ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
نتانیاهو در دوره ریاست جمهوری «کلینتون»، تلاش اسرائیل، برای خروج از زیر فشار آمریکا را با سعی برای ایجاد روابط گسترده تر با روسیه نشان داد. تلاشی که مساله ای به لحاظ سیاسی، بزرگ و خطیر بود. اما ابزارهایی که «نتانیاهو» را به سوی روسیه سوق داد، با موج مهاجرت اخیر یهودیان از روسیه و چه بسا مافیاهای روسی در سطح بین المللی نیز پیوند قوی داشت. طرحی در اسرائیل هست که بنیان آن بر امکان بهرهبرداری بیشتر از روسیه قرار دارد. در مقابل، ایده دیگر از آن «باراک» بود که بی آنکه به صراحت بیان شود - چون آشکارا از این مسائل سخن گفته نمی شود - جریان قبلی را تهدید کرده و می گفت: اشتباه می کنید اگر بر این باورید که برگه رابطه با آمریکا، امری مسلم است که برای همیشه در جیب اسرائیل قرار دارد. در نتیجه، اسرائیل در صحنه بین المللی هر گونه که می خواهد، میتواند بازی کند. این خلاصه منطق محافل راست صهیونیستی است که در پس ذهن خود، گمان می کنند شبکه روابط آمریکا و اسرائیل، آن اندازه گسترده و شاخه به شاخه است که صدمه زدن به آن شدنی نیست. بنابراین، از نظر آنها، نباید نگران این رابطه بود و می توان در حوزه های دیگر بازی های تاکتیکی کرد. بر همین اساس بود که دیدیم، جریان راست از «باراک» به خاطر عقبنشینی از قرارداد فروش هواپیماهای اسرائیلی به چین - بر اساس خواست واشنگتن - انتقاد کرد.
راست اسرائیل، در ساختار، میراث و تاریخ خود، سبکسر و بیملاحظه است و گرایش به ماجراجویی دارد. جریان دیگری در میانه دو جریان راست و چپ، خواهان تقویت رابطه با اروپا - البته نه به حساب آمریکا - بود. این جریان را «شیمون پرز» و پس از او «شلومو بن عامی» راهبری میکرد.
من بر این باورم که محاسبات جریان راست اسرائیل، در این زمینه دقیق نیست که فکر میکند، نفوذ صهیونیستی و حامیان اسرائیل در نهادهای آمریکا، به اندازهای است که میتواند در صحنه بینالمللی، خارج از اراده آمریکا بازی کند. اما «باراک» در نقطه مقابل «نتانیاهو» با قاطعیت و به شکل بازگشتناپذیر، بر رابطه با آمریکا و اهمیت تحول راهبردی آن تاکید میکرد. برداشت جریان چپ و «باراک» این بود که پیشنیاز این تحول، پیشبرد طرح سازش - بر اساس ابتکار عمل آمریکا - در منطقه «کمربند» یا با کشورهای پیرامونی است تا به اسرائیل اجازه دهد در دایره گسترده تری فعالیت کند. از همین رو به سیاست کمک به موفقیت طرح سازش روی آورد؛ اما به موانع موجود در ترکیب داخلی اسرائیل، برخورد و متوقف شد. من اینجا تنها از طرف اسرائیلی سازش سخن میگویم و به طرف عربی نمیپردازم. نه به این خاطر که با تاکتیک طرف عربی در مدیریت رویارویی با اسرائیل موافقم، برعکس مخالف آن هستم. اما از این جهت میگویم که گرایش «باراک» به سازش سیاسی با لبنان و سوریه و فلسطینیها، بر این اصل استوار بود که تحول همکاری راهبردی با آمریکا در شعاعی گستردهتر، نیازمند چنین سازشی است.اما در سطح فلسطینی، بی آنکه بخواهم سخن به درازا کشد، باید بگویم رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین وارد توافق اسلو شد و ترتیبات آن را از جمله در زمینه خارج کردن مذاکرات پس از کنفرانس مادرید از ریل مذاکره بر اساس آثار انتفاضهای که ۶سال به درازا کشید، به ریل معامله بر سر محتوای جنبش ملی فلسطین پذیرفت. به دیگر سخن، سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری «عرفات»، سازش نه تنها بر سر مبارزه فلسطینیها، بلکه بر سر پایههای اصلی اقدام ملی فلسطین را پذیرفت. از همین رو، توافق اسلو مستلزم ضربه زدن به وحدت ملی فلسطین بود؛ زیرا بر پایه کوتاه آمدن از بخشی از ملت فلسطین، در مقابل حاکمیت بر بخشی دیگر از این ملت بنا نهاده شد. همچنین این توافق، با کوتاه آمدن از ۸۵درصد از سرزمین تاریخی فلسطین (اراضی اشغالی در سال ۱۹۴۸ به انضمام بخشهایی از اراضی اشغالی ۱۹۶۷)، در مقابل ایجاد موجودیتی سیاسی و مسخشده بر بخشهایی از اراضی اشغالی ۱۹۶۷، زیر قیمومت اسرائیل، به پیوند میان مردم فلسطین با سرزمین خود، ضربه اساسی زد. بر این بیفزایید که فلسطینیهای مقیم در این موجودیت، از امت خود جداشده و در انزوا قرار گرفتهاند. به این معنا که نمیتوانند با عربها جز در حوزه گردشگری، رابطه برقرار کنند. همچنین نمیتوانند خارج از اراده اسرائیل، هیچ رابطه جدی با کشورهای عربی، یا سازمان های عربی برقرار کنند. اسرائیل، با توافق اسلو، مردم فلسطین را از امت خود جدا و منزوی ساخت. این بعد راهبردی توافق اسلو بود.
مایلم توضیح بیشتری درباره مفهوم حاشیه استقلال اسرائیل در برابر آمریکا بدهید که خود آن را وضعیت جدید در تاریخ اسرائیل در مرحله بینالمللی جاری نامیدهاید. آیا این وضعیت نوین، نتیجه تصمیم و جهتگیری مرکز یا پادگان نظامی شهرکنشین (اسرائیل) است؟
طبیعی است که کشور مادر تلاش کند هیمنه کامل خود را بر هر پایگاه شهرکنشین وابسته به خود تثبیت کند. با این حال، ضرورتهای ویژه پایگاه شهرک نشین و در نتیجه گرایش به استقلال در برخی امور، در جای خود باقی میماند. بهویژه که ما از یک پادگان نظامی به معنای عادی و ساده آن سخن نمیگوییم. در یک پادگان معمولی، نیروهای نظامی مستقر هستند که میتوان آنها را فراخواند یا ماموریت آنها را لغو و پادگان را جمع کرد. اما اسرائیل، پادگانی شکل گرفتهشده، بر اساس استقرار شهرکنشینان یهودی در فلسطین است که از حیات اجتماعی و تولید عمومی اجتماعی برخوردار است؛ امری که باید در تحلیل رابطه این پادگان با مرکز خود، در نظر گرفته شود.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com