ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
ایالات متحده در همه جنگهای اسرائیل، به بهانه دروغینِ امنیت اسرائیل در کنار آن ایستاده است. گویی این اسرائیل است که تهدید میشود؛ در حالی که همیشه، اسرائیل، دیگران را تهدید میکرده است. با همه اینها اسرائیل به علت کاستی در تحقق بعد شهرک نشینی، در مقایسه با بعد تهاجمی خود، همواره احساس میکند، آماده به انجام رساندن سازش نیست. همین موضوع، دلایل مانعآفرینی اسرائیل را در برابر کنفرانس مادرید و مذاکرات پس از آن، بازنمایی میکند. اسرائیل به همین دلیل، مایل به شرکت در کنفرانس مادرید نبود، اما ناچار شد برخلاف میل خود، در این در کنفرانس شرکت کند. جیمز بیکر، وزیر خارجه آمریکا در دوره بوش، در سفرهای پیدرپی خود به منطقه، توانست این توهم را نزد همه طرفها ایجاد کند که برآورده کردن همه یا حداقل بیشتر اهداف مورد نظرشان در زمینه سازش، شدنی است. اما در عمل و پس از حدود ۱۰ سال از مذاکرات، ثابت شد که جمع میان آمال متفاوت طرفهای مختلف در یک طرح سازش همهجانبه، آنگونه که ادعا میشد، ممکن نیست. چون هر طرف، تصور خود را از سازش داشت که با تصور طرف دیگر از سازش، برخورد میکرد و همین در برابر پیشرفت مذاکرات مانع آفرید. ایالات متحده پس از پایان دوره «کلینتون» و روی کار آمدن «بوش» پسر نیز به کار خود برای پیشبرد طرح سازش، با تغییراتی تاکتیکی و نه بنیادین ادامه داد. ارزیابی نهادهای مختلف آمریکا این است که حدود ۸۰ درصد ذخیره نفت و ۵۹ درصد ذخیره گاز جهان هنوز در زیر زمین است. سه چهارم این ذخایر، در کشورهای عربی و منطقه خلیج [فارس] است و آمریکا نمیتواند از آن صرفنظر کند. از این رو همچنان و به شکلهای مختلف، خواهد کوشید هیمنه خود را بر منابع انرژی و راههای انتقال و مسیرهای ارتباطی آن، تثبیت کند.
تفسیر شما از نگرانی ایجاد شده نزد رهبری اسرائیل، در پی نپذیرفتن مشارکت نظامی اسرائیل در جنگ خلیج [فارس] از سوی آمریکا چیست؟ فراموش نکنیم که در این جنگ، موشکهای عراقی، در شهرهای اسرائیل فرود آمد. موضوعی که بسیار مهمتر از تلاش برای ترور سفیر اسرائیل در لندن بود که همچون بهانهای برای حمله به لبنان و جنگ ۱۹۸۲ به کار گرفته شد.
