ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
کدامیک از دو ویژگی یهودی بودن کشور یا نژادپرستانه بودن شهرک نشینی صهیونیستی در دور کردن صفت دمکراتیک از اسرائیل اولویت دارد؟
من بر این باورم که هر دو با یکدیگر، چنین نقشی دارند. این مساله، یعنی تمایز میان شهرک نشینی صهیونیستی و یهودی بودن، در خود اسرائیل هم نهایی نشده است. از همین رو این مساله در صهیونیسم، دچار نوعی سرگردانی و غیر شفاف و تا همین دوره اخیر به سمت شکل گرفتن بحران نرفته است. نه تنها دموکراسی، بلکه حتی صهیونیسم نیز در مفهوم کلاسیک آن، با یهودی بودن کشور در تناقض است. اگر به جنبش صهیونیسم از جنبه یهودی نگاه کنیم، نوعی عصیان علیه میراثِ سنتی یهودی است. در مرحله آغازین شهرکنشینی، این مساله به همین شکل باقی بود تا اینکه اسرائیل تاسیس و «بن گوریون» آن را کشور یهودی اعلام کرد که درهای آن به روی نه صهیونیستها که همه یهودیان باز است. بدین سان تناقض بنیادین در کشور یهودی شکل گرفت.
مساله یهودی یا دموکراتیک بودن، از عناصر بحرانی است که رژیم صهیونسیتی در آن زندگی می کند؛ اما آنها بهصورت عمومی اسرائیل را کشوری یهودی و دموکراتیک میخوانند. ما آنچه را نمیخواهند آشکارا اعتراف کنند، میدانیم که اسرائیل کشوری شهرکنشین است که هنوز و تاکنون شهرکنشینان ویژهای را به خود جذب میکند. پس این شهرکنشینی، از نوع نژادپرستانه آن است. هنگامی که اسرائیل خود را کشور یهودی میخواند، جمع میان شهرکنشینی و یهودی بودن، ویژگی دموکراتیک را از آن دور میکند. جمع بین این عناصر سه گانه با هم امکانپذیر نیست.
اما موضوع مهمتر و دارای تاثیر بیشتر در منتفی کردن موضوع دموکراتیک بودن اسرائیل، به یهودیان ساکن آن تعلق دارد؛ زیرا در این کشور کسانی هستند که ویژگی صهیونیست بودن بر آنها غلبه دارد و کسانی هم هستند که ویژگی یهودی بودن بر آنها غالب است. البته چه درباره گروه اول و چه گروه دوم، تفاوتها نسبی است. شاید بتوان صهیونیستها را به آنچه «دموکراسی» تلقی می شود، نزدیکتر دانست؛ اما هر چه فردی در یهودی بودن خود غوطهور شود، تا آنجا که به اصولگرایی نزدیک شود، از هرگونه رابطهای با دموکراسی دورتر میشود.
در دین یهودی، عناصر زیادی از نژادپرستی مانند «خلق برگزیده خدا» و «سرزمین موعود» و الخ وجود دارد. اصل اساسی در یهودیت این است که یهودی بر هر کسی غیر از خود برتری دارد. در وضعیت جاری در فلسطین، پایبند به صهیونیسم و شهرکنشینی با مایه گذاشتن از جیب دیگران، نژادپرست است، همچنانکه پایبند به وجود خود در فلسطین، بر اساس باورمند بودن به دین یهودی نیز، هم نژادپرست و هم غیردموکرات است.
در هر حال غیر یهودیان که در چارچوب آنچه دموکراسی اسرائیلی نامیده میشود، نمیگنجیدند؛ به بهانههای امنیتی برای دورهای درازمدت تابع قوانین فوقالعاده نظامی شدند. درحالیکه عربهای فلسطینی قرار گرفته زیر سیطره اشغال، تهدیدی برای امنیت موجودیت اسرائیل نبودند. بهانه امنیت اسرائیل، یک دروغ بزرگ بود و هدف واقعی از قوانین فوقالعاده و فرمانهای نظامی، تامین امنیت روند یهودیسازی بود که با جنگ حاصل شده بود؛ اما هنوز تثبیت و تعمیق نشده بود. حکومت نظامی برای تثبیت روند یهودیسازی و تعمیق آن و تکمیل همه جنبههایش اعلام شد.
هدف قوانین فوقالعاده، تکمیل مصادره زمینهای فلسطینیها بود. سرزمین فلسطین به مناطق چندگانه تقسیم شد و عربها اجازه داشتند در یک منطقه رفت و آمد داشته باشند؛ اما رفتن از یک منطقه نظامی به منطقه دیگر برای آنها ممنوع بود. اگر زمینهای متعلق به یک عرب، در منطقه دیگری بود، او مجاز نبود به آنها سر بزند و در آن کشت و کار کند، مگر اینکه بتواند مجوز بگیرد؛ مجوزی که بهطور معمول به او داده نمیشد. حتی زمینهای اوقاف اسلامی در مناطق اشغالی ۱۹۴۸ که بخش بزرگی از زمینهای فلسطین را دربرمیگرفت، مشمول قوانین فوقالعاده و حکومت نظامی شد. هدف از این قوانین، همچنین تکمیل روند ناپدیدسازی مادی عربها و قرار دادن آنها در حاشیه - به لحاظ سیاسی - و مهار پیشرفت اقتصادی و اجتماعی آنها بود. به دیگر سخن، هدف، تکمیل روند ناپدیدسازی عربها از راه حاشیهنشین کردن آنها بود.
حکومت نظامی، در پی استمرار بخشبخش و تکهتکه کردن مجموعههای مردمی عرب و سپس جمعِ این تکهها در روستاهای مشخص و تخلیه روستاهای دیگر پس از ویرانسازی و سیطره بر زمینهای آنها بود. هدف حکومت نظامی در عمل، استمرار سیطره بر همه جنبههای زندگی مجموعههای مردمی عرب و فلسطینی بود. مردم زیر سیطره اشغال قرار گرفته بودند و باید این سیطره بر آنها تحکیم شود. حکومت نظامی این ماموریت را برعهده داشت و از نان تا حرف سیاسی یا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را دربرمیگرفت.
در عمل و با کمک طیف گستردهای از قوانین و نظامنامهها، اقدام به تحریف آگاهی نسبت به پیوستگی قومی و عربی مردم فلسطین یا پیوستگی فلسطین - میهن تاریخیاش - با میهن بزرگ عربی میشد. هدف این شکل از استعمار، از طریق آنچه «عادیسازی فرهنگی» نامیده میشود، تحریف آگاهی عربی و در نتیجه، سوراخ سوراخ کردن پایههای اراده رویارویی با آن و دچار خلل و ازهمگسیختگی کردن مدیریت رویارویی با آن بود.