ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
آگاهی فلسطینی ناشی از یک عامل ذاتی درونی و یک عامل موضوعی بیرونی بود. مردم هیچگاه فراموش نکردند که عرب و فلسطینی هستند. درست است که آنها در اقلیت بودند؛ اما اقلیتی که از طریق مرزها، عربهای بسیاری آنها را دوره کرده بودند. این احساس وجود داشت که دریای بیپایانی از عربها در گرداگرد آنها وجود دارد. شما بهعنوان یک فلسطینی موجود در زیر سیطره اشغالگر اسرائیلی، از یکسو در جایی مانند کانادا یا استرالیا نبودی که در دریایی دور از قوم خود، از بین بروی و آب شوی. از سوی دیگر، اکثریت یهودی نیز از شما نمیخواست در آن ذوب شوی؛ زیرا میخواست منزوی و در حاشیه و تحت سیطره او باشی.
آگاهی عربی درباره پاره باقیمانده از فلسطینیان در زیر سیطره اشغال، در آن زمان با تحریف و سرزنش و ناخرسندی درآمیخته بود. گاه حتی از دید برخی، این بخش از مردم عرب فلسطین از میهنپرستی و پیوند قومی خود خلع میشدند. عربهای فلسطینی در داخل سرزمینهای اشغالی چگونه با این دیدگاهها روبهرو میشدند؟ همچنین آنها در برابر این نگاه، به عربهای هم قوم خود و فلسطینیهای پراکنده در خارج فلسطین، چه نگاهی داشتند؟
این نگاهها در واقعیت، اثر قابل ذکری بر رفتار روزمره مردم نداشت؛ زیرا اصطکاک مستقیمی میان داخل و خارج فلسطین وجود نداشت. آنچه میشنیدیم دهان به دهان به ما میرسید و به همانگونه که میگویند: «گفته میشود، گفته شده است.»
رادیوهای عربی تا چه اندازه، این نقش را بازی می کردند؟
طبیعی است که این حرفها را میشنیدیم و از این قبیل نظرات که می شنیدیم، بسیار متاسف میشدیم. برخی وقتها البته با ارزیابی ای که از وضعیت هممیهنان خود در خارج داشتیم، این موضعگیریها را درک میکردیم. ما زیر سیطره اشغالگران این را درک میکردیم که چرا سرکوب میشویم؛ اما اینکه هممیهنان ما در خارج از فلسطین، با چنین سرکوبی روبهرو شوند، برای ما قابل فهم و پذیرفتنی نبود. آنچه بیشتر نپذیرفتنی بود، سرریز کردن خشم برآمده از شرایط مردم آواره ما به سوی ما بود. از چنین روندی متاسف بودیم؛ اما به همان اندازه که از آنچه در حال آوارگی بر سر فلسطینیها آمده، متاسف بودیم، از اینکه آنها به وطن خود بازگردند و دچار وضعیتی شوند که ما گرفتار آن بودیم، دلمان به درد میآمد. این عناصر وضعیت بحرانیای است که گرفتار آن بودیم. از یکسو نمیخواهی هممیهنانت در آوارگی و پراکنده باشند؛ اما در همان حال نمی خواهی زیر اشغال هم باشند. آن وقت در چنین شرایطی، تنها به خاطر اینکه به هر علت در میهن خود و زیر سیطره اشغال باقیماندهای، به صفات مختلفی وصف میشوی که میدانی حقیقت ندارد.
در رادیوهای عربی البته تا اندازهای که من میدانم، به چنین اتهاماتی علیه ما پرداخته نمیشد. اخبار بهصورت غیرمستقیم نقل میشد و در عمل این رادیو اسرائیل بود که نقش بزرگتری را در این زمینه و انعکاس این اتهامات بازی میکرد.
پس از گذشت یک دوره زمانی مشخص و روبهرو شدن با واقعیتها و دانستن آنچه در خارج فلسطین در جریان بود، بیشتر به این درک رسیدیم که تصمیم ما برای ماندن زیر سیطره اشغال درست بوده است. این را میدانستیم که با تهمانده سفره اسرائیلیها زندگی میکنیم؛ اما همین تهمانده، برای ما بهتر از آوارگی و وضعیت زندگی در اردوگاه هایی بود که می دیدیم و از آن در رادیوها و روزنامهها میشنیدیم. هر چه این برداشت قطعی از درست بودن تصمیم بر ماندن در فلسطین تعمیق شد، اندازه سرزنش ما نسبت به موضع هممیهنانمان در خارج نسبت به ما هم بیشتر شد. بهویژه که از درست نبودن اتهامات علیه خود اطمینان داشتیم. مردم ما، میهن دوستی و توجه به قضیه فلسطین را با قرار گرفتن در زیر سیطره اشغال از دست ندادند، بلکه برعکس روبهرو شدن روزانه با اشغال، پیوند ناسیونالیستی و عربی آنها را عمیقتر کرد. فلسطینی آواره، تنها هنگامی که به بازار می رود و آشنایان یا همسایگان خود را می بیند، روبهرو شدن با آنها مساله های حیاتی را در ذهن او برمیانگیزاند. اما آنکه زیر سیطره اشغال است، همین که از خانهاش خارج میشود، با دشمن روبهرو میشود و پیوستگی میهنی و ناسیونالیستی او تحریک و احساس ناخشنودی و درگیری با دشمن بر او غلبه مییابد.
مساله میان ما و صهیونیستها، پیرامون روابط اجتماعی حیاتی معمول میان افراد یک جامعه نبود که یکی کشاورز و دیگری بدو، یکی کارگر و دیگری بازرگان است. مساله این بود که او یهودی و تو عرب هستی. امری که به آگاهی ناسیونالیستی در میان ما عمق میبخشید.
در هر حال ما در خانههای خود و نه اردوگاهها ماندیم. بخش بزرگتر زمین های ما مصادره شد و تنها بخش کوچکی از آن در پیرامون دهکده باقی ماند که نیازهای اقتصادی ما را برآورده نمیکرد. درنتیجه، مردم ناچار شدند در جستوجوی کار به بخش ساختمان و کشاورزی روی آورند. نهادهای اشغالگران صهیونیست هم که به نیروی کار عربی نیاز داشتند، آن را به شکلهای نژادپرستانهای بهکار میگرفتند. به این معنا که یک خودروی بزرگ به روستا میآمد و شماری از کارگران را سوار میکرد و میبرد. همان کاری که هماینک با کارگران کرانه باختری میشود. غروب، همان کامیون آنها را به خانههایشان بازمیگرداند. بدین سان، روستاهای عربی در مرحله مشخصی و در چارچوب تنگناهای معیشتی ساکنانش خوابگاه کارگرانی شد که صبح برای کار در اقتصاد یهودی میرفتند و عصر برای خواب شبانه به روستای خود بازمیگشتند؛ اما ما میدانستیم که وضعیت فلسطینیها در خارج فلسطین، از این هم بسیار بدتر بود و آنها با تنگناهای ایجادشده از سوی نهادهای امنیتی و سیاسی کشورهای محل اقامت خود هم روبهرو هستند.
Jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com