نکته اول، تلاش برای ترور سفیر اسرائیل در لندن، زمانی اتفاق افتاد که اسرائیل آمادگیهای خود را برای هجوم به لبنان تکمیل کرده بود. آمادگیهایی که اسرائیل آن را از سال ۱۹۷۵ آغاز کرده بود. این حقیقت، در پویشهای انتخاباتی سال ۲۰۰۱ اسرائیل، فاش شد. در انتخابات این سال، شارون به خاطر جنگ لبنان مورد هجوم قرار گرفت و هنگام دفاع از خود، این برگه را رو کرد و گفت، حزب کار، مسوول ورود ارتش اسرائیل به لبنان است. من البته به این موضوع، در کتابهای پیشین خود اشاره کرده بودم، اما هنوز تا آن زمان، چنین افشاگری در این باره انجام نشده بود که برداشت مرا تایید کند. اسرائیل از هنگام امضای معاهده کمپ دیوید با مصر، بر جبهه شمالی متمرکز شد. آمادگی برای یورش به لبنان، از عملیات لیطانی (۱۹۷۸) شروع و با درگیریهای ژوئیه دنبال شد، تا به تهاجم ۱۹۸۲ رسید. تهاجمی که پیشبینی میشد، سال ۱۹۸۱ انجام شود، اما تا پس از عقبنشینی اسرائیل از سینا به تعویق افتاد. برخی رهبران اسرائیل مایل بودند یورش به لبنان، پیش از عقبنشینی از «سینا» انجام و به این وسیله نظام مصر در معرض آزمون گذاشته شود. اما دولت «ریگان» در برابر این کار ایستاد و اسرائیل را از چنین اقدامی، پیش از عقبنشینی از «سینا» بازداشت. در عمل هم ثابت شد که محاسبات دولت «ریگان» درست بود و نظام «مصر» هیچ تحرکی در برابر یورش اسرائیل به لبنان انجام نداد. وضعیت در خلیج [فارس]، بهطور کامل متفاوت است. در موضوع بازداشتن اسرائیل از مشارکت در جنگ، ناچار باید به راهبرد امنیتی اسرائیل بازگردیم. نقش خدماتی اسرائیل به عنوان یک مجموعه شهرکنشین، یکی از پایههای اصلی به اصطلاح، امنیت راهبردی و بلندمدت اسرائیل و در پیوند با توجیه وجودی این پایگاه شهرکنشین است. به خاطر همین از دید اسرائیل، مشارکت در هجوم به «عراق» در کانون نقش منطقهای آن قرار میگرفت و رهبری اسرائیل به هیچ روی فکر نمیکرد از مشارکت در این جنگ مستثنا خواهد شد. به ویژه که طرفهای منطقهای دیگری، هر کدام به شکلی در این جنگ مشارکت داشتند. همین موضوع، موجب اعتراض در محافل رهبری اسرائیل شد که چرا واشنگتن تصمیم به مستثنا کردن اسرائیل از شرکت در این جنگ گرفته است. اسرائیل پس از اصابت موشکهای «عراق» کوشید به بهانه دفاع از خود، به این کشور پاسخ دهد. اما «واشنگتن» به سرعت موشک سیستم موشکی پاتریوت را همراه تیمهای آمریکایی، در داخل سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ مستقر کرد و به این سان بهانه اسرائیل را برای مشارکت در جنگ از طریق پاسخ به موشک پراکنی «عراق» گرفت. واقعیت این است که نخبگان اسرائیلی درباره موضعگیری در برابر این تصمیم آمریکا، دچار اختلاف و دو دستگی بودند. اما «اسحاق شامیر» نخست وزیر وقت اسرائیل، به بحث در اینباره، بر اساس یک گزارش ستاد کل ارتش اسرائیل به ریاست «دان شمرون» پایان داد. ستاد کل ارتش اسرائیل که پیوند محکمتری با نهادهای حاکمه آمریکا و سازمان های اطلاعاتی این کشور دارد، موضع آمریکا را پذیرفت و سیاستمداران اسرائیلی نیز ناچار به تسلیم در برابر امر واقع شدند. البته لازم است اضافه کنم، این حرف دقیق نیست که اسرائیل به هیچ شکلی در جنگ دوم خلیج [فارس] مشارکت نداشته است. اسرائیل به شکلهای مختلف، در این جنگ مشارکت داشت و حداقل این را میدانیم که نیروهای مسلح ایالات متحده در اسرائیل، مراکزی برای جمعآوری نیرو و پایگاهها و انبارهای ذخیره مختلف داشت که در صورت نیاز در اختیار آمریکا بود. این مراکز، به شکل بسیار فشردهای، در بازه زمانی جمعآوری و آمادهسازی نیروها برای آغاز یورش به عراق، بهکار گرفته شد. یادآوری کنیم که در آن زمان، در فرودگاه «تبوک»، در شمال «عربستان»، هر پنج دقیقه یک هواپیمای سی - ۱۳۰ بر زمین می نشست.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com