۱- برخی کاستی‌ها در اقتصاد داخلی آمریکا: بازارهای سهام در آمریکا از مارس۲۰۲۱ با چالش افزایش نرخ بهره روبه‌رو بوده و نرخ تورم ۷درصدی، از سال۲۰۰۱ تاکنون با اندکی نوسان ادامه داشته است. درحالی‌که جو بایدن در ابتدای سال جاری قول داد تا صدمات ناشی از بیکاری، زیان‌‌های اقتصادی و کمبودهای به‌دلیل بحران کرونا را در کوتاه‌مدت جبران کند. اما تداوم زنجیره این آسیب‌ها، همچنان برای دولت نگران‌کننده است.

۲- بنیان‌‌های ضعیف اقتصاد اوکراین: این کشور، یکی از مراکز اصلی تحقیقات استراتژیک هسته‌‌ای و تامین سوخت در دوره اتحاد جماهیر شوروی بود. اما پس از استقلال وارد رقابت‌های سخت سیاسی شد. همچنان‌که ارتش اوکراین در شرق کشور و نواحی شورشی، حدود ۸ سال با جدایی‌طلب‌های مورد حمایت روسیه در حال جنگ بود که بیشتر از ۱۴هزار کشته از طرفین باقی گذاشت. پس از آنکه دولت روسیه با الحاق شبه‌جزیره کریمه در بهار۲۰۱۴، به نوعی پاسخ برکناری رئیس‌جمهور طرفدار خود در کی‌یف را داد، شروع به گسترش نفوذ در منطقه دونباس کرد. حدود ۷۳درصد ساکنان این مناطق روس‌زبان هستند. دو دور گفت‌وگوهای صلح و اعاده امنیت موسوم به توافقات مینسک، تاکنون فقط توانسته است نظم و امنیت شکننده‌ای را پی‌‌ریزی کند. جمهوری اوکراین یک سرزمین اروپایی و دومین قدرت اقتصاد کشاورزی و نه صنعتی یا مالی، اتحاد جماهیر شوروی بود. نابسامانی سیاسی و جابه‌جایی پرتنش دولت‌ها در کی‌یف و تورم فزاینده سال‌های اخیر از یکسو و گسترش فقر و کاهش ارزش پول ملی و افزایش تحریکات مسکو در مناطق شرقی اوکراین، آن کشور را در وضعیت ضعف داخلی قرار داد. به‌ویژه لئونید کوچما دومین رئیس‌جمهور اوکراین پس از استقلال در سال ۱۹۹۵، تسلیحات اتمی کشورش را به روسیه ارسال کرد و در عمل ارتش آن بر پایه داشته‌های متعارف داخلی و تسلیحات قدیمی اتحاد شوروی شکل گرفت. این وضعیت با تمام تکانه‌های سیاسی تا هم‌اکنون ادامه داشته است. در سال۲۰۰۴ و پس از دوره پرتنش، دو رخداد مهم یعنی ریاست‌جمهوری یوشچنکو و انقلاب نارنجی، سیاست و اقتصاد کشور را وارد مرحله جدیدی کرد؛ به‌نحوی‌که رشد اقتصادی را به حدود ۲درصد کاهش داد. هرچند صادرات مواد معدنی به‌ویژه سنگ منگنز و حق ترانزیت گاز روسیه به ۲۳ کشور اروپایی از خاک اوکراین عبور می‌کند، تا حدود درآمد ملی آن کشور را بهبود بخشید. اما نبود تکنولوژی صنعتی و کشاورزی و نیز سرمایه‌گذاری اندک خارجی به‌شدت بحران در این کشور افزود. از این‌‌رو عملیات روسیه در مقطع کنونی، در یکی از وخیم‌ترین شرایط اقتصادی و دفاعی اوکراین صورت گرفت. هرچند آمریکا در ۲۰۱۴ «مبلغ ۵/ ۲میلیارد دلار» به ارتش اوکراین کمک کرد.

