ناگفته‌های گفتنی

من در نوشته‌های خود کوشیده‌ام برخی مبانی این کار را پایه‌گذاری کنم. امروز، نگاهی هر چند سریع به اسرائیل، نشان می‌دهد که این رژیم در جوهره خود، ابزاری نظامی برای مرکز امپریالیستی‌اش است که چند میلیون شهرک‌نشین یهود در خدمت آن هستند. این ابزار نظامی، ستون فقرات نهادهای شهرک‌ساز دیگری است که در جهت یهودی‌سازی سرزمین و ساکنان فلسطین فعالیت می‌کنند. همین ابزار نظامی و نهادهای وابسته به آن، عامل راهبری در تحول اقتصاد اسرائیل، به‌ویژه در حوزه‌های صنعت و فناوری است. همچنین این ابزار، محور اصلی مشترک با مرکز است یا به عبارتی، مرکز برای جبران خدمات ابزار نظامی، از آن پشتیبانی می‌کند. اگر به جزئیات پشتیبانی‌ای نگاه کنیم که از خارج به اسرائیل می‌شود، به روشنی می‌بینیم که همه کمک‌های خارجی به ابزار نظامی و نهادهای وابسته به آن تقدیم می‌شود. اگر وجود ابزار نظامی نبود، اسکان مهاجران صهیونیست در مناطق اشغالی سال ۱۹۶۷، کجا می‌بود؟ اقتصاد اسرائیل هم اگر صنایع نظامی آن نبود، کجا می‌بود؟

من همواره هنگامی که کتاب‌ها و مقالات شما را می‌خوانم، در برابر این عبارت می‌ایستم که طرح صهیونیستی در فلسطین، در حاشیه طرح‌های امپریالیستی در منطقه بنا نهاده شد. آیا این عبارت شما با موضوعی که همیشه تاکید می‌کنید که طرح صهیونیستی دو بخش امپریالیستی و یهودی دارد، در تناقض نیست؟ چون این موضوع به معنای این است که طرح صهیونیسم در طراحی‌های امپریالیستی، حاشیه‌ای نبوده است.

برعکس، هیچ تناقضی در کار نیست. اصطلاح در حاشیه به معنای این نیست که اهمیت ندارد. منظورم این است که مراکز امپریالیستی که سرپرستی طرح صهیونیسم را برعهده داشتند، منافع یهودیان جهان در راس اولویت‌های آنها نبود. این مراکز، سرپرستی طرح صهیونیسم را در چارچوب راهبرد سیطره بر منطقه و تضمین تداوم سیطره‌شان بر منابع طبیعی موجود در خاورمیانه و در نتیجه محروم کردن ملت‌ها از ثروت‌های طبیعی خود، بر عهده گرفتند.

شما در نگاه خود به طرح صهیونیستی و سیر تحول آن تاکنون، بر این نکته تاکید دارید که این طرح از بحران عمیقی رنج می‌کشد. بحرانی که با ناتوانی آن در سطح راهبردی برای به فعلیت درآوردن ایده صهیونیسم خودنمایی می‌کند و در سطح تاکتیکی هم از ناکامی مکرر در جمع و جور کردن وضعیت خود و ضعف در قدرت خود برای تداوم موفقیت در صادر کردن بحران‌هایش به خارج، رنج می‌کشد. شما اضافه می‌کنید که مرکز (آمریکا)، به همین خاطر به تحقق سازشی برای پایان رویارویی روی آورد، با این باور که اسرائیل به تنهایی قادر به به‌انجام رساندن ماموریت خود نیست. اما سازش نیز آنگونه که در نگاه جهانی و آمریکا مطرح بود، به تنش‌هایی در داخل اسرائیل و گاه بین اسرائیل و مرکز مادر دامن زد. با این اوصاف، آیا می‌توانیم بگوییم، اسرائیل به بحران کلی و مفتوح خود نزدیک شده است؟ چه عناصری در تبدیل بحران‌های مرحله‌ای به بحران کلی رژیم صهیونیستی، نقش دارد؟

