بخش دویست و پانزدهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
ویلسون از نهادهای بینالمللی برای پیشبرد دموکراسی حمایت میکرد و تقریبا در اواخر کارش، او هیچ آرزوی مطلوبی غیر از «جامعه ملل» برای تضمین نظم جهانی از طریق فرآیندهای باز و لیبرال نداشت. نومحافظهکاران چنین آرمانی را سادهلوحانه تلقی میکردند. برای آنها، دموکراسی نه از طریق جوامع مباحثهایِ بینالمللی مانند «جامعه مللِ» ویلسون یا «سازمان مللِ» فرانکلین روزولت که از طریق قدمهای ارتش ایالاتمتحده فرامیرسید. زور یک عنصر ضروری برای ترویج دموکراسی بود درست همانطور که ترویج دموکراسی عنصرِ ضروریِ سیاست خارجی آمریکا بود. نومحافظهکاران ممکن است ویلسونیهای «خود اعتراف» باشند اما به تعبیر خودشان، آنها «ویلسونیهای سخت» یا چنانکه یکی از آنها گفته است، ویلسونیهای «استروئیدی» بودند. کیسینجرِ واقعگرا ممکن است هشدار دهد که نومحافظهکاران به شکل غیرواقعگرایانهای «باور داشتند که ارزشها بهطور مستقیم میتواند به برنامههای عملیاتی تبدیل شوند» و اینکه «انکار هرگونه محدودیتی منجر به فرسودگی یا فاجعه میشود». اما در دوران پساواترگیت، با مجذوب شدن در اخلاق بینالمللی و به مفهوم رسالت آمریکایی، آن آرمانهای پساویلسونی به زندگی بازگردانده شده و وزنی بیش از استدلال به نفع اعتدال، آشتی و همزیستی یافتند. وقتی آن جذابیتها به درخواست برای حفظ هژمونیِ جهانیِ پساجنگ جهانی دومِ واشنگتن پیوند داده شد - چنانکه سناریوی نومحافظهکاری طلب میکرد - این پیام برای میلیونها آمریکایی نامطمئن غیر قابل مقاومت مینمود و پس از افتضاح ویتنام دچار سردرگمی شدند. ناسیونالیست - پوپولیستها و نومحافظهکاران سوءظنهای جاافتادهای در مورد یکدیگر داشتند اما در ازدواج مصلحتی برای مغلوب کردن چپِ ضدجنگ و واقعگرایان کیسینجری به یکدیگر ملحق شدند. پس از ۱۹۷۶، آنها یک قهرمان کاریزماتیک داشتند تا آنها را بهسوی پیروزی رهنمون شود.
فصل ۷
کیسینجر خارج از قدرت
رونالد ریگان در رقابت برای نامزدی ریاستجمهوری در حزب جمهوریخواه در سال ۱۹۷۶، جرالد فورد را با به صُلّابه کشیدن کیسینجر، به چالش کشید. او با انعکاس شکایتهای راست پوپولیست، کیسینجر را به تضعیف نظامی ایالاتمتحده، تضعیف متحدانی نظیر تایوان و بهطور کلی قربانی کردن منافع آمریکا برای «خیابان یکطرفه»ای که «دتانت» نامیده میشد، متهم کرد. او اعلام کرد که کیسینجر باید اخراج شود. کیسینجر در مورد حملات میگفت «او مرا دیوانه میکند» و در خفا گله میکرد که «ریگان نمیفهمد چه میگوید و در مورد چه سخن میگوید». با وجود اینکه کودتای نافرجام ریگان علیه رئیسجمهور مستقر حزبش - در صورت عدم انتخاب - شکست خورد اما موفق شد جمهوریخواهان را حول سیاست خارجی گرد هم آورد. حزب جمهوریخواه در نشست خود در همان سال، کیسینجر را به شکل موثر و تحقیرآمیزی سرزنش کرد: «سیاست خارجی ما سیاست خارجیای خواهد بود که این مساله را به رسمیت میشناسد که در مذاکرات بینالمللی ما نباید امتیازات بیموردی بدهیم و در راستای دنبالکردن دتانت ما نباید الطاف و مراحم یکجانبه را در ازای الطاف و مراحمی در آینده واگذار کنیم [نقد بدهیم و نسیه بگیریم]».
تا سال ۱۹۸۰، هیچ اما و اگری در صعود ریگان و ظهور مفهومی جدید و قاطعانهتر از جایگاه آمریکا در جهانی که همزیستی را تحقیر میکند، وجود نداشت. ریگان - بهعنوان میراثبرِ گولدواتر - خود را «پرچمدار سیاسی و نمادین» پوپولیستها جا انداخته بود که به اقتضای طبیعت خود، زمانی را در همان سال در کنوانسیون حزب جمهوریخواه سپری کرده بود که به نمایندگان در مورد توطئههای غیرآمریکاییِ شورای روابط خارجی هشدار میداد.