بخش صد و شصت و نهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
ستون نویس دیگری با نام «آنتونی لوئیس» گفت که این جنگ، جنایت جنگی است. بااینحال، برخی به قیاس با نازیها رسیدند. بهخاطر تمام اینها و تمام بدبینیهای موجود در تصمیم به بمباران، حقیقت این است که سیاست خونسردانه جواب داد: ویتنامیهای شمالی به میز مذاکرات برگشتند و آماده دادن امتیازات شدند. در مجموع، پیروزی برای آنها [آمریکا] نزدیک به نظر میرسید بهطوری که اگر ویتنامیهای شمالی تفکری بلندمدت داشتند، دردی که متحمل میشدند غیرضروری بود و برای هانوی بسیار بهتر بود که بلندمدتتر از واشنگتن بیندیشد. مذاکرات در ۷ ژانویه ازسرگرفته شد و کمتر از یک هفته بعد به توافق جدید دستیافته شد. در مورد «تیو»، اینکه آیا او تحتتاثیر نمایش جدید نیروهای آمریکایی قرار گرفت یا نه، که با وعده مخفی حمایت دائمی از سوی نیکسون نوسان داشت (و نیز با تهدیدهای نیکسون مبنیبر کنارهگیری از مذاکرات)، یا پی برد که دست خود را تا جایی که امکان داشته بازی کرده است، او در نهایت به کار خود ادامه داد. تغییرات در فاصله پیمانهای اکتبر و ژانویه ناچیز بودند، چیزی اندکی بیش از رنگ و لعاب. کیسینجر بعدها گفت که شادمانانه معامله اکتبر را بدون بمباران خشونتبار کریسمس پذیرفته است. اما مساله هر چه باشد، صلح واقعا اکنون - لااقل برای ایالات متحده - و برای افکارعمومی خسته آمریکا در دسترس بود و افکارعمومی آن چیزی بود که اهمیت داشت. وقتی ویتنام جنوبی دو سال بعد به دست کمونیستها افتاد، در راستای تحقق کامل ترسهای «تیو»، تقریبا هیچکس در ایالات متحده به استثنای قابلتوجه هنری کیسینجر اهمیت نداد. «بمباران کریسمس» را میتوان به مثابه «خُرد جهانی» از کل جنگ ویتنام دانست؛ خشونتی باورنکردنی که از سوی ایالات متحده برای یک دلیل مشکوک به راه افتاد. در یک دوره ۱۲ روزه، جنگندههای آمریکایی بیش از ۴۲ هزار بمب روی ویتنام شمالی ریختند و بیش از ۱۶۰۰ غیرنظامی را کشتند. وزن خالص بمبها (بیش از ۳۶ هزار تُن) بیش از تُناژ بمبهایی بود که در فاصله ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ ریخته شد. با این حال، بدون نظریه دومینو، جنگ فاقد دلیل منطقی بود. در اصل، پس از ۱۹۶۹، ایالات متحده در حال جنگ در ویتنام بود زیرا ایالات متحده در ویتنام میجنگید و این شعاری چندان الهام بخش برای مردانی نبود که از آنها خواسته شده بود در آن نبرد حضور یابند. «جورج هرینگ» به تفصیل به این مساله پرداخت که چگونه نیروهای آمریکایی به محض آنکه آن حس هدف خود را از دست دادند، واکنش نشان دادند. «بسیاری از نظامیان بسیار بیمیل بودند تا جان خود را در خط مقدم از دست بدهند. در برخی واحدها نظم و انضباط از میان رفت و برخی سربازان از اطاعت از دستورات افسران ارشدِ خود امتناع ورزیدند.» استفاده از مواد مخدر به مرحله انفجار رسید، تنشهاینژادی بدتر شد و ترور عمدی افسران از سوی نیروهای خودی کلید خورد و این داشت به مسالهای هر روزه و امری متداول تبدیل میشد. ژنرال «کریتون آبرامز»، فرمانده نیروهای ایالات متحده در ویتنام، فریاد میزد: «باید این نیروها را به خانه ببرم تا نجاتشان بدهم.» زندگی نامه نویس کیسینجر به نام «والتر آیزاکسون» در «ارزیابی خسارت» کل هزینههای جنگ را چنین برآورد کرد: ۵۸ هزار و ۲۲ نفر کشته آمریکایی که ۲۰ هزار و ۵۵۲ نفر طی سالهای نیکسون- کیسینجر کشته شدند؛ ۹۲۴ هزار و ۴۸ سرباز کمونیست و ۱۸۵ هزار و ۵۲۸ سرباز ویتنامیِ جنوبی کشته شدند؛ این آمارها میلیونها غیرنظامی که جان خود را از دست دادند محاسبه نکرده است.