بحران در اسرائیل برپا است و رو به افزایش خواهد بود. این موضوعی است که سیاستمداران و جامعه‌شناسان اسرائیلی، هر دو به یک اندازه بر آن تاکید دارند. آنها اقرار دارند که این بحران وجود دارد و در هر سخنی از وضعیت اسرائیل، به این موضوع اشاره می‌کنند. این بحران، در اساس از تناقض برآمده از به فعلیت رسیدن عوامل داخلی و برخورد آنها با دیگر عوامل خارجی سرچشمه می‌گیرد. تناقضی که در قالب اختلال در جنبه‌های فعالیت رژیم صهیونیستی و مبتنی بر اسکان مهاجران در روند سیر به سمت تکمیل بنای خود و انجام نقش خدماتی و در نتیجه تثبیت عوامل توجیه موجودیت خود در سطح یهودیان و در سطح امپریالیستی آن خودنمایی می‌کند. اختلال در وجوه مختلف این فعالیت، مانع رسیدن به وضعیت باثباتی می‌شود که به آن امکان می‌دهد، از توان لازم برای تولید و بازتولید اقدامات ضروری برخوردار شود که با هدف غلبه بر موانع فراروی آن در مسیر بنای خود از یک سو و توانایی به انجام رساندن نقش خدماتی‌اش از سوی دیگر، انجام می‌شود. بدین سان بالا گرفتن افزایش سطح بحران و در نتیجه، رسیدن آن به سطحی راهبردی، منوط به اختلال در توازن بین ستون‌های امنیت راهبردی طرح صهیونیستی اسکان مهاجران یهودی در فلسطین است. به‌طور حتم، ثبات بخش یهودی طرح صهیونیسم، تا اندازه زیادی به ثبات بخش امپریالیستی آن بستگی دارد. زیرا نوعی رابطه جدالی و دیالکتیک بین این دو بخش طرح واحد صهیونیسم وجود دارد. این ثبات هم به رابطه با شریک بزرگ‌تر، از یک سو و به اقدامات طرف عربی هدف گرفته شده، از سوی دیگر بستگی دارد.ستون‌های امنیت رژیم صهیونیستی، یک مجموعه متکامل و به هم پیوسته است. وضعیت خود رژیم، شریک بزرگ‌تر (آمریکا) و طرف عربی سه ضلع موثر در این زمینه هستند. هر تحرک هر یک از این اضلاع سه‌گانه، به شکل منفی یا مثبت در دو طرف دیگر بازتاب می‌یابد. رهبری سیاسی- نظامی پادگان شهرک‌نشین اسرائیل، در تلاش برای درمان علت‌های پدیدآورنده این بحران در خود است. جامعه شهرک‌نشین صهیونیستی، بیش از هر مجموعه جمعیتی در جهان، در معرض بررسی، تحلیل و طرح پروژه‌های تحول قرار دارد. رهبری اسرائیل می‌داند که مرکز امپریالیستی، هنوز نیازمند نقش پادگانی آن، در منطقه است. موضوعی که به روشنی در قالب تقویت همکاری راهبردی میان اسرائیل و «واشنگتن» مشاهده می‌شود. آنچه می‌ماند، شرط‌بندی بر سر اقدامات طرف عربی و به‌طور مشخص طرف فلسطینی است. آیا اقدامی که این یا آن طرف عربی می‌کند به اسرائیل برای خروج از بحران کمک می‌کند، یا این بحران را عمیق‌تر کرده و به نقطه انفجار می‌رساند؟ به طور حتم، طرح‌های سازش جاری به هر شکلی که باشد، تنها واکنش تسلیم‌جویانه عربی به طرح مرحله‌ای اسرائیل در مسیر تکمیل بنای خود، است. به دیگر سخن، طرح مرحله‌ای عربی، دربرگیرنده آزادسازی مرحله‌ای سرزمین فلسطین نیست و تنها پاسخی مثبت و تدریجی به طرح مرحله‌ای اسرائیل برای اشغال کامل و نهایی فلسطین است.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

444