ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
اما به نظرم، برنامهریزان این حملهها این را میدانستند که اعضای رهبری «انتفاضه» توانایی تدوین طرحهای مطرح در میان محافل و کادرهای این جنبش را ندارند. بهویژه طرحهایی که اعضای جریان دموکراتیک در گفتوگو های خود با کادرهای سازمانهای فلسطینی دیگر مطرح می کردند.[...] شاید آنچه نارضایتی برنامهریزان این حملهها را برمیانگیخت، این بود که جنبش «فتح» از نگاه دیگران، جنبش غیرایدئولوژیک بود که اهمیتی به ساختن فکری اعضای خود نمیداد. برای اینکه امانتداری کنم، باید این حقیقت را هم بگویم که افکار و نظریههایی که توسط من تدوین و ارائه میشد، کار شخص من نبود و دقیقتر این است که بگویم نتیجه فعالیت و همراهی مجموعهای از کادرهای جنبش «انتفاضه» و جریان دموکراتیک بود.
اقدام من به برگزاری شماری از میزگردها در دانشگاهها و شهرهای مختلف سوریه و در اردوگاهها و برخی مراکز فرهنگی موجود در مکانهای تجمع فلسطینیها که با شرکت گسترده افراد برگزار و حضور در آن به اعضا و هواداران «فتح» محدود نمیشد و هواداران و اعضای دیگر گروهها هم در آن شرکت میکردند، شایعاتی را برانگیخت که میگفت: این شخص، نظریهپرداز «انتفاضه» است. این شایعه، اگرچه بهطور کامل درست نبود، اما خالی از حقیقت نیز نبود.
علت هجوم علیه من از داخل جنبش، به خاطر موضع من در مخالفت با بازآفرینی دوباره «فتح» بود و محافل جنبش، این موضع مرا به خوبی میدانستند. عامل مهمتر و اساسیتر، در حملههای داخلی علیه من در «فتح - انتفاضه»، این واقعیت بود که همچنان بر تشکیلات جریان دموکراتیک نظارت داشتم؛ اما برنامهریزان این حملهها، دلایل اثباتی قابل لمس را برای «محکوم کردن» من به این «تهمت» در اختیار نداشتند. فعالیت جریان دموکراتیک، نتایجی آشکار در پی داشت، بیآنکه روشهای کار و بهطور مشخص، فعالان آن، شناختهشده باشند. البته این پیچیدگی در فعالیت، انرژی زیادی از من میگرفت. کمیتههای کاری (مناطق، اقلیمها، سازمانهای مردمی) از همه نیروهای «فتح» تشکیل میشد و اینکه چگونه در سیطره بر این کمیتهها موفق شویم، بیآنکه هدف ما در زمینه تثبیت نقش کادرهای جریان دموکراتیک، آشکار شود، کار سختی بود. همچنین دوری گزیدن من از چارچوبهای رهبری، منبع نارضایتی اعضای آن بود و همین عامل هم یکی از علتهای حمله علیه من بود. اعضای رهبری میدیدند که کادرهای «انتفاضه» که عضو جریان دموکراتیک بودند، به فرمانهای رهبری هنگامی که با بینش آنها تعارض داشت، گردن نمیگذارند. البته این برخورد اعضای جریان دموکراتیک، گاه خالی از زیادهرویهای نمایشی نبود که میشد از آن پرهیز کرد. اما درباره واکنش سازمانهای مارکسیستی نسبت به «انتفاضه» و هجوم کادرهای آنها علیه ما، با تمرکز آشکار بر نقش من، پس زمینهاش [...] این بود که سرمایه همیشگی آنها این بود که معادله موجود در صحنه فلسطین معادله چپ و راست است. از نگاه آنها فتح، جریان راست را نمایندگی میکرد و مرجعیت و سخنگویی انحصاری چپ هم با آنها بود. درحالیکه با جدی شدن فعالیت جریان دموکراتیک «فتح» و «انتفاضه» این انحصار پایان میگرفت. از دیگر اموری که حملههای آنها و بهویژه «جبهه خلق» را علیه من تشدید کرد، انتشار دو کتابچه کوچک، یکی ویژه پاسخ به طرحهای این جبهه، درباره بحران در صحنه سیاسی فلسطین بود که تدوین و انتشار آن را به من نسبت میدادند. اینجا برای ثبت حقیقت و نه خدای ناکرده فرار از مسوولیت، باید توضیح دهم که پیشنویس هر دو کتابچه توسط شماری از کادرهای «انتفاضه» تهیه شد و من تنها تدوین نهایی آن را انجام دادم. کتابچههای دیگری هم در پاسخ به «جبهه دموکراتیک» و «حزب کمونیست فلسطین» منتشر میشد. من در آن زمان گفتم، ماتریالیسم تاریخی شیفتگان زیادی دارد؛ چون آنها را از قرائت تاریخ راحت میکند. منظورم بهطور مشخص، روش این سازمانها در بهکارگیری مارکسیسم بود.
آنها فکر میکردند از بر کردن قوانین دیالکتیک برای فهم مارکسیسم کافی است. درحالیکه این تنها یک بچهبازی چپگرایانه بود. تاریخ، فقط قوانین نیست و قوانین دیالکتیک به تنهایی و در صورتی که تاریخ را قرائت نکنید، ما را به فهم دقیق حرکت تاریخ نمیرساند. آنها گفتمان مارکسیستی را بهکار میگرفتند؛ اما بهصورت جدلی فکر نمیکردند. همین هم نقطه ضعفشان بود.
بهعنوان نمونه «تهمت» «از هم پاشاندن و ترکیب دوباره» را ببینید که علیه من برمیانگیختند. اگر آنها مارکسیستِ حقیقی بودند، بر من در طرح این موضوع پیشی میگرفتند؛ چون من این مقوله را اختراع نکرده بودم و به میراث تشکیلاتی لنینیسم بازمیگشت. یک اصل اساسی در تشکیلات این است که با ماموریت آن سازگار باشد. به دیگر سخن، این ماموریتِ یک تشکیلات است که ترکیب و ساختار آن را مشخص میکند. شاید موضع لنینیسم درباره احزاب بینالملل دوم در آستانه جنگ جهانی اول، نشانههای آشکاری برای توضیح این حقیقت در خود داشته باشد. در صحنه فلسطین نیز این برای هر عاقلی روشن بود که ترکیب سازمانی گروههای فلسطینی براساس ماموریتهای مطلوب آنها بنا نشده است. اگر ماموریت، آزادی سرزمین فلسطین بود، ترکیب تشکیلاتی باید بر این اساس بنا میشد. چگونه ادعای آزادی فلسطین با ترکیبی راست درمیآید که بر اساس شماری حقوق بگیر شکل گرفته است که برای سازش تلاش میکنند.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com