقه بود: مصر، سوریه، سودان، الجزایر و تا حدودی عراق. اما مقارن با قدرت‌گیری دولت‌های خلیج‌‌فارس، کانون قدرت به این منطقه واگذار شد. نفت هویت این زیر منطقه را در سال۱۹۴۵ تعیین کرد. با این ‌‌حال، در سال ۱۹۷۹ چهار اتفاق افتاد که بر اهمیت این خرده سیستم افزود: پیمان صلح۱۹۷۹ مصر و اسرائیل که باعث شد مصر از عنوان قدرت منطقه‌‌ای خلع شود؛ افزایش قدرت صدام؛ سقوط رژیم پهلوی و حمله‌‌ی شوروی به افغانستان.

با این تفصیل، نفت کار خود را کرد. آنهایی که با غرب همراه‌‌تر بودند و نفت و منابع هیدروکربنی خود را بی‌‌دغدغه در اختیار غرب می‌‌گذاشتند عزیزتر و دردانه‌‌ی چشم آبی‌‌ها شدند.