هدف اعلامی پوتین اعاده آرامش، غیرنظامی کردن و زدودن گرایشهای نئونازی در نواحی شرقی اوکراین است. مناطقی که حسب وابستگی قومی، زبانی و نژادی به روسیه، به کار ویژه فوری مسکو تبدیل شده است. نکته اینجاست که اقدام روسیه، تا چه حدی به ذهنیت پوتین مبنی بر احیای اتحاد جماهیر شوروی نزدیک است. آیا پوتین واقعا تحت تاثیر ذهنیت فراگیر استالینیستی اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفته؟ درحالی‌که متغیرهای محیطی امروز با سده گذشته، متفاوت است. بسیاری از کارشناسان از مضامین رفتار پوتین چنین برداشتی دارند. اما به موازات بازتولید چنین تفکری در کرملین، روسیه امروز به‌دلیل مشکلات سیاسی، شکاف طبقاتی، نفوذ الیگارشی پوتین و نزدیکانش و سرمایه‌‌گذاری‌‌های عمدتا غیر اقتصادی آنها در انگلستان، کانادا، فرانسه و آمریکا، در عمل کشور را در تنگنای اقتصادی و تکنولوژیک قرار داده است. هرچند ذخایر ارزی حدود ۵۵۰میلیارد دلاری روسیه نقطه قوتی برای دولت محسوب می‌‌شود؛ اما تحریم‌های چند جانبه کشورهای غربی ضد روسیه، چالش‌‌های فراوانی برای تجارت و دادوستد مالی برای آن کشور به وجود خواهد آورد. از طرف دیگر برخی، اقدام روسیه را تلاش دولت برای انحراف افکار عمومی از معضلات داخلی کشور و نیز مخالفت‌ها با پوتین ارزیابی می‌کنند. به باورم، ذهنیت و شخصیت پوتین به احتمال زیاد ناشی از نوعی واقع‌‌گرایی جدیدتر مبتنی بر پراگماتیسم است، یعنی کشش به «نو واقع‌‌گرایی». این مدل نزدیک‌‌ترین شباهت به شخصیت پوتین است. جان مرشایمر، اندیشمند معاصر و از نظریه‌پردازان امنیت بین‌‌الملل، واقع‌گرایی جدیدتر را مبتنی بر عمل معطوف به گمانه‌های بدبینانه سیاستمداران می‌‌داند. گمان‌هایی که عموما حاصل زد و خورد دیالکتیکی قدرت‌های جهانی در پویش‌های سیاست بین‌‌الملل است. نگرشی که به زایش نوعی کنش سلطه‌‌گری یا همان «سازه هژمونیک» میل پیدا می‌‌کند. فارغ از هرگونه رهیافت شهودی، به باورم می‌توان الگوی مرشایمر در درک مناسبات جهانی را گریزی روش‌شناختی برای برآورد رفتار قدرت‌های اثربخش در روابط بین‌‌الملل تلقی کرد. اکنون عینی‌ترین نشانه این برداشت، تمایل عینی رفتار قدرت‌های بزرگ به برتری مطلق یا همان هژمونی در چارچوب وابستگی متقابل است. در اینجا به احتمال زیاد مفروض جان مرشایمر، بازتاب دو برداشت وی از رویه عینی دولت‌های قدرتمند از اوایل دهه ۱۹۷۰ تا اواسط دهه ۲۰۰۰ است: نخست آنکه، دولت‌ها از اهداف پنهان و درونی یکدیگر خبر ندارند یا فقط حدس پراکنده‌‌ای طرح می‌‌کنند. دو آنکه، دولت‌ها در پشت چهره‌های رسانه‌پسند خویش، نه صرفا به دنبال تعامل و همکاری، بلکه پنهان‌‌کاری‌ها و فرصت‌جویی خود را دنبال می‌کنند. درنتیجه تمایل دولت‌های قدرتمند، بر اثر بخشی بیشتر و اثرپذیری کمتر سوق پیدا می‌‌کند. این فرآیند دیالکتیکی در مراحل تکمیلش به «بازتولید انبوه تردید» می انجامد یا تردید نسبت به سکون، ثبات و امنیت. مخاطرات منطقه‌ای و جهانی از همین نقاط ظهور و بروز می‌کند. ‌‌نشانه‌های مفروض مرشایمر، ترسیم فضای به‌شدت پر تردید به آینده، منافع غیر شفاف و کاملا حسب تضاد دیدگاه‌ها و تقابل استراتژی بازیگران سلطه‌‌گر است. به احتمال زیاد، واقع‌گرایی معطوف به پراگماتیسم که نوعی واقع‌‌گرایی مدل مرشایمر را رقم می‌‌زند، مبتنی بر داده‌های واقعی درون دولت‌هاست که حکایت از میل به سلطه و برترگرایی دارد. از این روست که انگیزه فوری دولت‌های قدرتمند تبدیل شدن به یک هژمون است. در اینجا عمل‌گرایی پوتین را می‌توان ناشی از برداشت وی از واقعیاتی همچون جابه‌جایی قوا و موازنه استراتژیک در اروپا دانست. این جابه‌جایی قوا مبتنی بر این واقعیات است: پیشروی قلمرو ناتو به شرق اروپا که از دور دوم ریاست‌جمهوری جرج بوش و با استقرار سامانه‌های ضد موشکی در خاک لهستان و بلغارستان و چک، شروع شد؛ نزدیکی بیشتر دولت بایدن به اروپا، بر خلاف ترامپ؛ تقویت «انگاره فراآتلانتیکی» و ناتوانی روسیه در ادامه رقابت.